وطن جایی است که تو آن را می‏‏‌سازی

مقاله منتشرشده در صفحه‌ی باشگاه اقتصاددانان روزنامه‌ی دنیای اقتصاد ۲۵ آبان ۱۴۰۲.

چند سال پیش برای دیدن کارگران افغانستانی مشغول کار در کارگاه‌‌‌های سمت چهارراه سیروس تهران، باید گذارتان به کوچه‌‌‌های پشتی می‌‌‌افتاد. آنها را عموما آنجا در کارگاه‌‌‌های تنگ و تاریک و زیرزمین‌‌‌ها مشغول کار می‌‌‌دیدید یا اینکه در کوچه‌‌‌ها در حال خرید از فروشندگان ایرانی مشاهده می‌شدند. اما این روزها دیدن افغانستانی‌‌‌ها در مغازه‌‌‌های عمده‌‌‌فروشی کیف به‌عنوان فروشنده چیز عجیبی نیست. علاوه بر این شاید دیدن دکه‌‌‌های خوراکی‌‌‌های خاص کشور افغانستان در اطراف خیابان مولوی و بازار نیز جلوه‌‌‌گری کند. چرخی‌‌‌های کوچکی که شورنخود و چکن‌سوپ می‌‌‌فروشند و حتی اگر بگردی بولانی و آشک هم به‌راحتی پیدا می‌شود. مشتری‌‌‌هایشان علاوه بر افغانستانی‌‌‌ها ایرانی‌‌‌ها هم هستند.

پیشروی آرام افغانستانی‌‌‌ها در عرصه‌‌ تولید در کوچه‌‌‌پس‌‌‌کوچه‌‌‌های پشت چهارراه سیروس، قصه‌‌ دراماتیکی است. تا ۲۰سال پیش هم بازار تولید کیف و کفش در اطراف چهارراه سیروس در قبضه‌‌ ایرانیان بود. اما بعد از آزاد شدن واردات به ایران و برآمدن کالاهای ارزان چینی برای خیلی از تولیدکنندگان ایرانی، تولید کاری زیان‌‌‌ده شد و بسیاری ترجیح دادند نیروهای کار ایرانی را تعدیل کنند؛ چرا که هزینه‌‌ بیمه‌‌‌ و خدمات به کارگران برایشان سنگین تمام می‌‌‌شد. خیلی‌‌‌هایشان ترجیح دادند به جای تولید به کار واردات بپردازند. برخی نیز به جای تولید به فروشنده‌‌ مواد اولیه تبدیل شدند. بعضی از آنها چاره‌‌ کار را در پایین آوردن کیفیت کار و نیز استفاده از کارگران بدون مدرک افغانستانی دیدند. خیلی از کارگران افغانستانی تا روزی ۱۶ساعت هم کار می‌‌‌کردند و به‌هیچ‌وجه از کارگاه خارج نمی‌‌‌شدند.

مبلغ حقوق دریافتی‌‌‌شان بسیار پایین بود و تولیدکنندگان همه‌‌‌جوره بر آنها سیطره داشتند و اگر دست از پا خطا می‌‌‌کردند اخراج از ایران در انتظارشان بود. افغانستانی‌‌‌ها بی‌‌‌‌‌‌امان و بی‌‌‌وقفه در کارگاه‌‌‌های زیرزمینی کار می‌‌‌کردند. آنها به تولیدکنندگان ایرانی این امکان را دادند که هزینه‌‌ تمام‌‌‌شده‌‌ محصول را کاهش دهند. آن‌‌‌قدر هزینه‌‌ تمام‌‌‌شده‌‌ محصول کاهش پیدا کرد که بعد از مدتی کالاهای ساخت ایران توان رقابت با کالاهای ارزان چینی را پیدا کردند. این پیروزی در رقابت، به قیمت فرسودگی زودهنگام بسیاری از کارگران افغانستانی و بیکاری تعداد زیادی کارگر ایرانی تمام شد. خیلی از آنان در سنین ۴۰سالگی از کارافتاده می‌‌‌شدند. خانواده‌‌‌های ایرانی بسیاری نیز به دلیل بیکار شدن کارگران ایرانی دچار مشکلات عدیده شدند.

