گزارش روزنامهی شرق از پنل مهاجرت پنجمین کنفرانس حکمرانی و سیاستگذاری عمومی در ایران.
چهارشنبه هفته گذشته پنل «ضرورت طراحی سیاست مهاجرتی برای ایران و مدل مطلوب آن» در سالن کنفرانس پژوهشکده سیاستگذاری دانشگاه شریف با همت اندیشکده مهاجرت دیاران برگزار شد. این نشست با حضور احسان هوشمند، جامعهشناس و پژوهشگر مسائل ایران، آرش نصراصفهانی جامعهشناس، محمدمهدی دهدار پژوهشگر سیاستگذاری مهاجرت برگزار شد و دبیر این جلسه پیمان حقیقتطلب مدیر پژوهش اندیشکده دیاران بود.
در ابتدای این جلسه حقیقتطلب گفت: «طبق آمارهای جهانی جمعیت مهاجران جهان به حدود ۳۰۰ میلیون نفر رسیده است. برآورد میشود بین شش تا هشت میلیون ایرانی خارج از کشور زندگی میکنند. از سویی دیگر گفته میشود که بین پنج تا هشت میلیون مهاجر غیرایرانی درحالحاضر در داخل ایران زندگی میکنند». او با بیان اینکه این دو عدد بیانگر اهمیت موضوع مهاجرت در زندگی افراد ساکن در ایران است تصریح کرد: «در حوزه حکمرانی مهاجرت در سال اخیر شاهد چند اتفاق مهم بودیم. تصویب کلیات تأسیس سازمان ملی اقامت و ارائه لایحه حمایت از ایرانیان خارج از کشور دو اتفاق مهم این حوزه بودند».
حقیقتطلب با طرح چند سؤال که در این نشست مطرح بود، بیان کرد: «در ماههای اخیر حضور مهاجران افغانستانی توجهات بیشتری را برانگیخته است. نتیجه نهایی خیلی از مباحث مطرحشده در هفتههای اخیر حول این سؤال شکل گرفته که سیاست مهاجرتی ایران چیست؟ اصلا سیاستی وجود دارد؟ اگر وجود دارد چه نقدهایی بر آن وارد است و شکل مطلوب چیست. اگر وجود ندارد به چه شکل باید باشد و چه ویژگیها و ابعادی باید در نظر گرفته شوند؟ اینها سؤالاتی هستند که امروز به آن خواهیم پرداخت».
موضوع مهاجران همیشه امنیتی است
آرش نصراصفهانی بهعنوان اولین سخنران این جلسه گفت: «سیاست ایران در قبال پناهندگان افغان از همان اول دهه ۷۰ بازگشت بوده است و همین باعث شده تا در ارائه تمام خدمات به مهاجران سختگیری جدی وجود داشته باشد». او با بیان اینکه به مهاجران در ایران خدمات ارائه میشود اما این خدمات همیشه نصفهونیمه هستند، گفت: «هدف از این خدمات نصفهونیمه بازگشتن افغانها به افغانستان است».
نصراصفهانی با بیان اینکه در این سالها موضوع مهاجران همیشه امنیتی شده است، خاطرنشان کرد: «یکی دیگر از ویژگیهای سیاست مهاجرتی ایران در چهار دهه اخیر تسهیل استفاده از نیروی کار ارزان برای کارفرمایان ایرانی بوده است. از طرف دیگر استفاده از کمکهای بینالمللی هم تحت تأثیر روابط ایران با غرب بوده و در نتیجه کمک خاصی جذب نشده است».
این جامعهشناس با طرح این سؤال که سیاست مهاجرتی مطلوب چه ویژگیهایی باید داشته باشد، پاسخ داد: «فرایند رسمی پذیرش پناهجو باید راهاندازی شود، مبارزه با شبکههای قاچاق مهاجر و ورود غیررسمی باید در پیش گرفته شود، سیاستهای اعطای تابعیت و ادغام رسمی مهاجران ضروری است، سیاستهای ضدتبعیض در عرصههای گوناگون برای حمایت از مهاجران و سامانههای احراز هویت اتباع مانند ایرانیان باید در نظر گرفته شود».
نصراصفهانی در ادامه خاطرنشان کرد: «فرایندهای اخراج مهاجران باید بهصورت قانونی و طی مراحل طراحی شود، نه به شکل فعلی که توهینآمیز و تحقیرکننده است. آگاهیبخشی عمومی در مورد مهاجران و رفع تصویر و ذهنیت منفی علیه مهاجران در آحاد جامعه ایران بسیار مهم است».
نصراصفهانی به سیاست بازگشت ایران در قبال مهاجران افغانستانی در ۴۰ سال اخیر اشاره کرد و موانعی را که برای ادغام مهاجران افغانستانی وجود دارد، برشمرد. در گفتوگو با برخی از سیاستمداران عموما خیلی از آنها به این موارد اقرار میکنند که سیاست ایران سیاست بازگشت و سیاست عدم ادغام بوده است؛ ولی ترس بزرگی در دل و ذهن سیاستگذار ما وجود دارد و آن ورود مهاجر تازه است؛ یعنی میشود این ترس را گربهسیاه تمام اصلاحات ساختاری در قبال مهاجران در ایران دانست که ما با مهاجران سرزمین افغانستان روبهرو هستیم».
در ادامهی نشست ضرورت طراحی سیاست مهاجرتی برای ایران و مدل مطلوب آن، حقیقتطلب بهعنوان دبیر پنل با بیان اینکه سرزمین افغانستان از توسعهنیافتهترین کشورهای جهان امروز است و هر حرکت و هر ارائه خدماتی باعث افزایش مهاجرت از این کشور خواهد شد، گفت: «و این ترسی است که برای کشورهای مهاجرپذیر وجود دارد. ازسوی دیگر یکی از نظریاتی که مطرح میشود، این است که پذیرش مهاجران نسل دوم و سوم و کسانی که سابقه اقامت طولانیمدت از مهاجران در ایران دارند، باعث ایجاد یک قومیت تازه در ایران میشود».
