رویای پوسیده‌ی بازگشت

یادداشت منتشر شده در دو‌شنبه ۱۵‌شهریور ۱۴۰۰، شماره ۴۰۸۹ روزنامه شرق.

حالا دیگر در شرف بازنشستگی‌اند. کارمندان ادارات اتباع و مهاجرین خارجی و پلیس‌های نیروی انتظامی و نیروهای سایر دستگاه‌های مرتبط با امور مهاجرین در ایران که از اوایل دهه‌ی ۱۳۷۰ مشغول به کار شده بودند حالا دیگر آخرین روزهای خدمت‌شان را می‌گذرانند. نیروهایی که از همان روزهای اول خدمت‌شان یک رویای بزرگ را پروراندند و برایش سال‌ها زحمت کشیدند: رویای بازگشت افغانستانی‌ها به کشورشان.

از سال ۱۳۷۲ که طرح «بازگشت آوارگان افغانی به موطنشان» در شورای امنیت ملی به تصویب رسید، اقدامات مختلفی برای مجبور کردن مهاجران افغانستانی به بازگشت به کشورشان صورت گرفته است. از افغانی‌بگیرهای نیروی انتظامی در دهه‌ی ۷۰ تا انواع و اقسام محدودیت‌های زیست شهروندی برای مهاجران. محال است پای درد و دل‌های نسل‌ دومی‌ها و سومی‌های مهاجران افغانستانی در ایران بنشینی و از خاطرات تلخ دستگیر شدن پدرشان و اخراج اجباری او و چند ماه بی‌سرپناهی نگویند. در اوایل دهه‌ی ۸۰ که آمریکا به افغانستان حمله کرد و اسما دولتی شکل گرفت، سخت‌گیری‌ها علیه مهاجران افغانستانی اوج گرفت. ممنوع کردن تحصیل کودکان افغانستانی در مدارس ایران و قلع و قمع کردن مدارس خودگردان در اوایل دهه‌ی ۸۰ که مبادا این کودکان در ایران تحصیل کنند و ایرانی شوند، روزهایی سیاه بودند. اقدامی که اداره‌اتباعی‌ها و نیروهای انتظامی و سایر دستگاه‌ها ازش یک چیز را می‌خواستند: افغانستانی‌ها به کشور خودشان برگردند و در ایران نمانند. بچه‌های‌شان اگر به مدرسه می‌رفتند آن‌ها تا بچه‌های‌شان باسواد نمی‌شدند برنمی‌گشتند. برخی‌ آمارها برای‌شان خوشحال‌کننده بود. در سال‌های ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۴ حدود ۱.۳ میلیون افغانستانی و در سال‌های ۱۳۸۱ تا ۱۳۸۵ حدود ۱.۴ میلیون افغانستانی به کشور خودشان برگشتند. اما مشکل این بود که هم‌زمان تعداد بیشتری از افغانستانی‌ها به ایران مهاجرت می‌کردند.

از اواسط دهه‌ی ۸۰ و سراسر دهه‌ی ۹۰ پذیرفتند که افغانستانی‌ها از ایران بیرون نمی‌روند. اما رویای بازگشت افغانستانی‌ها رویایی نبود که بشود به راحتی رهایش کرد. مشکل خیلی از مهاجران افغانستانی در ایران این بود که آن‌ها ایرانی شده بودند. در ایران به دنیا آمده بودند، در ایران تربیت شده و تحصیل کرده بودند، در ایران کار می‌کردند، لهجه‌شان ایرانی بود (ایرانی که چه عرض کنم، لهجه‌شان اصفهانی و یزدی و کرمانی و ترکی و… شده بود)، حتی فک و فامیل‌شان هم در ایران بودند و هیچ رابطه‌ای با افغانستان نداشتند. اما کارمندان و مدیران توی کت‌شان نمی‌رفت که کسی به شیوه‌ای غیر از زاد و ولد، ایرانی بشود. برای این‌که آن‌ها را ایرانی به شمار نیاورند فشار آوردند که دولت افغانستان مسئولیت جمعیت میلیونی این مهاجران را بپذیرد و برای این‌کار باید جمعیت پناهندگان افغانستانی، پاسپورت افغانستان را می‌گرفتند. اقدامی که عملا بعد از دهه‌ها زندگی در ایران برای خیلی از پناهندگان افغانستانی اصلا ممکن نبود. چرا که مدرکی را که اثبات کند آن‌ها افغانستانی هستند نمی‌توانستند ارائه کنند. تذکره‌ی افغانستانی‌ نداشتند. خیلی‌های‌شان اصلا در طول عمرشان به غیر از ایران هیچ کشور دیگری را ندیده بودند.

اما افغانستانی‌ها باید به کشور خودشان برمی‌گشتند و مقدمه‌ی این کار این بود که دولت افغانستان آن‌ها را به رسمیت بشناسد. پس کارمندان و مدیران ادارات شروع کردند به ایجاد انواع محدودیت‌ها برای پناهندگان افغانستانی، پناهندگانی که چند دهه بود در ایران بودند: دریافت گواهینامه‌ی رانندگی ممنوع، مالکیت خودرو و موتورسیکلت ممنوع، داشتن کارت بانکی ممنوع، تحصیل در دانشگاه ممنوع (اگر می‌خواهی در دانشگاه‌ تحصیل کنی باید افغانستانی شوی، در غیر این صورت حق تحصیل در دانشگاه نداری)، سالی بیش از ۳ سفر ممنوع، زندگی در نصف استان‌های ایران ممنوع و…

اما پناهنده‌ها زیر بار نمی‌رفتند. آن‌ها چندین سال بود که ساکن ایران بودند. به هیچ وجه دوست نداشتند حتی احتمال بازگشت به افغانستان را برای خودشان ایجاد کنند. اسم‌شان همه‌ساله در لیست سازمان ملل بود و پیه تمام محدودیت‌ها را به تن‌شان می‌مالیدند برای این‌که حضورشان در ایران تضمین‌شده باشد.

انگار یک کشمکش سی ساله‌ بین کارمندان و نیروها و مهاجران افغانستانی در ایران وجود دارد. برای کارمندان و نیروها و مدیران دستگاه‌های مرتبط با مهاجران در ایران بازگرداندن مهاجران یک رویا که نه یک آرمان شده است. برای مهاجرانی که دهه‌ها سعی کرده‌اند به صورت قانونی در ایران زندگی کنند هم ماندن در ایران یک آرمان شده است. یک جنگ قدرت عجیب و البته نابرابر و البته یک بازی باخت- باخت.

و البته که مدیران و کارمندان در شرف بازنشستگی هنوز از رویای خود دست نشسته‌اند. نمونه‌اش محدودیت جدیدی است که در صدور کارت‌های آمایش ایجاد کرده‌اند. کارت آمایش، مدرک اقامتی پناهندگان در ایران است. مدرکی که از سال ۱۳۸۰ صدور آن آغاز شده و تاکنون ۱۵ بار تمدید شده است. دارندگان کارت آمایش پناهنده به ایران محسوب می‌شوند و دولتی که از آن‌جا مهاجرت کرده‌اند ولی و قیم آن‌ها محسوب نمی‌شود. کارت آمایش فقط به کسانی تعلق می‌گیرد که در همان سال ۱۳۸۰ تقاضای پناهندگی به ایران داده بودند و قریب به اکثریت‌شان هم کسانی بودند که قبل از این مدرک دفترچه و کارت پناهندگی و سایر مدارک اقامتی مربوط به پناهندگی در ایران را داشتند. تنها در صورتی که کودکی از پدر و مادری دارای کارت آمایش متولد شد به او هم کارت آمایش می‌دهند و هیچ کدام از مهاجرانی که در ۲۰ سال گذشته به ایران مهاجرت کرده‌اند نمی‌توانند کارت آمایش دریافت کنند. برای تمدید این کارت هم همیشه کارت سال قبل نیاز است. عملا اگر ماده‌ی ۹۷۹ قانون مدنی را در نظر بگیریم، دارندگان کارت آمایش ایرانی‌هایی هستند که موفق به دریافت شناسنامه نشده‌اند. حالا بعد از ۱۵ دوره محدودیت عجیب و غریب دیگری برای صدور کارت ۱۶ اعلام شده است: تنها در صورتی کارت آمایش تمدید می‌شود که متقاضی تذکره‌ی افغانستانی داشته باشد!

رویای بازگشت هنوز که هنوز است با شدت و حدت پیگیری می‌شود. تمام داستان آمایشی‌ها این است که از بس حضورشان در ایران طولانی شده است که هیچ رشته‌ی ارتباطاتی با افغانستان ندارند. آن‌وقت داشتن تذکره‌ی افغانستان پیش‌نیاز تمدید کارت آمایش اعلام شده است. این بدین معناست که اداره‌ی اتباعی‌ها هنوز دوست دارند که پناهندگان افغانستانی تحت قیومیت دولت افغانستان باشند. دوست ندارند آن‌ها ایرانی شوند. دوست ندارند آن‌ها را علی‌رغم سال‌ها هم‌زیستی‌، هم‌وطن بدانند. دوست دارند که مقدمات بازگشت را فراهم کنند. اصلا هم به این کاری ندارند که در افغانستان طالبان مسلط شده است و جمعیت میلیونی مهاجران قانونی حاضر در ایران بر که نمی‌گردند هیچ، احتمالا میلیون‌ نفر به آن‌ها اضافه می‌شود… کسانی که احتمالا باز هم کارمندان و مدیران و نیروها زیر بار پذیرش رسمی آن‌ها نمی‌روند و سعی می‌کنند محدودیت بتراشند و جنگ قدرت راه بیندازند. آیا کارمندان و مدیران و نیروها می‌دانند که هیچ ضعیفی تا ابد ضعیف باقی نمی‌ماند؟‌آیا می‌دانند که ۳۰ سال است که دارند این جنگ قدرت را ادامه می‌دهند و به نتیجه نرسیده‌اند؟ محدودیت جدید در صدور کارت آمایش که این را نشان نمی‌دهد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *