در فرهنگ عامهی ایرانی، ارامنه همواره با چند ویژگی و عادت کلیشهای به یاد آورده میشوند. کلیشههای ذهنی جامعهی ایران به ارامنهی ایران چیزی است که صافاریان میکوشد تا در یادداشتهایش آن را به چالش بکشد. ارامنه در جامعهی امروز ایران یک اقلیتاند. قانون اساسی کشور از آنها به عنوان اقلیت دینی نام میبرد. اما صافاریان در جای جای کتاب بیان میکند که ارامنه در ایران، یک اقلیت ملیاند.
ساکن دو فرهنگ
نویسنده: روبرت صافاریان
ناشر: مرکز
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۸
تعداد صفحات: ۱۸۵

در فلکهی دوم تهرانپارس یک مجتمع مسکونی قرار دارد به نام رستمباغ. یک مجتمع چند کیلومتر مربعی که محل سکونت بسیاری از زرتشتیان محله است. درهای این مجتمع اکثر اوقات بسته است. ساختمان آتشکدهی آن رو به خیابان قرار دارد و از پشت دیوار شعارهای سهگانهی «گفتار نیک، پندار نیک و کردار نیک» آن مشخص است. اما بین خیابان و ساختمان آتشکده یک دیوار بلند قرار دارد. دیواری که دری هم دارد و جلوی در، از دل آسفالت، علفهایی سبز شدهاند به نشانهی چند دهه بسته ماندن این در.
سالهای نوجوانی به دبیرستان دکتر شریعتی میرفتم. چند قدم بالاتر از رستمباغ قرار داشت. توی مدرسهمان چند نفر زرتشتی هم داشتیم. ما هیچ وقت دستمان به رستمباغ و آتشکدهی درون آن و روابط آدمها توی رستمباغ نمیرسید. نمیگذاشتند که برویم. همیشه درها بسته بود. اما هر وقت فرصت میشد مینشستیم پای صحبتهای آن بچههای زرتشتی تا کمی از دنیای آن طرف دیوار بدانیم…
حکایت کتاب ساکن دو فرهنگ روبرت صافاریان هم حکایت آن همکلاسیهای زرتشتیمان است. صافاریان هم مثل همکلاسیهای دوران دبیرستان من به هر دو دنیای این طرف و آن طرف دیوار تعلق دارد و میتواند داستانهای جالبی از دنیای آن طرف دیوار به ما بگوید. دیاسپورای ارمنی در ایران، موضوع آن سوی دیوار صافاریان، برای من مخاطب عام ایرانی است.
ساکن دو فرهنگ مجموعهی ۴۰ یادداشت روبرت صافاریان است در مورد زندگی ارامنهی ایران. روایتهایی از زندگی و مسائل ارامنهی ایران برای مخاطبان جامعهی بزرگتر. یادداشتها در چهار بخش تاریخ، فرهنگ زندگی، هنر و ادبیات و نژادکشی ارائه شدهاند.
کلیشههای ذهنی جامعهی ایران به ارامنهی ایران چیزی است که صافاریان میکوشد تا در یادداشتهایش آن را به چالش بکشد: «در ادبیات و بیشتر از آن در سینمای ایران و همینطور در فرهنگ عامهی ایرانی، ارامنه همواره با چند عنصر کلیشهای مانند قهوه خوردن و کالباس خوردن و اغذیهفروشی داشتن و لهجهای که در واقع چندان هم به لهجهی ارامنه شباهت ندارد شناخته میشوند.» ص ۹۵
صافاریان در این کتاب به پیشینهی حضور ارامنه در ایران میپردازد. غلط بودن سوال «ارامنه کی به ایران آمدند» را ثابت میکند و تعریف میکند که ارامنه یا از قبل در ایران بودهاند یا به برخی نواحی ایران آورده شدهاند.
حضور ارامنه در پهنههایی از خاک ایران (سمت شمال غرب ایران) قدمتی دیرینه داشته و در طول تاریخ ایران بارها به دلایل مختلف به نواحی مرکزی ایران کوچ داده شدهاند. مشهورترین این کوچها هم مهاجرت آنها از جلفای ارس به اصفهان در زمان شاهعباس صفوی بوده.