ایران همیشه مهاجرپذیر بود
در ادامهی نشست ضرورت طراحی سیاست مهاجرتی برای ایران و مدل مطلوب آن، احسان هوشمند، قومیتشناس و پژوهشگر حوزه مسائل ایران به نقد درباره سیاستهای ایران در قبال مهاجران پرداخت. او در پاسخ به سؤالات مطرحشده مبنی بر اینکه آیا ایران در قبال مهاجران افغانستانی سیاست مشخصی داشته، اگر داشته، چه نقدهایی بر آن وارد است و اگر سیاستی وجود نداشته، این سیاست چگونه باید باشد و بهطورکلی سیاست مطلوب چیست؟ گفت:
«چند نکته عرض میکنم و بعد وارد مباحث میشوم. دوستان همگی میدانیم که امروز کشور ما میزبان چند میلیون از میهمانان افغانستانی است. به لحاظ شخصی، من احسان هوشمند آرزو میکنم که مناسبات ما با افغانستان به گونهای باشد که همه افغانستانیها اگر رنجی/ دردی در سرزمین خودشان دارند، اینجا میزبان مهربانی برای آنها باشیم و بتوانیم به صورتی انسانی، اخلاقی و با حفظ کرامت این میهمانان ارجمند پذیرای آنها باشیم. مثل شهروندان عادی همینطورکه آقای نصراصفهانی هم گفتند، بحث هویت و بحث تابعیت و آنها را هم حل کنیم.
اما در کنار این آرزو، چند نکته فنی هم عرض میکنم. نکته اول این است که جامعه ایران در تاریخ خودش یک جامعه مهاجرپذیر بوده است. رفتوآمد گروههای اجتماعی به ایران سابقه چند هزار ساله دارد. من فقط یک نمونه را برایتان بگویم که در قرن چهارم بعد از اینکه در دوره سامانیان مهاجران در جستوجوی غنیمت به سمت ماورءالنهر و به سمت دریا بروند، از شبهجزیره عربستان و یمن، بخشهایی از طوایف عرب وارد ایران شدند. این ورود به نحوی بود (بنا به برخی منابع تاریخی چندده و چندصد هزار نفر وارد شدند) که گمان میرفت دیگر کل آن منطقه عربنشین خواهند شد. ظهور شاهنامه و سرودن آن نیز برای این دوره است.
جالب است که این جامعه درحالیکه دولت ملی ندارد و دولت آن ایرانی هم نیست و دوره خلفای عباسی را پشتسر میگذارد و در کنارش هم دولتهای محلی هستند، چنان با آن مهاجران برخورد میکند که دو نسل از آن مهاجران نگذشته نسل سومشان یک گروه پرچم برگشت به دین پیشین را بلند میکنند؛ یعنی عرب بودند و میدانند هم جدشان عرب است ولی پرچم برگشت به ادیان ایران قبل از اسلام را بلند میکنند؛ به بیان دیگر آنها به قدری جذب این جامعه شدند که میخواهند مزدکی شوند. قدرت جذب این تمدن که چند هزار سال تاریخ دارد و با مردم افغانستان، تاجیکستان امروز، ترکمنستان امروز و سایر مناطق آسیای مرکزی و جاهای دیگر پیوندی دارد که میتوانیم در بیان این پیوند بگوییم که جهان ایرانی است».
هوشمند در ادامه با اشاره به تاریخ معاصر این گفت: «ما چند گروه مهاجر گسترده داریم. یک دوره مهاجرت آشوریها در آستانه جنگ جهانی اول است که دورهای غمانگیز است و نمیخواهم وارد آن شوم. یک دوره فرار ارمنیها از ترکیه عثمانی است. در این دوره عثمانی روزهای پایانی خود را میگذراند و دست به کشتار ارامنه میزند و قتلعام و نسلکشی ارامنه صورت میگیرد. گروهی از آن ارامنه به ایران پناهنده میشوند. شاید برای خیلی از این جوانها صدای موزیک آقای ویگن آشنا باشند. ویگن بچه یکی از همین مهاجران است؛ یعنی مثل بقیه ارمنیهای ایران که ما یک گروه ارمنی چندهزار ساله داریم، یک گروه ارمنی کوچک هم داریم که اینها از همان جوامع مهاجر نسلکشی هستند.
در دوره بعد از آن، هم آشوریها را داریم و هم مهاجرت گسترده لهستانیها به ایران را داریم. آنهم چه زمانی؟ زمانی که ایرانی هنگام جنگ جهانی دوم اشغال شده و بسیار وضعیت بغرنجی دارد. اینجا یک دوره تاریخی بسیار دردناک است، ملت ایران گرفتار هستند، لهستانیها هم تحت فشار آلمانیها بهخصوص جامعه یهودی هستند و یک مهاجرت گسترده که داستان فاجعهباری دارد. لهستانیها که با پای پیاده و چهارپا از لهستان به ایران رسیدهاند، دیگر ببینید چه میشود».
از تاریخ مهاجرت در ایران در طراحی سیاست مهاجرتی استفاده نکردیم
این جامعهشناس با اشاره به اینکه بعد از ماجرای لهستانیها که خودش یک داستان مشخصی است و باید درباره آن تحلیل و ارزیابی صورت بگیرد، گفت: «ما مهاجرت گسترده عراقیها را داریم، بهویژه معاودین یعنی شیعیان عراقی که دولت بعث که روی کار آمده بعد از کمونیستها به ایران اخراجشان میکنند و بعد بهدنبال آن گروه کردهای طرفدار آقای بارزانی در جنبش بارزان که چندصد هزار نفر در گام اول هستند و بعد رقم به میلیون میرسد و بخش زیادی از آنها به ایران مهاجرت میکند.
یعنی از اوایل دهه ۷۰ میلادی که مهاجران وارد ایران میشوند تا اوایل دهه ۹۰، حدود ۲.۵ (دو و نیم) دهه ما پذیرای میلیونها نفر مهاجر عراقی هستیم. جالب است که خیلی از آنها تابعیت ایرانی گرفتند. الان من خودم گروههای زیادی از کردهای عراق را میشناسم که استخدام شدهاند؛ بهخصوص در سازمان محیط زیست در فارس، کازرون، مشهد و ابهر و همین اطراف تهران و هر جای ایران که فکر کنید توزیع شدهاند».
هوشمند گفت: «البته اوایل انقلاب به دلیل درگیریهای کردستان به مرز برگشتند که با گروههای تجزیهطلب کرد ایرانی به نفع دولت جمهوری اسلامی جنگ کنند که داستان مفصلی است. همین رئیس اقلیم، آقای بارزانی که اسمش را حتما شنیدهاید، جدا از آن من الان دوستانی در آنجا دارم که پدرهایشان سالی یک بار به ایران میآیند، حقوق بازنشستگی یک سالش در بانک جمع شده میگیرد و دوباره برمیگردد. میگوید این پول برای من خیلی لذتبخشتر از درآمد دلاری گسترده در عراق است. یعنی ماهانه دارد در آنجا دلار و حقوق میگیرد و خیلی هم وضعشان خوب است، ولی میگوید همین چون برای خودم است، یعنی خودم بازنشسته یک نهاد در ایران هستم و این حقوق جمع میشود و یک مبلغی بشود که لااقل خرج سفر رفت و برگشت را مهیا کند، به ایران میآیند حقوقشان را میگیرند و بعد به آنجا برمیگردند».
