ماه رمضان در سنگاپور

ماه رمضان در سنگاپور

از روزهای سنگاپور
امروز آخرین روز ماه رمضان در سنگاپور بود. در تمام روزهای این ماه، در همه‌ی مساجد سنگاپور مراسم افطار برپا بود. بعد از یک ماه این قدر به این افطارهای پروپیمان روزانه عادت کرده‌ام که آشپزی یادم رفته است. فراموشم شده است که هر روز برای خودم غذا می‌پختم. اول‌ها فکر می‌کردم فقط توی مسجد بعل‌وی بساط افطار و شام برپا است. بعد فهمیدم همه‌ی مسجدها همین‌طورند. وگرنه این مسجد خیلی شلوغ می‌شد و سر غذا ملت تو سروکله‌ی هم می‌زدند. حالا اما خیلی شیک و مجلسی برپا می‌شد. مثل مراسم عروسی ایران در قسمت مردانه بود. ۸ نفر سر یک میز. سوپ و میوه و خرما و شربت و چای برای همه. پلو و مرغ و گوشت و ماکارونی و این‌ها هم نفر به نفر.  سوپ‌شان مخصوص رمضان است:…
Read More
به یک باره لاله و لادن

به یک باره لاله و لادن

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
جمعه‌ها هیچ رقمه نمی‌شود حافظ و فائز را پیدا کرد. از صبحش در تدارک نماز جمعه‌اند. حمام می‌روند. ریش می‌زنند. عطر می‌زنند. من و شاه‌نور در کمرکش میانه‌های بعد از سی سالگی هستیم. یک بار شاه‌نور ازشان پرسید با دوست‌دخترهای‌تان چه کردید؟ جفت‌شان گفتند تا حالا دوست‌دختر نداشتیم. خیلی جوان‌تر از من و شاه‌نورند. می‌خواهم دفعه‌ی بعد به‌شان تیکه بیندازم که اگر  کمی ازین چیسان فیسان‌های نماز جمعه‌تان را خرج دخترهای هم‌کلاسی کنید عاقبت به خیر از دانشگاه خلاص می‌شوید. چند روز پیش همین‌جوری بحث تو بحث پیش آمد و صحبت‌مان رسید به حجاب و این‌که آخرین اعتراض گسترده‌ی مردم ایران به خاطر حجاب بوده و درآمدم گفتم ایران فکر کنم تنها کشوری باشد که در آن حجاب اجباری است. حافظ برگشت گفت که توی اندونزی اجباری نیست حجاب، اما…
Read More