اما بعضی از این کارگران افغانستانی پس از مدتی پیشرفت کردند. آنها با همان مقادیر ناچیز دریافتی سرمایه انباشتند. اول کارگر ساده بودند، بعد کارگر ماهر شدند و بعد سرکارگر و مدیر کارگاه. بعد از چند سال بعضی از تولیدکنندگان ایرانی امور تولید را به این گروه از افغانستانی‌‌‌ها سپردند و خود فقط به دریافت‌‌‌کننده‌‌ سود کار تبدیل شدند. این یک پیشروی آرام است. وقتی پای صحبت افغانستانی‌‌‌هایی که حالا مغازه‌‌‌دار شده‌‌‌اند می‌‌‌نشینی، می‌‌‌بینی که این پدیده حاصل حداقل دو دهه تلاش شبانه‌‌‌روزی بی‌‌‌وقفه بوده است. در خیلی از موارد هم می‌‌‌بینی که تعدادی نیروی کار ایرانی زیردست آنان مشغول به کار شده‌‌‌اند و در واقع آنها اشتغال‌زایی داشته‌‌‌اند.

قصه‌‌ خیلی از گردانندگان افغانستانی کارگاه‌‌‌های تولید کیف و کفش شبیه رمان مهاجران هاوارد فاست است؛ رمانی که در مورد چند نسل از یک خانواده‌‌ مهاجر ایتالیایی در کشور آمریکاست و روند حرکتشان از صفر تا موفقیت‌‌‌های بزرگ را روایت می‌کند؛ از آن رمان‌‌‌هاست که روایتی شکوهمند از تلاش انسانی به دست می‌دهند. خیلی از افغانستانی‌‌‌های بازار تهران هم روایت‌‌‌هایی شکوهمند از تلاش بی‌‌‌وقفه‌‌ انسانی هستند. منتها هاوارد فاستی پیدا نشده که روایتشان را مکتوب و همه‌‌‌فهم کند.

اما ویژگی عجیب این پیشروی آرام، غیررسمی بودن است. غیررسمی و غیرقانونی بودن مهاجران باعث ایجاد مزیت رقابتی برای آنان جهت کار در کارگاه‌‌‌ها شد. غیررسمی بودن آنان باعث شد که با قیمت‌هایی پایین به شکلی برده‌‌‌وار کار کنند. اما این غیررسمی بودن همچنان در سطوح موفقیت هم ادامه یافته است. در حال حاضر در بازار تهران تعداد زیادی افغانستانی‌‌‌الاصل هستند که در کنار تولیدکنندگان ایرانی به تولید کالای ایرانی مشغولند؛ اما هیچ مالکیتی از نظر رسمی برایشان وجود ندارد. خیلی‌‌‌هایشان پول کارگاه و خانه و ماشین‌‌‌های چند میلیاردی را پرداخته‌‌‌اند و دارند استفاده می‌کنند؛ اما همه چیزشان به نام یک یا چند نفر ایرانی مورد اعتماد است. به قول یکی از خودشان تمام هستی‌‌‌شان بر باد است.

