موزه ملی سنگاپور

موزه ملی سنگاپور

از روزهای سنگاپور, حاج سیاح
با خودم قرار گذاشته‌ام هر کشوری که رفتم حتما بروم موزه‌ی ملی‌اش را ببینم. موزه‌های ملی وجه نمادین بالایی دارند. می‌توانی بفهمی که چه چیزهایی برای آن کشور مهم است و چه چیزهایی مهم نیست. می‌توانی بفهمی که لحظات غرورآمیز تاریخ‌شان کجاها بوده. موزه‌ها یک جور حکم داستان کوتاه را دارند. توی داستان کوتاه نویسنده‌ها تلاش می‌کنند تا عظیم‌ترین و وسیع‌ترین احساسات و وقایع را در دل چند واقعه‌ی ساده و منتخب قرار بدهند. موزه‌ها هم همین حکم را دارند. موزه‌های سنگاپور گران‌اند. موزه‌ی ملی ۲۰ دلار است. یک درسی این‌جا ارائه می‌شود به نام اخلاق حکمرانی. خیلی درس جذابی است. جزء درس‌های انتخابی است. من بر نداشتمش. یک درس دیگر را برداشتم. کاشف این درس را دارد. بهم گفت قرار است ما را ببرند موزه‌ی ملی. کلا درس‌های انتخابی…
Read More
ایزدبانوی عشق و ویرانی

ایزدبانوی عشق و ویرانی

سپهرداد
خیلی چیزها هستند که بعدا یقه‌ات را می‌گیرند. لحظه‌ای که باهاشان مواجه می‌شوی خیلی عادی می‌گذرد: در یک روز آفتابی، در یک سالن ملال‌انگیز، وقتی که بی‌هدف‌ترین آدم روی زمینی. انگار درونت حفره‌ای وجود دارد که آن چیزها در یک لحظه‌ی خاص، تلپ می‌افتند توی حفره‌ی درونت. اما این قدر آن حفره بزرگ و پرنشدنی است و یا این قدر افتادن آن چیز در حفره‌ی درونت بی‌سروصدا اتفاق می‌افتد که تو در آن لحظه متوجهش نمی‌شوی. یک وقت‌هایی هم ممکن است دیدن آن چیز حفره‌ای جدید در درونت ایجاد کند. باز هم بدی یا خوبی‌اش این است که در آن لحظه متوجه نمی‌شوی. گاهی اوقات فکر می‌کنم این جور مواجهات مثل تصادف موتورسیکلت‌سوارها می‌ماند. در یک لحظه‌ی خاص برخورد کوچک یک ماشین، تعادل‌شان را به هم می‌زند، روی زمین می‌افتند.…
Read More
رکاب زدن تا زندان چانگی سنگاپور

رکاب زدن تا زندان چانگی سنگاپور

از روزهای سنگاپور, من و پاندا
جمعه صبح با صدای باران بر شیروانی سقف بیدار شدم. ساعت ۵:۳۰ صبح بود و آسمان تاریک. باران شدیدی آغاز شده بود. این باران شدید تا ساعت ۱۱ بی‌وقفه ادامه پیدا کرد. عصرش خواندن که میزان بارش باران در شمال سنگاپور رکورد سال ۱۹۷۸ این کشور را جابه‌جا کرده و یکی از شدیدترین بارش‌های چند دهه‌ی اخیر بوده. می‌خواستم دوچرخه‌سواری این هفته را به رفتن به زندان چانگی بگذرانم. پنج‌شنبه آخرین آزمون این ترمم را دادم و فقط مانده بود پروژه‌ی یکی از درس‌ها که نگرانش نبودم زیاد. اما باران بی‌قفه و شلاقی بارید. روز اعدام مسعود رحیمی مهرزاد بود. او را در یک روز بارانی در زندان چانگی سنگاپور اعدام کردند. توی گروه ایرانی‌های سنگاپور از وزارت امور خارجه خواسته بودند که کاری کند. وزیر امور خارجه هم از…
Read More
بدون هوش مصنوعی ممکن نیست!

بدون هوش مصنوعی ممکن نیست!

از روزهای سنگاپور, یادداشت‌های مطبوعاتی
درس‌هایی از مدیریت مرز در سنگاپور برای ایران سرمقاله‌ی امروز روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم پیمان حقیقت‌طلب سنگاپور در جنوب شرقی آسیا حدود ۶ میلیون نفر جمعیت دارد. ۳.۶۴ میلیون نفر از این جمعیت سنگاپوری‌الاصل هستند. ۰.۵۴ میلیون نفر مهاجران دارای اقامت دائم سنگاپور هستند و حدود ۱.۸۶ میلیون نفر نیروی کار مهاجر بخش عظیمی از اقتصاد این کشور را به حرکت درمی‌آورند. به طور متوسط سالانه حدود ۱۴ میلیون نفر توریست از کشورهای مختلف جهان به سنگاپور سفر می‌کنند. مرز خاکی سنگاپور با مالزی با میانگین تردد روزانه ۳۰۰ هزار نفر، پرترددترین مرز خاکی جهان به شمار می‌رود. البته که جغرافیای سنگاپور با ایران کاملا متفاوت است. اما مدیریت این حجم از جابه‌جایی‌های انسانی در مرزهای خاکی و هوایی و آبی سنگاپور کار آسانی نیست. سنگاپور با بهره‌گیری از…
Read More
کارگران مهاجر: بنگلادشی‌ها و فیلیپینی‌ها

کارگران مهاجر: بنگلادشی‌ها و فیلیپینی‌ها

از روزهای سنگاپور
۱. کارگران بنگلادشی با شاه‌نور مشغول آشپزی بودیم. عجیب دلتنگ بنگلادش شده و دارد روزشماری می‌کند برای فرا رسیدن پایان ترم. دقیقا فردای آخرین امتحانش بلیت برگشت به بنگلادش را خریده. بهش گفتم یک دو روز برای گشت و گذار توی سنگاپور می‌گذاشتی مرد. گفت نه. دیگر نمی‌توانم. شاه‌نور خریدهایش را از مغازه‌های بنگلادشی محله‌ی هندی‌ها می‌کند. نه مصطفی سنتر می‌رود و نه حتی فیرپرایس. خب کارگرهای بنگلادشی این‌جا زیادند و طبعا مغازه‌های خاص‌شان هم وجود دارد. ایرانی‌ها این جا کم‌اند و مغازه و راسته‌ی خاصی ندارند. صحبت سوغاتی و این‌ها شد. گفتم می‌توانی از همان مغازه‌های بنگلادشی سوغاتی بخری. گفت نه. این مغازه‌ها برای مایتحتاج اولیه ی زندگی‌اند فقط. خبری از سوغات سنگاپور در آن‌ها نیست. کمی در مورد شرایط کارگر مهاجر در سنگاپور با هم صحبت کردیم. یک…
Read More
۱۰۰ روز در سنگاپور

۱۰۰ روز در سنگاپور

از روزهای سنگاپور
امروز آخرین کلاس این ترم هم برگزار شد و تمام. حالا فقط امتحان‌ها باقی مانده‌اند و سفر تایلند و البته که تازه اول مسیر است. آخرین درس، مبانی مدیریت دولتی بود. دوست نداشتم این درس را. استادش خوب و مهربان بود. یک بانوی جوان کره‌ای که روز آخری هم برای این‌که به‌مان خوش بگذرد کیک و بیسکوییت توی کلاس پخش کرد. اما خب، زیادی تئوری بود این درس و انتظارم را برآورده نکرد. البته که خوش گذشت. روز آخری ارائه داشتیم. ویسنته بدجور دست‌مان را توی گردو گذاشته بود. خودش توی شیلی یک ان جی او در مورد آموزش بچه‌ها داشت. گفت هی بچه‌ها بیایید در مورد سیستم آموزش سنگاپور و مدیریت دولتی آن ارائه بدهیم. ما هم گفتیم باشد و گفتیم متخصص این کار است و راحت پیش می‌رویم.…
Read More
روزهای آخر ترم در کالج گرین

روزهای آخر ترم در کالج گرین

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
خب این روزها همه توی کالج گرین مشغول خرخوانی امتحان‌های هفته‌ی بعد هستند. چند نفری هم که کشورهای‌شان نزدیک است (اندونزیایی‌ها، مالزیایی‌ها، بعضی فیلیپینی‌ها و...) اول هفته رفتند خانه‌شان تا هفته‌ی بعد برای امتحان‌ها برگردند. این را از خلوتی زمین بدمینتون و تنیس روبه‌روی اتاقم می‌فهمم. هفته‌های پیش هر روز دم غروب تا ساعت ۱۰-۱۱ شب ملت مشغول بازی می‌شدند. راکت و توپ در اختیار است. می‌رویم به نگهبانی می‌گوییم و او اسم‌مان را یادداشت می‌کند و توپ و راکت می‌دهد. اما این روزها دیگر کسی بدمینتون بازی نمی‌کند. من و کاشف هم دیگر کمتر می‌رویم بوتانیک گاردن برای دویدن و پیاده‌روی دم غروب. یک زمانی هر روز می‌رفتیم حداقل ۴۵ دقیقه توی بوتانیک گاردنز می‌دویدیم. هر دوی‌مان خوب لاغر شده بودیم. من حتی ران‌هایم که به خاطر دوچرخه‌سواری پیوسته…
Read More
نقل قول دروغین از من در خبرگزاری فارس

نقل قول دروغین از من در خبرگزاری فارس

مصاحبه‌ها
یادم می‌آید آخرین باری که با خبرگزاری فارس صحبت کردم سر داستان شناسنامه‌ برای مادرایرانی‌ها بود. شش سال پیش دعوت کرده بودند برای یک مناظره با دو نفر از مخالفان اعطای شناسنامه به بچه‌های مادر ایرانی. من هم رفتم حرف‌هایم را زدم. خب، همان طور که انتظار می‌رفت اصلا بازتاب ندادند آن مناظره را و سعی و تلاش بیهوده شد برای من. امروز همین‌جوری اسمم را توی گوگل سرچ کردم. دیدم یک نقل قول از من توی خبرگزاری فارس کار شده در ماه گذشته. هر چه به مغزم فشار آوردم یادم نیامد که همچه چیزی گفته باشم. آخرین بار هم که با خبرگزاری فارس صحبتی داشتم شش سال پیش بود در مورد موضوع مادر ایرانی‌ها. زورم به خبرگزاری فارس نمی‌رسد. اما همین‌جا اعلام می‌کنم که مهدی امیری‌پور (نویسنده‌ی گزارش) هرگز…
Read More