هوشمند اضافه کرد: «اینها را چرا میگویم؟ تقریبا از همین تاریخ یعنی از اواخر دهه ۷۰ میلادی، مهاجران افغانستانی و البته قبل از آن گروههای زیادی به ایران آمده بودند و البته گروهی هم از ایران رفته بودند. مهاجران افغانستانی هم در وهله بعدی وارد ایران شدند. پس ما یک جامعه بیتجربه در حوزه مهاجران نیستیم. این خیلی نکته مهمی است. اینجا مرکز حکمرانی است. باید بیندیشیم کشوری که ورود مهاجر بخشی از تاریخ سیاسی و اجتماعیاش بوده، چرا از آن استفاده نکرده است و این تجربه تبدیل به سیاستگذاری نشده است!؟ چرا مرکز پژوهشهای مجلس میخواهد سیاست بنویسد، پیشنهاد به مجلس میدهد که برود تجربه آلمان را برای ما بیاورد؟! ما تجربه داریم. دانش داریم…
اما چون در ایران موضوع مهاجرت موضوع دانشگاه ما نبوده و به قول مرحوم جواد طباطبایی دانشگاه ما هم برای ایران بهویژه در حوزه علوم انسانی نیندیشیده، در نتیجه ما تولید متن ادبیات و متعاقب آن سیاست برای کشور نداریم. دانش ما درباره ایران خیلی ناچیز است. درباره همه داستانهایی که گفتم، باید دهها جلد کتاب نوشته میشد. اصلا ورود کردهای عراق به جنگ در اوایل انقلاب و بعدا در جنگ با ایران… شما میدانید دیگر؛ عملیاتهای فتح النصر و از عملیات والفجر ۹ به بعد تمام گروههای کرد عراقی بودند که داشتند فرماندهی میکردند و تیم را اداره میکردند و کمک میکردند تا ماجرای غمبار حلبچه اتفاق افتاد. این تجارب کجاست؟ نظام سیاسی و نظام تدبیر در کشور از این تجارب چه استفادهای کرده؟ نکرده؛ حالا میرسیم به مهاجران افغانستان تا ببینیم الان چه وضعیتی داریم».
ایران، جامعهای پرمسئله
هوشمند با بیان اینکه در حوزه مهاجران افغانستان باید دو شاخص را در نظر بگیریم گفت: «شاخص اول این است که امروز جامعه ایران روزهای دردناکی را پشت سر میگذارد. روزهای تلخی را پشت سر میگذارد. من همین الان دارم از شرایط تلخی خدمت شما میآیم. نشانهای از خشونت، قتل، جنایت، گسترش آن، فقر، تورم، مسکن، حاشیهنشینی. الان شهر سنندج بیش از ۶۰ درصدش حاشیهنشین هستند. اهواز و مشهد هم همین شرایط را دارند؛ مشهد اولین شهر حاشیهنشین کشور و اهواز، دومین شهر حاشیهنشین است. قزوین و تهران و… رتبههای دیگر را دارند.
شهرهای کوچک؛ پیرانشهر؛ نقطه صفر مرزی در آذربایجان غربی. شهرهای کوچک؛ دیواندره استان کردستان. شهر کوچک؛ چابهار، نمیدانم حاشیه چابهار را کدامیک از شما دیدهاید. هرکس به حاشیه شهر چابهار یا زاهدان برود و ۱۰ شب در آنجا بماند و برگردد، قطعا نمیتواند دیگر تا آخر عمرش راحت بخوابد. حتما بایستی به روانپزشک مراجعه کند، درمان شود و روح و روانش را بازسازی کند. ما جامعه پرمسئلهای هستیم. وارد شاخصهای دیگر نمیشوم».
هوشمند با بیان اینکه این جامعه در این وضعیت پذیرای مهاجران گسترده افغانستانی هم شد، بیان کرد: «بدون آنکه مقدمات لازم برای پذیرایی و اداره این موج گسترده میهمانان افغانستانی مهیا شده باشد؛ پذیرای مهاجران جدید شدیم، چون سیاستی برای آن نداشتیم. من چند تا عدد میگویم که احتمالا جایی نشنیدهاید. الان در ۳۲ هزار مدرسه (حداقل؛ عدد یک مقدار بیشتر است و دقیق برایتان نمیگویم) دانشآموز افغانستانی داریم. در برخی از مدارس بین ۵۰ تا ۱۰۰ درصد دانشآموزان افغانستانی هستند. خب برای این عدد بزرگ اندیشه کردهایم؟ برایش تدارک دیدهایم؟
ما وقتی که میهمان اینجاست باید برایش برنامهریزی داشته باشیم. این وضعیت برنامهریزی نداشت. مثل برخی امور عادیاش. مگر برای حاشیهنشینیمان داشتم؟ برای ترافیک داشتیم؟ برنامه برای مسائل شهر سنندج داشتیم؟ مگر برای میرآباد و امیرآباد و شیرآباد و تقتقان و اینها (اینها حاشیههای شهر هستند)، برای مندلی داشتیم؟ برای کوی علوی داشتیم؟ نداشتیم. خب! ۳۲ هزار مدرسه عدد خیلی زیادی است!».
هوشمند گفت: «در ۱۱ استان در مدرسهها بین ۱۰۰ تا هزار نفر از دانشآموزان افغانستانی هستند. شما نگاه کنید! دو هزارو ۵۰۰ مدرسه تهران دانشآموز افغانستانی دارند. شهرستانهای تهران سه هزارو ۳۰۰ تا. استان اصفهان دوهزارو ۷۰۰ تا. استان فارس دوهزارو ۸۰۰ تا. البرز که یکی از بالاترین آمارها را البته به لحاظ عدد دارد. بلوچستان دوهزارو ۸۰۰ دانشآموز دارد. عددهای دیگر را نمیخوانم. تعداد مدرسه را میگویمها که در آنها دانشآموز افغانستانی هست و ما اینها را پذیرفتیم بدون اینکه برای این داستان فقط یک سیاست داشته باشیم.