اما با همهی این اوصاف ارامنه در جامعهی امروز ایران یک اقلیتاند. قانون اساسی کشور از آنها به عنوان اقلیت دینی نام میبرد. اما صافاریان در جای جای کتاب بیان میکند که ارامنه در ایران، یک اقلیت ملیاند. او بر این مسئله صحه میگذارد تا شناختی بیتعارف را از جامعهی ارامنه در ایران ارائه کند:
«ارمنیها خود را «آزگایین پکراماسنوتیون» میخوانند. «پکراماسنوتیون» به معنی اقلیت است و «آزگایین» یعنی ملی. به عبارت دیگر ارمنیها خود را «اقلیت ملی» میدانند. این صفت ملی ارجاع میدهد به «ملت ارمنی». در باور عمومی ارمنیان آحاد ملتی ده میلیونی هستند که در سراسر جهان پراکنده است. تفاوت در واژهها از تفاوت در تلقی جامعهی ارامنهی ایران از خود و تلقی جامعهی ایرانی و به طور خاص حکومت حکایت میکند.» ص ۱۳
«ما یک ملت ارمنی ده میلیونی داریم که سه میلیون نفر آن در ارمنستان (وطن) زندگی میکنند و باقی در دنیا پراکندهاند (دیاسپورا).» ص ۱۰۵
به همین سبب او برای توصیف وضعیت ارامنه در ایران از واژهی دیاسپورا استفاده میکند: «مفهوم دیاسپورا که در جای جای نوشتههای این کتاب به کار رفته به خوبی شرایط زندگی ارمنیان در ایران را توضیح میدهد. دیاسپورا را در عامترین مفهوم خود یعنی زیستن در یک جا و جای دیگری را وطن خود دانستن.» ص ۲
در سایهی همین نکتهی کلیدی است که در مقالهی «ایرانیان ارمنی یا ارامنهی ایران؟» اشاره میکند که عبارت ارامنهی ایران توصیف مناسبتری برای اقلیت ارمنیها در ایران است: «اسماعیل رائین در کتاب «ایرانیان ارمنی» نوشته است که اصطلاح ارامنهی ایران همانقدر نابهجاست که مثلا هممیهنان آذربایجانی را ترکهای ایران و هموطنان ساکن شمال و غرب ایران را گیلانیان ایران و یا کردهای ایران بنامیم. اما رائین نتوانسته است یا نخواسته است از دید خود ارمنیها به موضوع بنگرد. ارامنهی ایران (مانند ارامنهی سایر کشورها) خود را جزئی از «ملت ارمنی» میدانند که در سراسر جهان پراکنده است. این ملت یا قوم پراکنده همان است که به آن دیاسپورای ارمنی میگویند…» ص ۲۴
صافاریان در کتاب خود سعی میکند از هر دو جامعهی اقلیت (ارامنهی ایران) و اکثریت(ایرانیان) انتقاداتی را مطرح کند. محوریترین انتقاد او به هر دو گروه موانعی است که برای گفتگوی مشترک ایجاد کردهاند. از یک سو مینویسد: «جامعهی روشنفکری ما اصولا به مسئلهی اقلیتها و قومیتها کور است و تنها بزرگوارانه با بیان اینکه «همهمان ایرانی هستیم» از نزدیک شدن به ویژگیهای گروههای متنوع قومی و دینی پرهیز میکند.» (ص۱۰۶) و از سویی دیگر به روزنامهی آلیک اشاره میکند. روزنامهای که از سال ۱۳۱۰ در ایران به زبان ارمنی منتشر میشود. او این پرسش را مطرح میکند که چرا باید یک روزنامهی اقلیت به زبان جامعهی بزرگ سخن نگوید تا فضای دیالوگ شکل بگیرد؟
بررسی و نقد آثار و زندگی هنرمندان ایرانی-ارمنی بخش عمدهای از کتاب را به خود اختصاص داده است. در این بخش صافاریان به این میپردازد که چگونه هنرمندان ارمنی علیرغم حضور در خاک ایران، در آثار خود کمتر به ایران پرداختهاند. احساس عدم تعلق به خاک ایران احساسی است که در اکثر آثار این هنرمندان به چشم میخورد. صافاریان بدون هیچ قضاوتی روایت میکند و علل آن را به خواننده وامیگذارد. در مورد نقاشان ارمنی این گزاره را بیان میکند که آنها عناصر بسیار کمی از فرهنگ ارمنی را به فرهنگ ایرانی وارد کردهاند و بیشتر نقش منتقلکنندهی شیوهی هنر غربی به ایران را ایفا کردهاند.
