خانهی دوست کجاست؟
دفعهی پیش که رفته بودیم سر مزار کیارستمی، سبد کوچک گیلاسها غافلگیرم کرده بود. هنوز هم طعم گیلاس خوردن سر مزارش زیر دندانم است. این بار اما مزار کیارستمی غافلگیری دیگری برایم داشت.این بار با دوچرخه رفتیم. کلهی سحر هنوز آفتاب طلوع نکرده راه افتادیم و آرام آرام سربالایی گردنه قوچک را رکاب زدیم و بعد هم پیچ در پیچهای سرپایینی به سمت لواسان را به آنی طی کردیم. نان داغ خریدیم. روی چمنهای یک پارک کوچک زیراندازمان را پهن کردیم. نیمرو درست کردیم. هنوز آفتاب گرمای تابستانیاش را به اوج نرسانده صبحانهمان را خوردیم و به سمت قبرستان توک مزرعه رکاب زدیم. در قبرستان باز بود. با دوچرخه رفتیم تا سر مزار عباس کیارستمی. من پاندا را گذاشته بودم کنار مزار و داشتم عکس ازش میگرفتم که یکهو حمید…