۱. رفتم خیابان تلوک آیر. آن دفعه که رفته بودیم سیتی گالری سنگاپور، والتر با افتخار گفته بود که ما خیابانهایی داریم که در آنها ادیان مختلف دیوار به دیوار هم بدون ایجاد هیچ مزاحمتی برای یکدیگر مشغول خدمترسانی برای پیروان خودشاناند. خیابانهایی که نماد زیست صلحآمیز اقوام و ادیان در سنگاپور است. مثلا همین تلوک آیر. شما میتوانید در یک پیادهروی ۵ دقیقهای ببینید که چهطور سنگاپور توانسته این همه ادیان را در کنار هم در صلح و آرامش نگه دارد. راست میگفت. تلوک آیر خیابان عجیبی بود. اول یک معبد بودا را دیدم. بعد جلوتر مسجد الابرار را دیدم. بعد یک معبد چینی بود که مجسمههای اژدها داشت. آن طرفتر دوباره یک معبد چینی دیگر بود که با اولی کاملا متفاوت بود. جلوتر دوباره یک ساختمان بود که بوی هندیها را میداد و بعد فهمیدم که متعلق به مسلمانهای هندی است و سرآخر یک کلیسا. کل مسافت شاید ۵ دقیقه هم نبود. اما همهی اینها کنار هم بودند. در صلح و صفا!
هنوز مانده تا تفاوت ادیان چینیها را بفهمم. سه تا از معبدها برای چینیها بودند. اولی بودا بود. این را فهمیدم. چون مجسمهی طلایی بودا توی چشم بود. آن دو تای دیگر خیلی هم زیبا بودند. اما گویا از بیخ و بن با هم تفاوت داشتند. مسجد الابرار دو تا مناره داشت و جالب بود. قبل از مسجد هم چند تا مغازهی عرقخوری به پا بود. بشکههای چوبی را به عنوان میز چیده بودند توی پیادهرو. آبجو و الکلیجات توی سنگاپور مثل سیگار خیلی گران است. هر جا عرقفروشی دیدهام بیشتر مشتریها اروپایی بودهاند. یکهو بعد از آخرین عرقفروشی ورودی مسجدالابرار را میدیدی: بر خیابان.
خیابان تلوک آیر یک زمانی مرکز تجاری سنگاپور بود. در حقیقت حدود ۲۰۰ سال پیش که انگلیسها به خاطر سوقالجیشی بودن سنگاپور تصمیم گرفتند در آنجا پایگاه ایجاد کنند کنار ساحل و مرکز تبادلات دریایی بین قایقها همین خیابان تلوک آیر بود. تلوک به زبان مالایی یعنی ساحل و آیر هم یعنی آب. تلوک آیر یعنی لب آب. جزء اولین خیابانهای سنگاپور بوده به سال ۱۸۳۶. با پایگاه ایجاد کردن انگلیسها، کارگرهای هندی و چینی هم روانهی سنگاپور شدند. هر کدام از این کارگرها هم برای خودشان دین و مذهبی داشتند و به همین دلیل کنار همین خیابان هر کدام برای خودشان نمازخانهای ایجاد کردند. تلوک آیر تا سالها بازار بوده. بعد آتشسوزی میشود و کم کم تاجرها و مغازهدارها میروند جاهای دیگر سنگاپور دکان بازار ایجاد میکنند. اما آن نمازخانههای اولیه هر کدام با پول و سرمایهگذاری چند تا از تجار بزرگ شدند و تبدیل شدند به معابد و مساجدی که شانه به شانهی هم ایستادهاند و نماد همزیستی صلحآمیز در سنگاپورند.
