رقیب دشمن نیست!
۱. هفتهی قبل حمید داستان یکی از ساندویچیهای محلهشان را برایم تعریف کرد. ساندویچی در یکی از خیابانهای فرعی بود. بر خیابان اصلی یا دونبش نبود که مشتری عبوری و اتفاقی داشته باشد. قدیمی بود و ساندویچهای مغزش فوقالعاده خوشمزه بود. زد و نبش خیابان کمی پایینتر از آن مغازه یکی از ساندویچیهای زنجیرهای باز شد. در نگاه اول شاید اتفاق بدی افتاده بود. آن ساندویچی زنجیرهای مشهور بود. ساندویچهایش استانداردی تعریفشده داشتند و نامآشنا بودند. یعنی آن چند نفر مشتری ساندویچی قدیمی هم امکان داشت که دیگر جذب نشوند و بروند سراغ آن ساندویچی دونبش زنجیرهای. ولی در عمل اتفاق دیگری افتاد. نهتنها کاروکاسبی ساندویچی قدیمی کساد نشد. بلکه مشتریهایش زیادتر هم شدند. ساندویچی زنجیرهای بازار ساندویچ در آن خیابان را بزرگ کرد. افراد بیشتری به بهانهی…