آیا فکر کردهایم اگر اینها را بپذیریم چه میشود؟ بخش عظیمی از اینها بچههای سنیمذهب هستند. قدمشان هم روی چشم ما؛ ولی آموزش رسمی جمهوری اسلامی در برنامه معارف در مدارس، آموزشش اهل تشیع است. چه تنشهایی ایجاد میکند؟ ظهور برنامه درسی پنهان در ساختار آموزش و پرورش، کاهش کیفیت آموزش. تزلزل سلامت روح و روان هم دانشآموزان افغان و هم ایرانی از نتایج آن است. همین مسئله میشود دلیل تنشهایی که رخ میدهد. آیا برایشان مشاور کافی تعریف کردند؟ اصلا مشاور در مدارس داریم که بگوییم مشاور کافی؟ آیا نیروی تخصصی آموزشدیده و معلمان آموزشدیده که در کلاس بیحرمتی به افغانستانیها نکنند، برایش تدارک دیدهایم؟! نه تربیت نکردهایم. ما جامعه مسئلهداری در این موضوعات هستیم. ما جامعهای هستیم که از توان و ظرفیت علوم انسانی و ظرفیت دانشمندان و محققان خودمان در این باره استفاده نکردیم و موضوعات دیگر برای ما مهم بوده است».
هوشمند خاطرنشان کرد: «شما بروید لیست پایاننامههای علوم انسانی دانشگاههای کشور را نگاه کنید. باورکردنی نیست. فاجعه است. ما کار نکردیم. استاد راهنمای ما در دانشگاه تهران صفحه اول پایاننامه فلان دانشجو نوشته که کلیه مسئولیتهای این پایاننامه از دوش من ساقط است. خب اگر بد است، چرا نمره عالی به او دادی که برود فرانسه و بشود بلندگوی ضد مملکت ما؟! اگر خوب است و اگر تو استاد شرافتمند حرفهای متخصصی بودی، میخواندی و نمیگذاشتی شب آخر دفاعیه. ما گرفتار هستیم. در مواردی در دولت ناکاری دیده میشود. در نتیجه نبود سیاستگذاری هوشمندانه. نتیجهاش چه میشود؟ رنج و درد به ویژه برای مهاجران محترم افغانستانی».
افزایش هزینه تحصیل را جدی بگیریم
این جامعهشناس با اشاره به افزایش هزینههای مدارس در نتیجه افزایش مهاجران گفت: «اصلا آموزش و پرورش روی این فکر کرده است؟ شما مدرسهای را که قبلا با پول اولیا میگرداندید، هر روز در آن دانشآموزان افغان را میآورید و والدین افغانستانیها هم فقیر هستند و نمیتوانند کمک کنند و بعد میگویید مدرسه من امکانات ندارد و بعد میآیید و میگویید پول نداریم. مشارکت انجمن اولیا و مربیان کم بوده و کیفیت آموزش قربانی میشود. و به همین ترتیب موارد فراوان دیگری که من در چالشهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و هویتی نوشته بودم که به آن توجه نکردند و نکردیم.
نتیجه چه میشود؟ پرسش شما میشود. همه اینها را گفتم؛ چون سیاست مناسب نداریم، بچههای افغانستانی که لااقل بخش عمدهای از هویتشان با ما (با همه ما ایرانیها) اشتراکات فراوانی دارد، جذب جامعه ملی نمیشوند. ما در حال شکلگیری گِتوهایی هستیم از جمعیت مهاجر که برای خودش هویت متفاوتی از جامعه میزبان قائل است، روز به روز هم بر شمار اینها افزوده میشود. آیا با این سبک و سیاق میتوانیم ۱۰ سال آینده کشور را پیشبینی کنیم که به چه سمتی خواهیم رفت. پس چالشهای اساسی ما در این حوزه یکی دو تا نیست.
ما برای ۵۵ درصد از دانشآموزان منطقه جوادآباد که افغانستانیها هستند و ۴۵ درصد ایرانی هستند، ما برای ۳۶ درصد دانشآموزان کهریزک که افغانستانی هستند و بقیه ایرانی، ما برای ۴۰ درصد دانشآموزان فشافویه که افغانستانی هستند و بقیه ایرانی، ما برای ۳۴ درصد دانشآموزان پیشوا که افغانستانی هستند و بقیه ایرانی؛ نه برای ایرانیهایش و نه برای افغانستانیهایش برنامهای تدارک ندیدیم. ما در این زمینه جامعه ضعیف و شکنندهای هستیم. تولید علم در این حوزهها با مشکل دست به گریبان است. قاعدتا نمیشود انتظار داشت در این شرایط دشوار (شاخصهایش را گفتم) و پیچیده با مهاجران محترم افغانستانی به گونهای دیگر در این شرایط آشفته رفتار بشود مگر آنکه نظام تدبیر در کشور به این مسئله به عنوان یک پدیده بااهمیت توجه کند، کار کارشناسی صورت بگیرد و راهحلهای ملی برای آن پیدا کند».
سیاست شکستخورده بازگشت
در ادامه جلسهی ضرورت طراحی سیاست مهاجرتی برای ایران و مدل مطلوب آن، محمدمهدی دهدار کارشناس سیاستگذاری مهاجرت به بررسی مسائل حوزه مهاجرت پرداخت. او با بیان اینکه ما اگر بخواهیم در مورد یک چیزی که مطلوبمان هست صحبت کنیم، قطعا نمیتوانیم بدون در نظر داشتن آنچه بر ما گذشته و آنچه در گذشته داشتیم و وضعیت فعلی صحبتی کنیم، گفت: «یعنی اول باید به گذشتهمان بنگریم و بعد از آن هم وضعیت فعلی را در نظر داشته باشیم. البته آقای نصر توضیحاتی دادند. من هم جهت یادآوری مجددا میگویم؛
از نظر من، ما در تقریبا چهار دهه گذشته یک مجموعه سیاستهایی در قبال مهاجران داشتیم که بین دو سر طیف درهای باز و بازگشت بوده و حالا در دو دهه گذشته اشکالی از ساماندهی تلاش شده که در قبال مهاجران وجود داشته باشد. اینها به یک معنا سیاستهای مهاجرتی بودند و به یک معنا نبودند. از این نظر که مجموعه اقداماتی شده، بنا بر اقتضائات روز و بنا بر دولتی که سر کار بوده و مسائلی که پیش میآمده، بیشتر واکنشی بوده اما به معنای اینکه حالا مثلا در دانش و علم سیاستگذاری بگوییم چارچوب سیاستی مدونی داشتیم و حالا یکسری مجموعه قوانین در ارتباط با آن داشتیم؛ نه چنین نبود. اما طبیعتا سیاست به معنی کلیاش درباره مهاجران وجود داشته است».
سیاست ما سیاست تعلیق بوده
وی افزود: «مورد بعدی که نشان میدهد چرا ما باید یک سیاست مدون مهاجرتی داشته باشیم این است که حتی همان اقدامات نصفه و نیمه هم به نتیجه روشنی نرسیده است؛ یعنی ما وقتی به سیاست بازگشت نگاه میکنیم، میبینیم که عملا سیاست بازگشت شکست میخورد. حالا اینکه چرا شکست میخورد هم بحث دیگری است؛ ولی نشان میدهد که همین شکل اقتضائی سیاست و اینکه درواقع ما یک چارچوب مشخصی نداشتیم، از یک طرف دست حاکمیت و دولت را باز گذاشته تا بنا به شرایط موجود بتواند اقدام کند و از طرفی هم وضعیتی را برای مهاجران پیش آورده که بلاتکلیفیشان را به دنبال داشته است. در واقع وضع فعلی در ادامه همان شرایطی است که عرض کردم؛
آنچه به آن «سیاست تعلیق» میگوییم را باید معنا کنم. یعنی مهاجری که درواقع همیشه حس میکند موقتی است، مهاجری که نمیداند فرزندش امسال مدرسه میرود آیا سال دیگر هم میتواند ادامه تحصیل دهد یا نه، مهاجری که نمیداند حساب بانکی میتواند داشته باشد یا نمیتواند داشته باشد و حتی وقتی که به مقامات رسمی هم گوش میکند میبیند در عمل یک اتفاق دیگری برایش رخ میدهد».
دهدار دربارهی طراحی سیاست مهاجرتی گفت: «اگر بخواهیم دقیقتر شویم، میشود در واقع به صورت تیتروار مسائل و ویژگیهای وضع فعلی را در این موارد خلاصه کرد. اولا بلاتکلیفی مهاجران؛ فقدان سیاست ادغام مشخص برای مهاجران، فقدان سیاست روشن برای مسیر اقامت و تابعیت، این سیاستها شمولیت و سازگاری هم ندارد. شمولیت یعنی چه؟ یعنی گروههای متفاوت مهاجران را مدنظر قرار نمیدهد؛ یعنی چندان مسائل زنان مهاجر و رسیدگی به آن را در نظر ندارد، و احتمالا به قومیت یا مذهب اینها توجهی ندارد، به وضعیت اقتصادیشان توجه ندارد و همه را میشود گفت یکجورهایی با یک چوب میراند. مسئله خیلی اساسیترش که درگیر آن هستیم، فقدان داده و عدم شفافیت است که نارضایتی را هم از جامعه میزبان ایران به دنبال داشته و هم برای خود مهاجران که درواقع نمیدانند در چه وضعیتی به سر میبرند.
طراحی سیاست مهاجرتی مطلوب
حالا اگر بخواهیم درباره سیاست مطلوب صحبت کنیم یعنی الان اگر بخواهیم بنشینیم سیاستی را طراحی کنیم، یا به اینکه این وضعیت فعلی و گذشتهمان بود توجه کنیم، باید ببینیم چه منابعی داریم. یک بحث که را بحث دانش سیاستگذاری بُعد علمی و فنی آن است، باید در نظر داشت. خب ما چارهای نداریم جز اینکه این را بپذیریم که دانشی به اسم دانش سیاستگذاری داریم، شاخهای به اسم سیاستگذاری مهاجرت وجود دارد، دیسیپلینی به اسم مطالعات مهاجرت داریم و انباشت تجربه خیلی بزرگ بشری در دوران مدرن را هم داریم؛ اینکه چطور قوانین مهاجرت را تدوین کردند، اینکه چطور سیاستگذاری کردند و کشورهایی که شبیه ما بودند یعنی با موج مهاجرتهایی از نوع انبوه مواجه بودند چه کردند هم مهم است.
مثلا ترکیه که میزبان جمعیت بزرگ سوریها بوده است یا کشورهای آمریکای جنوبی مثلا کلمبیا که میزبان ونزوئلاییها بوده یا تجربه کشورهای اروپایی بعد از جنگ بوسنی. ولی این به معنای این نیست که لزوما از دست آنها کپی کنیم. آن چیزی که درواقع قرار است به کار بسته شود، استفاده از ابعاد بومی است. باید یک بُعد بومی هم داشته باشد، یعنی سازگار با وضعیت فعلی مهاجران در ایران باشد. این را هم بدانیم که باز هم بومیبودنش به معنی این نیست که نتوانیم از تجربه جهانی استفاده کنیم؛ ولی خب به هر حال وضعیت مهاجران همانطورکه همه جا خاص است، شاید در ایران خاصتر هم باشد، یعنی مثلا ما فرمی از پناهندگی داریم که هیچ جای دیگر ندارد».
بایستههای طراحی سیاست مهاجرتی در ایران
این سیاستگذار مهاجرتی تصریح کرد: «حالا اگر بخواهم ویژگیهای این سیاست مطلوبی را که به ذهنم رسیده و بنا به تجربه عرض کنم، مهمترین نکتهاش فکر میکنم این است که این سیاست همانطور که گفتم، در عمل سیاست مهاجرتی ما با همه گروهها یکسان رفتار میکند. من فکر میکنم کلا حالا اگر بخواهم برگردم به کلیت بحث، هسته سیاست مهاجرتی در ایران باید ادغام شود. چرا؟ چون ما الان با جمعیت بزرگی از مهاجران افغانستانی روبهرو هستیم که نسل دوم، سوم و چهارم هستند و هنوز ادغام نشدهاند و اگر هم ادغام شدند، به شکل طبیعی ادغام شدند و ناشی از تلاش دولت یا حاکمیت برای ادغام اینها نبوده است؛ یعنی مثلا منی که ممکن است از جایی غیر از تهران آمده باشم در تهران درس بخوانم و کار کنم، میبینم که یک مثلا نوجوان و جوان افغانستانی از من خیلی ایرانیتر هم شاید باشد.
از طرفی دیگر طبیعتا باید بین مهاجر نخبه، مهاجر نیروی کار ساده، نیروی کار ماهر، آن فردی که آواره یا پناهنده است، آن مهاجری که قانونی یا غیرقانونی است، در واقع تمایز قائل شویم. مسیر تابعیت باید روشن باشد. انواع ویزایی که تعریف میشود، بنا به ویژگی مهاجران و البته وضعیت داخلی کشور مثلا وضعیت اقتصادی کشور باشد. شفاف و دادهمحور باشد. دادهمحور از این لحاظ که اولا اینکه ما اصلا هنوز در این مرحله هستیم که خیلی بحث بر سر تعداد مهاجران هست و این میتواند تسری پیدا کند به ویژگیهای دموگرافی که مهاجرانی که پراکندگیشان چطور است، از چه طبقه اقتصادی هستند و توزیع جنسیتیشان چه شکلی است.
چهارم اینکه مطابق با نیازهای ملی اقتصاد باشد؛ یعنی مطابق با درخواست کارفرما، کمبود نیروهای کار در حوزههای مختلف باشد. و درنظرگرفتن واقعیتها و درواقع درنظرگیرنده واقعیتهایی باشد که ما با آن درگیر هستیم؛ یعنی ذینفعان را بشناسد، انگیزهها را بشناسد و مهمتر از همه اینکه چیزی که حالا کمتر به آن توجه میشود، این است که ما این واقعیت را بپذیریم که ما در منطقهای هستیم که پر از درگیری و منازعه است. این یک واقعیت است که ما در گذشته شاهد موج مهاجرتها به کشورها بودیم، هستیم و احتمالا هم با این وضعیتی که در منطقهمان داریم، شاهد خواهیم بود. پس این واقعیت را نمیتوان انکار کرد».
دهدار با اشاره به وضعیت ایالات متحده گفت: «شما ببینید، ایالات متحده با آن دولت قوی هر روز با مسئله مهاجرت مکزیکیها درگیر است. کار سادهای هم نیست و اتفاقا فکر میکنم سختترین حوزه سیاستگذاری، در حوزه مهاجرت باشد. این واقعیت را باید بپذیریم که این پدیده وجود دارد. حالا چطوری میشود آسیبهایش را کمتر کرد و در جهت منافع ملی که داریم، در واقع آن را بهینه کرد. این را هم در نظر داشته باشیم که آینده افغانستان بسیار گره خورده به جمعیت بزرگ افغانستانیهایی که در ایران حضور دارند. اینها اگر نتوانند با فرهنگ ما ادغام شوند، اگر به حاشیه رانده شوند، اگر در فقر به سر ببرند و وضعیتشان مثل وضعیت فعلی بماند، فکر نمیکنم آینده روشنی هم در انتظار افغانستان باشد؛ چراکه توسعهشان اتفاقا گره خورده به جمعیت مهاجری که در کشورهای دیگر دارد و بهشدت به آنها برای آینده افغانستان نیاز دارد».
در ادامه این نشست هوشمند اشاره کرد: «هفتههای آینده اگر پاکستان موفق بشود سیاستش را اجرا کند، بیش از نزدیک به دو میلیون نفر از افغانستانیها را قرار است اخراج کند. قاعدتا ما باید آماده باشیم که گروهی از اینها مثلا یک میلیون نفرشان به جمع مهاجران ما اضافه شوند. پاکستان هم خیلی جدی است؛ چون مسئله امنیتی است، اختلافاتش با طالبها بالا گرفته بود. آمادهایم؟ چطور؟ کجا؟
کل این داستان وقتی که درِ باز یا درِ بسته است؛ ولی مرز نابسامان است، چه میشود؟ صد تا پیامد دارد که یکی از آنها را میگویم. فساد، و فساد ساختارمند. اصلا این آدمهای زحمتکش که از نقطه صفر مرزی وارد کشور ما میشوند، مجبور هستند از یکسری قوانین و مقررات بگذرند یا… . نمیدانم شمایی که دارید در این حوزه مطالعه میکنید، مرز افغانستان را مثلا در این دورهای که دوستان میآیند و میروند، عینا مشاهده کردهاید یا نه. بیایید در مسیر. ببینید چه کسانی فاسد میشوند. چه کسانی آسیب میبینند؟ آن آدمی که در این وضعیت ورودش به کشور با رشوه و با تلخی و با نبود امنیت همراه است (و گاه بیحرمتی) و گاه اذیتها و شکنجه و برخوردهای مختلف… . چه چیزی از او باقی میماند؟
تعدای از آن نیروهایی که مسئول آنجا هستند، درگیر مفسده میشوند. من امروز هزار تومان میگیرم، امروز دلم میسوزد و فردا هزار تومان میگیرم، پسفردا ۱۰ هزار تومان، بعد باندهایی شکل میگیرد… . نمیخواهم عدد بگویم! باورنکردنی است. در بخشی از مرزهای کشور این گرفتاری را داریم. در آنجا چون رفتوآمد خیلی بیشتر است، فاجعه خیلی بالاتر است و خیلیخیلی تکاندهندهتر است.
خب! این فساد، ایست و بازرسیها، پلیسها، گمرکات و ادارات دیگر و نهادهای دیگر همینطور ادامه پیدا میکند. رنجها هم بههمینترتیب. رنج آن آدمی است که ۱۴، ۱۵ نفر را در یک پژو پارس یا یک ماشین دیگر در صندوق ماشین میخوابانند یا کف صندلی عقب ماشین به جای صندلی روی هم میخوابانند، رنجی است وصفناپذیر و کُشنده و تکاندهنده. تصور کنید با اینها همسرانشان هم همراه هستند. ببینید چه وضعیتی را دارند تجربه میکنند.
این رنجها بدون سیاستهای هویتی و برنامههای تکمیلی و تأمین اجتماعی و بیمه و درمان و… ببینید تبدیل به کینههایی میشود که بخشی از این مهاجران وقتی از ایران بیرون میروند، تجربه تلخ زندگی در ایران را اضافه میکنند با رنجها و تصورات و احساساتشان که چه تصوری از جامعه میزبان ما دارند. دیدیم دیگر. در فضای رسانهای بینالمللی اینها را مشاهده کردیم. ما اولین گاممان تعیین راهبرد کشور است. میخواهیم چه کار کنیم؟ در باز است یا بسته است؟ یا نه؛ به شرایطی اشاره کردیم. معلوم نیست».
او افزود: «دوستان به تجاربی اشاره کردند؛ مثل تجارت ترکیه و کلمبیا و جاهای دیگ؛ ولی کجا پنج یا شش دهه تجربه مهاجر با هویت نامشخص میلیونی دارد؟ جایی داریم؟ به جز مکزیکیها در آمریکا که داستانشان جداست. داریم؟ ترکیه داریم؟ در ترکیه شش دهه است؟ نه. یک دهه است. ما نمونه ایران را… در آن مثالهای بوسنی چقدر طول کشید؟ پنج سال. مثالهایی که شما فرمودید هیچکدام استمرار وضعیت ما را نداشته. دو تا نکته را هم باید در نظر داشته باشیم:
۱) ما از معدود کشورهای جهان هستیم که بیش از ۱۵ کشور همسایهمان هستند. در دنیا کشوری مثل ما کم است. کمتر کشوری در دنیا هست که به اندازه ما همسایه داشته باشد. بیش از ۱۵ کشور همسایه داریم.