۲. تلوک آیر را که دیدم به شدت یاد خیابان ۳۰ تیر افتادم که در آن خیابان ما هم مسجد داریم، هم کنیسه و هم آتشکده. بعد به این فکر کردم که خیلی مهم است که تو روی چی دست میگذاری تا آن را نماد خودت بکنی. سنگاپوریها میتوانستند در مورد خیابان تلوک آیر روی چیزهای دیگری دست بگذارند. مثلا اینکه این خیابان اولین خیابان سنگاپور بوده و مرکز تجاری و تبادلات دریایی. اما دست گذاشتند روی حفظ و نگهداری و برجسته کردن حضور معبدها و مسجد و کلیسا در کنار هم. از آن نمادی ساختند برای همهپذیری خودشان و زندگی در صلح و امان و اینکه ما سرزمینی ساختهایم که موسی میتواند به دین خود باشد و عیسی به دین خود و محمد به دین خود. حتی یک موزه هم داشتند اول خیابان به اسم هارمونی این دایورسیتی (من دوست دارم اینجوری ترجمهاش کنم: رقص چندفرهنگی). چیزی که در ایران قرنها جاری و ساری بود و خیابان ۳۰ تیر ظرفیت آن را داشت که بار نمادین این حقیقت را پیدا کند. خیابان ۳۰ تیر ظرفیتهای نمادسازی دیگری هم دارد. مثلا خانهها و مدرسههای قدیمی و موزههای آن که هر کدامشان هزار داستان از فرهنگ ایراناند. اما سیاستگذار شهری ایران همهی اینها را گذاشت کنار و تصمیم گرفت از ۳۰ تیر نمادی دیگر بسازد: غذاهای خیابانی. این نظرسنجی بالا را هم که پرسیدم برای این بود که بسنجم که سیاستگذار شهری ایران چهقدر در این تصمیم خودش موفق بوده. به نظرم که خیلی موفق بوده. بالای ۵۰ درصد مخاطبان همین کانال ۳۰ تیر را نه به نام ادیان و همزیستی صلحآمیز، نه به نام موزهها و قدمت و تاریخ و نه حتی به نام فیزیک این خیابان، بلکه به عنوان جایی برای خوراکیهای خیابانی میشناسند. سیاستگذار وقتی میبیند کارش موفقیتآمیز بوده آن را ادامه میدهد. به جای اینکه در کنیسه و آتشکده همه روزه باز باشد تا ملت با جورهای دیگر از پرستیدن و دین آشنا شوند، آنها را محدود و محدودتر میکند تا حذف شوند…
۳. برند سنگاپور. یک مقالهای چند وقت پیش یکی از اساتید مدرسهی لی کوآن یو نوشته بود در مورد برند سنگاپور و اینکه چطور سنگاپوریها با برجسته کردن بعضی چیزها توانستهاند یک برند خاص برای خودشان ایجاد کنند و این برندسازی چطور به آنها کمک کرده که سرمایههای مختلف را جذب کنند و ظرفیتهای جدید برای رشد خودشان ایجاد کنند. برند فقط برای کارخانهها و شرکتها نیست. کشورها هم برند دارند.
روزهای اول که رفته بودم دوچرخهام را بخرم، فروشنده یک خانم و آقای چینی بودند. ۵۰ سال سن داشتند. خانمه خیلی پرحرف بود و هی دوست داشت باهام صحبت کند. شوخ و شنگ هم بود. برایم آبمیوه و میوه و آب و کلی وسایل پذیرایی هم آورد که یک دوچرخهی ۱۹۰ دلاری ازشان بخرم. ازم پرسید اهل کجاام. گفتم ایران. اولین کلمهای که برگشت بهم گفت این بود: اوه ایران، فایتینگ، جنگ. خیلی برخورد عجیبی بود. زن باهوشی بود و سریع فهمید که بهم برخورده که اولین تصویر ذهنیاش از ایران جنگ بوده. سریع ورق را برگرداند که این چراغهای دوچرخه را چون دانشجویی بهت به جای ۱۰ دلار ۸ دلار میدهم و اینها. ولی خب، برند ایران همین شده است.
تلوک آیر را دیدم و به ۳۰ تیر فکر کردم و اینکه برندسازی از رسانههای غربی شروع نمیشود. از خود آدم شروع میشود. میخواهی کدام بعد از خودت را برجستهتر کنی؟ ما ایرانیها در زمینهی زیست صلحآمیز تاریخی بس طولانی داریم. یکی از درخشانترین کتابهایی که توی زندگیام خواندهام، «شازده حمام» پاپلی یزدی است. یادم است توی جلد اولش توصیف میکند که چطور در یک محلهی قدیمی یزدی مسلمان و زرتشتی و یهودی و مسیحی دیوار به دیوار هم زندگی میکردند. بخواهیم چهرهی صلحامیز از خودمان به نمایش بگذاریم ظرفیتش را داریم. اما بستگی به خودمان دارد. ۳۰ تیر و همزیستی مسالمتآمیز ادیان را میگذاریم کنار و نماد شکم از آن میسازیم. به قول علی عظیمی: اینه داستان!