این غیررسمی بودن، به‌خصوص در طبقه‌‌ موفق افغانستانی‌‌‌ها آثار منفی بسیاری دارد. از یک‌سو باعث می‌شود تا سرمایه‌‌‌های بسیاری پنهان بمانند و امکان دریافت مالیات وجود نداشته باشد و از سویی دیگر احتمال از دست رفتن مال و حتی کلاه‌‌‌برداری از آنها بالا می‌رود و انگیزه‌‌ کارآفرینی در آنها را کاهش می‌دهد. در یکی از بازدیدهای میدانی، یکی از این تولیدکنندگان تعریف می‌‌‌کرد که چطور تمام اموالش به نام یک ایرانی مورد اعتماد بود، اما بر اثر یک تصادف او از دنیا رفت و تمام اموال این فرد افغانستانی بین وراث آن فرد ایرانی تقسیم شد. یکی از علل اصلی غیررسمی بودن، مدارک هویتی این افراد است. بسیاری از آنان طبق قوانین ایران پناهنده به شمار می‌‌‌روند و قوانین حاکمیتی امکان رسمی شدن تجارت و کسب‌وکار آنان را نمی‌‌‌دهد.

بی‌‌‌اعتمادی به دولت هم باعث می‌شود در خیلی از موارد آنها شفافیت به خرج ندهند. در حالی که اگر برای این افراد اقامت‌‌‌های بلندمدت و دائم تعریف می‌‌‌شد، میزان حس تعلق آنان به ایران و نیز بهره‌‌‌مندی خود جامعه‌‌ ایران از آنان چند برابر می‌‌‌شد. شهرام خسروی، انسان‌‌‌شناس شهیر، مقاله‌‌ پرارجاعی درباره‌‌ زیست مهاجران ایرانی در کشور سوئد دارد. عنوان و نتیجه‌‌‌گیری پایانی مقاله‌‌ او این است: وطن جایی است که تو آن را می‌‌‌سازی. شاید خیلی‌‌‌ها جایی را که در آن به دنیا آمده‌‌‌اند وطن خود بنامند، اما در دنیای امروز که بیش از هر دوره‌‌‌ای در تاریخ شاهد مهاجرت‌‌‌های بین‌المللی هستیم، مفهوم وطن تغییر ماهیت داده است.

در مورد کارآفرینان و تولیدکنندگان افغانستانی نیز آن جمله صدق می‌کند. آنها سال‌های متمادی شبانه‌‌‌‌‌‌روز در ایران کار کرده‌‌‌ و کالای ایرانی تولید کرده‌‌‌اند و برای جامعه‌‌ ایران صرفه‌‌‌جویی در مصرف ارز را به همراه داشته‌‌‌اند و کالاهای تولیدشده توسط آنان توسط ایرانیان مصرف شده است. آنها در سرزمین دیگری زندگی نکرده‌‌‌اند. مصرف روزانه‌‌‌شان کالاهای ایرانی بوده و بازار داخلی ایران را بزرگ‌تر و پرمشتری‌‌‌تر کرده‌‌‌اند. آنها از ایران بیرون نرفته‌‌‌اند و تمام هم و غم‌‌‌شان خواسته یا ناخواسته، ساختن همین کشور شده است. ‌‌‌خیلی از این کارآفرینان می‌‌‌توانند زمزمه کنند وطن جایی است که تو آن را می‌‌‌سازی.

البته به نظر نگارنده، حضور کارآفرینان و تولیدکنندگان افغانستانی به‌تنهایی راضی‌‌‌کننده نیست. بازار تهران باید جایی باشد که شورنخودفروش هراتی باشد، کنارش فلافل‌‌‌فروش بیروتی باشد که شاورما هم بفروشد، آن طرف‌‌‌تر چرخی بستنی‌‌‌فروش استانبولی با شامورتی‌‌‌بازی‌‌‌هایش خودنمایی کند و این طرفش هم کپه‌‌‌فروش عراقی و آلوتیکی‌‌‌فروش‌های هندی و حتی پیتزافروش ایتالیایی هم باشند. حضور همه‌‌ اینها وابسته به حضور کارآفرینان و سرمایه‌گذارانی از این کشورهاست؛ حضوری که به قوانین مالکیت و احترامی که قوانین، حاکمیت و حتی مردم ما برای کار و تلاش قائلند وابسته است. باشد که ایران جایی باشد که همه تمایل به ساختن آن داشته باشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *