درفک با دوچرخه
خیلی وقت بود که ایدهاش به کلهام زده بود. حالا که نگاه میکنم چند سال بود که ایدهاش در ذهنم بود. برایم صعود به دماوند هیچ وقت آرزو نشد. اما درفک به عنوان یک قله جای خاصی از آرزوهایم ایستاده بود. از همان اوان جوانی که یک پراید هاچبک قراضه داشتم شاید. قبلش هم بود. نمیدانم دقیقاً از کجا شروع شد. ولی پرایده را یادم است. یک روز با بابا و پسرعمهام سوارش شدیم و گردنههای جاده دیلمان را طی کردیم و خودمان را رساندیم به آسیابر. بعد از یک رودخانه رد شدیم. تابستان بود و رودخانه آب زیادی نداشت. ولی همان یک ذره آب هم کلی لغزیده بودم روی سنگها. بعد از یک جادهی خاکی عبور کردیم و رسیدیم به شاهشهیدان. جای خیلی دوری بود. یادم است از یکی…