گوش‌هام کیپ شدند!

گوش‌هام کیپ شدند!

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
از هواپیما که پیاده شدم فهمیدم که کار دست خودم داده‌ام. بعد از یک ماه حضور در آب و هوای خشک ایران، مواجهه‌ی ناگهانی با هوای مرطوب سنگاپور کار دستم داد: گوش‌هایم کیپ شدند. نمی‌توانستم خوب بشنوم. بچه‌ها گفتند بعد از هواپیماسواری طولانی‌مدت این یک چیز معمول است. نگران نباش. بعد از دو روز به تنظیمات کارخانه برمی‌گردی. اما برنگشتم. حتی مهدی بهم قطره‌ی سدیم گلیسیریل داد. گفت این را بریز توی گوشت احتمالا درست می‌شود. حدس می‌زدم چه اتفاقی برایم افتاده است. چرک‌های توی گوشم که در ایران خشک بودند و احتمالا می‌شد با یک پنس از گوش کشیدشان بیرون، در مواجهه با رطوبت بالای سنگاپور حالت رقیق پیدا کرده بودند و سد راه امواج صوتی برای رسیدن به پرده‌ی گوشم شده بودند. بار اولم نبود. آخرین بار این…
Read More
حذف ایران

حذف ایران

از روزهای سنگاپور, حاج سیاح, سپهرداد
وقتی بیدار شدم دیدم ساعت ۱ ظهر است. دقیقا ۱۳ ساعت خوابیده بودم و هنوز هم خوابم می‌آمد. هنوز باران می‌بارید. الان هم که دارم این‌ها را می‌نویسم هنوز باران می‌بارد. از لحظه‌ای که به سنگاپور رسیده‌ام آسمان یک سر، بدون توقف باریده است. شاید بیش از ۳۰ ساعت است که دارد بی‌وقفه باران می‌بارد. آن هم بارانی با قطره‌های درشت. نمی‌دانم هم که تا کی ادامه خواهد داشت. بعد از سفر تایلند یک راست برگشته بودم به ایران. چترم را داده بودم به جلال که بار چمدانم سبک‌تر باشد و بتوانم سوغاتی‌های بیشتری ببرم. حالا جلال آن سر شهر است و من بی‌چتر مانده‌ام و به خاطر باران شدید نمی‌روم بیرون که خریدهایم را بکنم و منتظر آغاز ترم بشوم.  پرواز از استانبول به سنگاپور خسته‌کننده‌تر از آن چیزی…
Read More
علت مرگ: نامعلوم

علت مرگ: نامعلوم

سپهرداد
قدیر گفت برای‌تان یک سانس اختصاصی گرفته‌ام. هفته‌ی آخر ماندنم در ایران بود و باید یک فیلم خوب می‌دیدم. دروغ نمی‌گفت. سالن موناکوی سینمای چهارراه نظام‌آباد برای ما غوروق شده بود. برای ما ۶ نفر بچه‌های مرکز ۲۸. کل سالن هم ۱۰ تا صندلی داشت. پرده هم زیاد بزرگ نبود. فقط به این اندازه‌ که در تاریکی سالن تمام توجهت به فیلم باشد و «علت مرگ نامعلوم» خیلی بهتر از آن چیزی بود که انتظارش را داشتم. وسطش نه چرت زدم و نه خسته شدم. بعد از مدت‌ها یادم آورد که من چه‌قدر فیلم‌های جاده‌ای را دوست دارم... و «علت مرگ نامعلوم» خیلی بهتر از آن چیزی بود که انتظارش را داشتم. وسطش نه چرت زدم و نه خسته شدم. بعد از مدت‌ها یادم آورد که من چه‌قدر فیلم‌های جاده‌ای…
Read More
دستشویی و مهاجرت

دستشویی و مهاجرت

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
داشتم کتاب زندگی‌نامه‌ی کیشور محبوبانی (زیستن در قرن آسیایی) را می‌خواندم. یک جایی از کتابش در مورد روزهای کودکی‌اش از یک اتفاق بسیار مهم صحبت می‌کند: روزی که توالت خانه‌شان دارای فلاش‌تانک می‌شود. قبل از آن روز، توالت‌شان یک مخزن داشت که صبح به صبح یک سری می‌آمدند تخلیه‌اش می‌کردند. صبح‌ها بعد از تخلیه، دستشویی رفتن اکی بود. اما عصرها که خروجی‌های اعضای خانواده توی مخزن جمع می‌شد دستشویی رفتن و بوی مهوع آن دردناک می‌شد. روزی که خانه‌شان دارای فلاش‌تانک شد و امکان تخلیه‌ی لحظه‌ای برای توالت خانه‌شان فراهم شد، برای خانواده‌ی فقیر کیشور محبوبانی یک پیشرفت بسیار مهم محسوب می‌شد. یاد خودم افتادم. همیشه ته ذهنم فکر می‌کردم که سخت‌ترین بخش مهاجرت عادت به دستشویی جدید خواهد بود. شاید برای خیلی‌ها چیزهای دیگر سخت باشد. مثلا وقتی می‌رفتم…
Read More
شایسته‌سالاری سنگاپوری‌ها

شایسته‌سالاری سنگاپوری‌ها

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
یکی از چیزهایی که سنگاپوری‌ها به خصوص حکومت‌شان به آن خیلی می‌بالند شایسته‌سالاری است (ترجمه‌ی مریتوکراسی می‌شود شایسته‌سالاری دیگر؟). این‌که اگر کسی عرضه‌اش را داشته باشد حتما بالا می‌رود و ما توی کارهای‌مان به آدم‌های باعرضه نیاز داریم و این‌که آدم‌های باعرضه را در حاشیه نگه نمی‌داریم. کیشور محبوبانی توی کتاب زندگی‌نامه‌اش (زیستن در قرن آسیایی) هم داستان موفقیت حکومت سنگاپور در حرکت از یک کشور جهان سومی به کشور جهان اولی را در سه حرف تعریف می‌کند: MPH. M یعنی Meritocracy (شایسته‌سالاری)، P یعنی Pragmatism (عملگرایی) و H یعنی Honesty (صداقت) و مبارزه با فساد و دروغگویی در حاکمیت. من ویژگی شایسته‌سالاری را همان روزهای اول ترم تجربه کردم. امسال بیستمین سالگرد تاسیس مدرسه‌ی لی کوآن یو بود. به همین مناسبت جشن بزرگی در هتل شانگری‌لا برگزار کرده بودند.…
Read More
ایزدبانوی عشق و ویرانی

ایزدبانوی عشق و ویرانی

سپهرداد
خیلی چیزها هستند که بعدا یقه‌ات را می‌گیرند. لحظه‌ای که باهاشان مواجه می‌شوی خیلی عادی می‌گذرد: در یک روز آفتابی، در یک سالن ملال‌انگیز، وقتی که بی‌هدف‌ترین آدم روی زمینی. انگار درونت حفره‌ای وجود دارد که آن چیزها در یک لحظه‌ی خاص، تلپ می‌افتند توی حفره‌ی درونت. اما این قدر آن حفره بزرگ و پرنشدنی است و یا این قدر افتادن آن چیز در حفره‌ی درونت بی‌سروصدا اتفاق می‌افتد که تو در آن لحظه متوجهش نمی‌شوی. یک وقت‌هایی هم ممکن است دیدن آن چیز حفره‌ای جدید در درونت ایجاد کند. باز هم بدی یا خوبی‌اش این است که در آن لحظه متوجه نمی‌شوی. گاهی اوقات فکر می‌کنم این جور مواجهات مثل تصادف موتورسیکلت‌سوارها می‌ماند. در یک لحظه‌ی خاص برخورد کوچک یک ماشین، تعادل‌شان را به هم می‌زند، روی زمین می‌افتند.…
Read More
روزهای آخر ترم در کالج گرین

روزهای آخر ترم در کالج گرین

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
خب این روزها همه توی کالج گرین مشغول خرخوانی امتحان‌های هفته‌ی بعد هستند. چند نفری هم که کشورهای‌شان نزدیک است (اندونزیایی‌ها، مالزیایی‌ها، بعضی فیلیپینی‌ها و...) اول هفته رفتند خانه‌شان تا هفته‌ی بعد برای امتحان‌ها برگردند. این را از خلوتی زمین بدمینتون و تنیس روبه‌روی اتاقم می‌فهمم. هفته‌های پیش هر روز دم غروب تا ساعت ۱۰-۱۱ شب ملت مشغول بازی می‌شدند. راکت و توپ در اختیار است. می‌رویم به نگهبانی می‌گوییم و او اسم‌مان را یادداشت می‌کند و توپ و راکت می‌دهد. اما این روزها دیگر کسی بدمینتون بازی نمی‌کند. من و کاشف هم دیگر کمتر می‌رویم بوتانیک گاردن برای دویدن و پیاده‌روی دم غروب. یک زمانی هر روز می‌رفتیم حداقل ۴۵ دقیقه توی بوتانیک گاردنز می‌دویدیم. هر دوی‌مان خوب لاغر شده بودیم. من حتی ران‌هایم که به خاطر دوچرخه‌سواری پیوسته…
Read More
قزاقستان و سنگاپور

قزاقستان و سنگاپور

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
امروز سفیر قزاقستان آمده بود مدرسه‌ی لی کوآن یو سخنرانی. موضوع سخنرانی موقعیت قزاقستان در راه‌های چندگانه و ارتباط با سنگاپور بود. ما دو هم‌کلاسی اهل قزاقستان داریم. یکی‌شان اسمش کامیلیا است. اولین بار که دیدمش یاد نقاشی‌های دوران صفویه از زنان زیبارو افتادم. خود نقاشی عالی‌قاپو بود. آن‌جا هر چه توی مغزم گشتم دیدم چه‌قدر از قزاقستان کم می‌دانم. امروز همین‌جوری برای این‌که نسبت به قزاقستان یک حس پیدا کنم رفتم. چند دقیقه قبل از نشست کمی از ویکی‌پدیا در مورد قزاقستان خواندم. مثلا این‌که جمعیتش ۲۰ میلیون نفر است و یکی از بزرگ‌ترین‌ کشورهای دنیا است (از نظر وسعت نهمین کشور). بزرگ‌ترین شهرش آلماتی فقط ۱.۸ میلیون نفر جمعیت دارد و اصلا کشور شلوغی نیست. درآمد سرانه‌ی مردمش هم خیلی بالا بود. خیلی بالاتر از ایرانی‌ها. از قبل…
Read More
به یک باره لاله و لادن

به یک باره لاله و لادن

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
جمعه‌ها هیچ رقمه نمی‌شود حافظ و فائز را پیدا کرد. از صبحش در تدارک نماز جمعه‌اند. حمام می‌روند. ریش می‌زنند. عطر می‌زنند. من و شاه‌نور در کمرکش میانه‌های بعد از سی سالگی هستیم. یک بار شاه‌نور ازشان پرسید با دوست‌دخترهای‌تان چه کردید؟ جفت‌شان گفتند تا حالا دوست‌دختر نداشتیم. خیلی جوان‌تر از من و شاه‌نورند. می‌خواهم دفعه‌ی بعد به‌شان تیکه بیندازم که اگر  کمی ازین چیسان فیسان‌های نماز جمعه‌تان را خرج دخترهای هم‌کلاسی کنید عاقبت به خیر از دانشگاه خلاص می‌شوید. چند روز پیش همین‌جوری بحث تو بحث پیش آمد و صحبت‌مان رسید به حجاب و این‌که آخرین اعتراض گسترده‌ی مردم ایران به خاطر حجاب بوده و درآمدم گفتم ایران فکر کنم تنها کشوری باشد که در آن حجاب اجباری است. حافظ برگشت گفت که توی اندونزی اجباری نیست حجاب، اما…
Read More
نورث ولت و آینده‌ی خودروهای برقی در جهان

نورث ولت و آینده‌ی خودروهای برقی در جهان

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
نورث‌ولت بزرگ‌ترین کارخانه‌ی تولید باتری‌های لیتیومی در اروپا است که از سال ۲۰۱۵ کارش را در سوئد شروع کرده است. یک گیگافکتوری (ابرکارخانه) به شمار می‌رود و ادعا می‌کند که سبزترین باتری‌های لیتیومی جهان را تولید می‌کند. چون علاوه بر فرآیند تولید، فرآیند بازیافت و استفاده‌ی دوباره از باتری‌ها را هم در نظر گرفته است. سرمایه‌گذاری‌ سنگینی هم بر روی این شرکت صورت گرفته. از دولت و شهرداری‌های سوئد بگیرید تا بانک‌های اروپایی و به خصوص کارخانه‌های خودروسازی اروپا نظیر بی ام دابلیو و فولکس واگن سرمایه‌گذاری‌های هنگفتی روی این شرکت انجام داده‌اند. تا این جای کار هم ظاهرا موفق بوده. تو این کلیپ می‌توانید یک رپرتاژ آگهی خیلی خوب در مورد این کارخانه ببینید: https://www.youtube.com/watch?v=wpDvxULK4Bw&t=513s داستان هم این بوده که اروپا در تولید باتری‌های لیتیومی کمیتش لنگ می‌زده و…
Read More