شیوهی زیست دیاسپورایی ارامنه در ایران در جای جای کتاب به چشم میخورد. یکی از زیباترین روایتهای زیست دیاسپورایی ارامنه در ایران در یادداشت «شهرهای ترکیبی و اهمیت خاک» به چشم میخورد:
«امروز تعدادی از ما در شهرهایی ساختگی زندگی میکنیم که روی نقشهی جغرافیا پیدا نمیشوند. مثلا تعدادی از ارمنیان ایران که هنوز راهی آمریکا نشدهاند، چند ماه در تهران و چند ماه در ایروان زندگی میکنند. برای این گروه انگار شهری مجازی پیدا شده است که مخلوطی است از تهران و ایروان و خیابانهایش میرزای شیرازی، تومانیان، شیرمرد، آبوویان، میدان ونک، میدان هاراپتوتیون (جمهوری) و… هستند. موضوع وقتی جالبتر میشود که برخی از این دوزیستها گاه چند ماه از سال را هم به گلندل کالیفرنیا میروند، شهری نزدیک لسآنجلس و مقصد مهاجران ایرانی-ارمنی به آمریکا…. در واقع آنها در شهری مجازی زندگی میکنند که ترکیبی است از تکههایی از شهرهایی که روی نقشهی جغرافیا هزاران کیلومتر از هم فاصله دارند.»ص ۷۵
واقعهی نرگاقت (بازگشت بیست هزار نفر از ارامنهی ایران به ارمنستان بعد از جنگ جهانی دوم طی سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۴۸) و متسیقرن (نسلکشی ارامنه در عثمانی) دو واقعهی تاریخی مهم برای ارامنهی ایران هستند که صافاریان به تفضیل به آنها میپردازد. یکی از بهترین فصلهای کتاب، مجموعه یادداشتهای مربوط به نسلکشی ارامنه در ترکیه بود. جایی که صافاریان فراتر از نقلکنندهی یک حادثه به تحلیل شیوهی برخورد درست با این حادثهی تاریخی میپردازد.
اگر به قسمت ارامنهی سایت شخصی روبرت صافاریان مراجعه کنید بسیاری از یاداشتهای کتاب ساکن دو فرهنگ را در آنجا میبینید. حسن کتاب در این است که یادداشتها دستهبندی شدهاند. یکی از انتقاداتی که میشود به کتاب داشت نحوهی چیدمان یادداشتها به خصوص در بخش تاریخ کتاب است. شایسته بود که یادداشتها در این بخش به ترتیب زمانی ارائه میشدند. یادداشت اول به گذشتههای دور حضور ارامنه در ایران و کوچهای اجباری آنان در طول تاریخ میپردازد. انتهای یادداشت به کوچ ارامنه در زمان شاهعباس ختم میشود. اما یادداشت بعدی دربارهی این کوچ نیست و سه یادداشت بعدتر در یادداشت «نگاهی به کتاب تاریخ جلفای نو» به این کوچ پرداخته میشود. به این طریق پیوستگی یادداشتها در این بخش کمی مخدوش شده است. یا یادداشت «نرگاقت یا بازگشت به وطن» زودتر از یادداشت «نگاهی به کتاب تاریخ جلفای نو» آمده است. در حالیکه نرگاقت به واقعهای متأخرتر اشاره میکند.
در سایت شخصی روبرت صافاریان یادداشتهایی به چشم میخورد که جای خالیشان در کتاب به شدت احساس میشود. یکی از مهمترین آنها، یادداشت «مهاجرت اقلیتهای دینی و خطر نابودی گوناگونی فرهنگی» است. صافاریان در کتابش اشاره میکند که جمعیت ارامنهی ایران طی سه دههی گذشته به یکپنجم کاهش پیدا کرده است. اما به تبعات این وضعیت در کتاب اشارهای نمیکند.
مهاجرتهای ارامنه از ایران نیز از موضوعات جالب توجه کتاب بود. نویسنده در مقدمه، برای تکمیل تصویر از ارامنه به یادداشت خودش در شمارهی ۷۰ فصلنامهی گفتوگو (در فاصلهی دو کوچ: دلایل تاریخی مهاجرت ارامنه) ارجاع میدهد. جا داشت که آن یادداشت هم به مجموعهی یادداشتهای کتاب اضافه شود تا مجموعهای کاملتر را شاهد میبودیم.
نکتهی دیگری که جای خالیاش در کتاب حس میشد، حرکتهای چند سالهی اخیر برای گسترش فضای گفتگو در جامعهی ایران است. به عنوان مثال مجموعه تورهای گردشگری کلیساها و محلات ارامنهنشین و گورستان ارمنیها که در چند سال اخیر با استقبال بسیاری از ایرانیان روبهرو شده. تمایل به شناخت اقلیتها در سالیان اخیر قوت بیشتری گرفته است و این نکتهی قابل پرداختی است.
به هر روی، ساکن دو فرهنگ تلاشی ستایشبرانگیز برای روایت جنبههای مختلف زندگی اقلیت ارامنهی ایران در دل جامعهی بزرگ ایران است. روایتی شفاف و صریح و به دور از کلیشهها که خواندنی است. امیدواریم که همچون روایتهایی در مورد کلیهی اقلیتها در ایران بیشتر و بیشتر شوند.
[…] نوشتهی کوین کنی با ترجمهی پیمان حقیقتطلب، «ساکن دو فرهنگ، دیاسپورای ارمنی در ایران» نوشتهی روبرت صافاریان و «افغانستانیها در شهر […]