جاده نخی ها-۲ (قیدار نبی)
جاده باریک و پیچ در پیچ و خلوت است. میثم پشت فرمان نشسته است و میراند. گندمزارها تا دور دستها ادامه دارند. آن دورها تپهها با دامنهای پر چین و شکنشان خاستنیاند. هر از گاهی گلهی گوسفندی با چوپانش دیده میشود. هر از گاهی تک درختها. بعد باغهای میوه. سیبهای زرد. زردآلو. درختهای گردو. بعد کامیونی که با سرعت لاک پشتی، سینه کش گردنهای را بالا میرود. باد در دشت زنجان شدید میوزد. تراکتورها سر بعضی زمینها مشغول شخم زدناند... یک ساعت بعد از سلطانیه به قیدار میرسیم. روی نقشه نوشته است قیدار. اما قیداریها با اصراری عجیب نام شهرشان را قیدار نمیگویند. به شهر خدابنده خوش آمدید. دادگستری خدابنده. پاسگاه نیروی انتظامی خدابنده. فرمانداری خدابنده... عجیب است. آخر چرا خدابنده؟! قیدار قرنها نام این شهر بوده. به خاطر آرامگاه…