۲) ما در قلب جایی هستیم که در حال بحران است. اشاره کردند؛ نمیخواهم به افقهای آینده پاکستان و منطقه و عراق و ترکیه و جاهای دیگر دوباره اشاره کنم. ما گرفتار هستیم. ما نیاز داریم روی این بیندیشیم و برایش سیاست ملی متناسب با شرایط ایران تولید کنیم. این وظیفه حاکمیت اجرائی است؛ وظیفهای که دردناکانه… چطور عرض کنم؛ شوربختانه و بدبختانه تا به امروز چندان توانمند نبوده، درباره آن بهدرستی اندیشیده نشده است».
در ادامه این نشست مدعوین به سؤالشنوندگان پاسخ دادند. هوشمند در پاسخ به این سؤال که نگرانی مهمی درباره شکلگیری قومیت تازهای در ایران وجود دارد؛ یعنی فرایند ادغام میگویند که پیچیدگیهای خیلی زیادی دارد و شاید برای جوامعی که خودشان یکدست هستند، این فرایند سادهتر باشد تا برای جامعهای مثل ایران که خودش یکدست نیست و چگونه میشود آن را حل کرد، گفت: «ما اولا در جامعه ایران، اِتنیک به معنای اروپاییاش نداریم؛ اما مهاجرت در ایران اگر با این سیاست پیش برود، معنای اروپایی آن در ایران قطعا یک هویت قومی پیدا میکند. ما اینجا اقوام ایرانی را داریم. تبار مشترک، نمیتوانیم هم بگوییم… این درباره افغانها هم میتوانست باشد؛ ولی خب چون چند صد سال است که مرزهایمان جدا شده، داستانی جداست.
ما الان میگوییم مثلا طایفه شقاقی در آذربایجان ترک هستند؛ ولی میدانیم ۳۰۰ سال پیش کُرد بودند. میدانیم آقاجاریها در خوزستان بختیاری هستند؛ ولی میدانیم اینها ۴۰۰ سال پیش تُرک بودند. ما میدانیم بلوچها امروز بلوچزبان هستند؛ ولی میدانیم اینها قبل از این کُرد بودند و البته قبل از کُرد بودنشان هم اهل ممسنی بودند. جابهجایی جمعیتی در ایران یعنی تاریخ… یعنی تبارها مشترکات فرهنگی فراوانی برای ما به ارث گذاشته است. ما میدانیم گلباغیها کُرد هستند؛ ولی میدانیم اصل آنها تُرک است. البته اصل آنها هم آذری بودند. ما میدانیم اینها عرب کوهی هستند؛ یعنی اینکه بختیاری هستند؛ ولی عرب شدند. ما میدانیم اینها عرب هستند؛ ولی عرب نیستند و بختیاری هستند. هزاران نمونه اینطوری داریم».
هوشمند پیرامون طراحی سیاست مهاجرتی خاطرنشان کرد: «ما یک جامعه تاریخی هستیم؛ اما این جامعه تاریخی با تجربه جدیدی مواجه شده است که برای آن سیاست ندارد. سیاست ندارد، جذب صورت نمیگیرد. جذب هم انواعی دارد. ایرانی یک فرایند پیچیده است. جامعه دردمند اینجاست و رنجکشیده است.
۳۰ سال اینجا درس خوانده، ۴۰ سال اینجا زندگی کرده، بچهاش دیپلم گرفته و به او امکانات دادهایم. گفتیم آقا! دیپلمت را هم بگیر و رتبه کنکور هم آوردی. میخواهد که دانشگاه ثبتنام کند، میگوییم آه، نه دیگر، نشد. ما فقط تا دیپلم به شما امکانات میدهیم. توی شهروند افغانستانی برگرد به افغانستان برو. نامه بگیر؛ یعنی اول افغانستانی بشو و پاسپورت بگیر و بعد از سفارت نامه بگیر و برگرد به داخل ایران بیا. میگوید آقا! بابای من اینجا بوده، بابابزرگ من اینجا بوده و اصلا افغانستان نبودم. نمیتوانم بروم. من خیابانهای کابل و هرات را بلد نیستم. رتبه کنکور تکرقمی هم آورده، میفرستیم آنجا برود بگوید که من افغانستانی هستم و از خیر آن کنکور میگذرد و از ایران میرود دیگر؛ یا در اینجا میماند و تمام عمرش ما را لعنت میکند.
با لفظ دقیق دارم میگویم. چرا؟ در رنج است؛ چون ما ناتوان هستیم. شما خدمات دادید بدون اندیشیدن و فکرکردن. خدمات ناقص، همهچیز ناقص، بهداشت ناقص، آموزش ناقص، تأمین اجتماعی ناقص، کار و اشتغال ناقص. این را یک جایی گفتم؛ یک آقایی از عزیزان افغانستانی که کارگر است، به من مراجعه کرد که آقا من برای فلان شخص چند ماه است کار کردم و به من حقوق نداده. گفته ماه بعد و ماه بعد. آن فرد هم ساختمان میساخت. پولش را نداد و چند ماه نداد و این بنده خدا دید اوضاع ایران بد است و به ترکیه رفت کار کند. بعد که برگشت، دید آن آقا خانهاش را فروخته و پیدایش نمیکرد. نمیدانست که کجا پیدایش کند.
نزدیک به یک سال پولش را نداده بود. بعد خورد به قیمت دلار و ترامپ و ارز و پول ایران بیارزش شد و پول او که قبلا با آن میتوانست کاری کند، دیگر به درد نمیخورد. اینجا میماند و کارگری میکند و روزی آن صاحبکار را میبیند. به دنبالش میدود، خانهاش را شناسایی کرده بود. در خانهشان رفته، زنگ زده، بانوی محترم آن آقا باز هم انسان شریفی بوده و پایین آمده، با همسرش دعوا کرده که آقا تو دلت میآید که حق یک کارگر زحمتکش افغانستانی را ندهی؟ به زور پس گرفت. آن کارگر رنجکشیده… چه سیاستی… کار به او دادی، اجازه دادی که کار کند، در شهرداری اجازه دادی که کار کند؛ ولی با کدام قوانین حمایتی؟ پس ما با یک اِتنیک در ایران مواجه خواهیم بود و البته اگر این شکل بگیرد، چالشهای هویتی بسیار دردناکی را هم تجربه خواهیم کرد».
بهرهکشی از کارگران افغان
در ادامه آرش نصراصفهانی در مورد طراحی سیاست مهاجرتی تصریح کرد: «من میفهمم که ما در همه حوزهها ضعیف هستیم به لحاظ شیوه اداره کشور؛ ولی حالا مثال مدرسه را که زدیم، وقتی ما مدرسهها را از اردیبهشت برای ثبتنامکردن بچههای ایرانی شروع میکنیم و بعد افغانستانیها را میآوریم و آنقدر این فرایند را کش میدهیم تا مثلا ثبتنام از آخر مرداد و شهریور و مهر انجام شود، این دیگر فقط مسئله ایرادات نیست. این دیگر یک سیاست است.
آقای هوشمند گفتند به مسئله افغانها در سیاستگذاری فکر نشده، اتفاقا فکر شده؛ بعضا حس میشود سیاست ایران در مقابل افغانستانیها این است که بیشترین بهره را از این نیروی کار ببرد و کمترین هزینه را در برابرش انجام دهد. این کاملا فکرشده است. در چند دهه هم به نظرم انجام شده و با همین منطق هم پیش میرود. چطور هزینهها را کم کنیم، چه هزینهای، اقتصادی و امنیتی یا هر چیز… و چطور بیشترین بهره را از نیروی کار ببریم. همه چیز هم در همین راستاست.
نکته دوم در مورد درهای باز است. ببینید! ما در دهه ۶۰ سیاست درهای باز داشتیم. در دهه ۷۰ در مقطعی و دیگر هیچ وقت نداشتیم. درها بسته است. در باز یعنی اینکه شما اجازه میدهید یک نفر طبق یک فرایند رسمی وارد کشور شود. بعد از آمدن طالبان درهای ایران به روی افغانستانیها بسته بود. بیشتر کسانی هم که وارد شدند، همه را برگرداندند. هر کسی میآید از طریق غیرقانونی است. اسم ورود غیرقانونی را نمیتوانیم «در باز» بگذاریم. در باز یعنی اینکه مکانیزمدار است».
این جامعهشناس تصریح کرد: «نکته سوم این است که من با آقای هوشمند موافق هستم؛ یعنی مسئله دانشگاه و اینکه دانشگاه جایی است که در مورد آن باید حرف زده بشود؛ ولی به نظرم مهم نیست که چه کسی چه لباسی میپوشد یا از چه چیزی دفاع میکند. آن چیزی که دانشگاه را از دانشگاهبودن خارج کرده این نیست که حالا ایران مسئلهاش هست یا نیست. مسئله «سرکوب اندیشه» است. این است که اجازه نمیدهیم حرفها زده شود. مسئله این است که بلافاصله ایدهای مطرح میشود، برچسبی به آن میخورد و بعد تبدیل به یک مسئله امنیتی میشود بعد بیانیه علیهاش صادر میکنیم و بعد میرسد به فلان. گیر ما در دانشگاه این است که استقلال ندارد و آزادی اندیشه وجود ندارد؛ وگرنه لباسپوشیدن و اینکه حالا من با کُت آمدم و یکی با لباس دیگر، به نظرم خیلی اهمیت ندارد».
در ادامه نصراصفهانی خاطرنشان کرد: «یعنی شما ببینید که ما در وضعیتی هستیم که مردم از وضع موجود و روزمره خودشان ناراضی هستند و بیاعتمادی نسبت به دولت به شکلی دارد زیاد میشود. وضعیت اشتغال و وضعیت شاخصهای مختلف اقتصادی نشان میدهد که وضعیت با وضعیت نرمال هم فاصله دارد. اینکه ما افقی نداریم، موجهای مهاجرتی که حالا موج هم نگویم ولی شدتیافتن مهاجرت نخبگان از داخل به خارج… همه اینها وقتی روی هم جمع میشود ناخودآگاه بخشی از جامعه دنبال یک مقصر برای این داستان میگردد و خب یکسری افراد و یکسری رسانهها هم که حالا سیستماتیک یا غیرسیستماتیک انگشت اتهام را بهسوی مهاجران نشانه میگیرند و ما دیدیم در یک مدت بسیار کوتاه چه جنجالی به پا شد. یکدفعهای جنجالی به پا شد و برخورد با مهاجران پیش آمد؛ یعنی حملاتی به مهاجران و کسبوکار افغانستانیها شد.
این یک نشانه خیلی مهم بود؛ یعنی بخشهایی از مردم هستند که ذهنشان و در واقع شرایط روانیشان بسیار آماده است برای پذیرش چنین محتواهایی که مهاجر افغانستانی را مقصر میداند. این خودش موتور تأمینکننده بهحاشیهراندن افغانستانیها در جامعه ایرانی است و در نتیجه جدایی اینها و شانس ادغام طبیعی آنها، آن هم در فقدان سیاست ادغام، شدیدتر میشود. در نتیجه من حتی فکر میکنم با ادامه وضعیت موجود، ما ممکن است شاهد منازعات به شکل مرتب بین جامعه ایران و جامعه مهاجر هم باشیم، اگر وضعیت فعلی بخواهد ادامه پیدا کند».
هوشمند در ادامه گفت: «من فکر نمیکنم درها بسته است. این جامعه دارد به سمت جامعه ملوکالطوایفی میرود یعنی نهادهای مختلف برنامههای متفاوتی دارند که گاه در تعارض بخشینگری حاکم شده بر ملیاندیشی است. طبیعتا یکجایی هم در باز است، اما غیررسمی. یعنی در مورد افغانستانیها در باز غیررسمی است. بله؛ قاچاق است، چشممان را هم میبندیم، عیب ندارد، بالاخره یک چیزی هم گیر یکعده میآید و اینجا هم کارشان را میکنند.
من تلاش فراوانی کردم برای یکی از استادان دانشگاه پنجشیر تا بتواند شش ماه بیشتر در ایران بماند چون دوره اقامتش تمام شده بود. آخرش نتوانستم. روزی که موفق شدیم با صد نفر، ۱۰ تا آدم و رفیق دیگر پیگیری کردیم از اینجا و آنجا مجوز ایشان را بگیریم، شب پرواز به ترکیه داشت و مهاجرت کرد. یعنی ما برای آدمهایی هم که شاید روشنفکرتر هستند، کاری میکنیم که نمیمانند».
[…] این چند وقته. لبخند زدم فقط.قبلی تو دانشگاه شریف بود؟ آنجا مجری شده بودم. یادم نیست. از بس پشت سر هم شدند که یادم […]