عمو جمال
دو سال است که آرایشگاه نرفتهام. بعد از کرونا دیگر پیش شهروز نرفتم. موهایم را بابا کوتاه میکرد. مینشستم توی حمام و بابا شانهی شمارهی ۱۵ را میانداخت روی ماشین موزر زرشکیرنگ و یک دور از جلوی کلهام تا پس کلهام میرفت. بعد میگفت دستانداز دارد، خوب نشده، میخواهی شماره ۸ بزنم؟ من هم میگفتم ۸ بزن. یک دست کچلم میکرد. راضی بودم. حالا اما هوس کردهام که بعد از دو سال آرایشگاه بروم. آرایشگاه عمو جمال آنقدرها هم آرایشگاه نیست البته. از ۵ پسر سید یحیی ۴ تایشان در همان خانه و زمین پدرشان ماندگار شدند و کوچکه رفت جای دیگری از روستا زمین خرید و خانهدار شد. ۴ تای شان همسایهی هم ماندند. حالا از آن ۴ نفر ۲ تایشان نیستند. عمو جمال وسطی است. توی حیاط خانهاش یک…