جاده نخیها-۱ (گنبد سلطانیه)
ساعت ۶صبح بود که راه افتادیم. آن زمان که تهران و تهرانیان در خواب نازند و هنوز ماشینهایشان خیابانها و بزرگراهها را سرب آلود نکرده، باید ازین شهر بیرون زد. این قانونی است که برای خودم گذاشتهام و راستش اگر همسفرهایم به این قانون احترام نگذارند سگرمههایم در هم میروند. یک ربع به ۶ میثم آمد دنبالم و سوار شدیم و رفتیم دنبال امیر زحمتی و امیر پورمیرزا و پیش به سوی جادهها. اتوبان تهران-قزوین را به سرعت طی کردیم. خروجی جاده قدیم رشت-قزوین، نرسیده به محمودآباد، مسجد و استراحتگاهی است که آلاچیقهایش برای صبحانه خوردن مناسبِ مناسباند. قزوینیها به آنجا میگویند ناصرآباد. صبحانه را خوردیم و رفتیم به سمت زنجان. ۳۵-۴۰کیلومتری زنجان که رسیدیم حواسمان بود که تابلوی سلطانیه را ببینیم و بعد از خروجیاش بپیچیم و وارد جاده…