اقتصاد غیرخودی کردن آدم‌ها

جورج اکرلاف استاد اقتصاد مدرسه‌ی مک‌کورت دانشگاه جورج‌تاون است. معمولا در معرفی‌اش علاوه بر این‌که می‌گویند برنده‌ی نوبل سال ۲۰۰۱ شده بوده، به این هم اشاره می‌کنند که همسرش رییس سابق فدرال رزرو و وزیر خزانه‌داری آمریکا هم هست. من هم اشاره کردم!

اکرلاف یک مقاله‌ی کلاسیک در مورد بازار خودروهای دست دوم دارد که وقتی می‌خواستم کیومیزو را بفروشم آن را با پوست و خون تجربه کردم. در مقاله‌اش می‌گوید که در بازار خودروهای دست دوم، به دلیل اطلاعات نامتقارن بین خریداران و فروشندگان، خودروهای کم‌کیفیت‌تر می‌توانند عملکرد بازار را مختل کنند و در نهایت خودروهای باکیفیت‌تر را به دلیل کاهش قیمت تعادلی از بازار خارج کنند. این‌جوری است که در مورد ماشین دست دوم، معمولا صاحب ماشین عیب و ایرادها و نقاط قوت ماشینش را می‌داند. آن‌هایی که ماشین‌شان مشکل دارد چیزی در مورد مشکلات نمی‌گویند و فقط قیمت را می‌آورند پایین که بفروشند. بعد از مدتی قیمت تعادل آن نوع از ماشین کلا خیلی پایین می‌آید. آن‌هایی که ماشین‌های‌شان سالم و تن‌درست است، بر این باورند که قیمت ماشین‌شان بالاتر است. اما کسی ماشین‌شان را به علت گرانی نمی‌خرد. پس ماشین‌شان را وارد بازار نمی‌کنند. بعد از مدتی ماشین‌های مریض کل بازار را قبضه می‌کنند و عملا هیچ ماشین سالمی در سمت عرضه باقی نمی‌ماند. آن‌هایی هم که ماشین‌شان سالم است آن قدر از آن استفاده می‌کنند تا وقتی که ماشین اوراق می‌شود و آن وقت وارد بازار فروش می‌کنند. این امر در خیلی از بازارهای دیگر هم اتفاق می‌افتد. همیشه یک عده بازارخراب‌کن هستند. اکرلاف ریشه‌ی این مسئله‌ را اطلاعات نامتقارن می‌داند و به خاطر اثبات علمی این پدیده نوبل را تصاحب کرد.

اقتصاد هویت نوشته جورج اکرلاف

تازگی‌ها یک کتاب از اکرلاف خواندم به اسم «اقتصاد هویت». بسیار جالب بود. اکرلاف می‌گوید که مدل‌های کلاسیک اقتصاددانان از تابع مطلوبیت یک پیش‌فرض کلی دارد که آدم‌ها در مسائل اقتصاد عقلانی عمل می‌کنند. یعنی همیشه سعی می‌کنند سود اقتصادی‌شان را حداکثر کنند و ضرر اقتصادی را حداقل. اکرلاف به تابع مطلوبیت اقتصاددانان یک عنصر دیگر هم اضافه می‌کند: هویت. می‌گوید که آدم‌ها بر اساس هویتی که برای خودشان تعریف می‌کنند و یا برای‌شان تعریف می‌شود تصمیمات اقتصادی گوناگونی می‌گیرند که در خیلی از موارد اصلا عقلانی هم به نظر نمی‌رسد. علتش هم اثر بالای قسمت هویت در تابع مطلوبیت هر فرد است.

او قسمت هویت تابع مطلوبیت را خیلی ساده مدل‌سازی می‌کند. تابعی تعریف می‌کند که سه قسمت دارد:

۱. دسته‌بندی‌های اجتماعی و این که فرد خودش را به کدام دسته متعلق می‌داند و به کدام دسته متعلق نمی‌داند.

۲. هنجارها و ایده‌آل‌های هر دسته‌ی اجتماعی.

۳. تابع هویت که وقتی کنش‌ها با هنجارها و ایده‌ال‌های دسته تطابق داشته باشد، مطلوبیت افزایش و وقتی تطابق نداشته باشد مطلوبیت را کاهش می‌دهد.

برای مدل‌سازی هویت او از انگاره‌ی خودی و غیرخودی استفاده می‌کند.

مثلا در مدل‌سازی کلاسیک اقتصاددانان اگر یک شرکت حقوق کارکنانش را زیاد کند، بهره‌وری آنان افزایش می‌یابد. اما اکرلاف می‌گوید که همیشه این اتفاق نمی‌افتد و دلیلش هم اثر هویت است. او می‌گوید اگر کارکنان یک شرکت خودشان را با مدیران شرکت در یک دسته ببینند آن وقت حتی اگر حقوق‌شان هم زیاد نباشد آن‌ها بهره‌وری بالاتری خواهند داشت. اما اگر خودشان را غیرخودی ببینند، پایبندی‌شان به هینجارها و ایده‌آل‌های شرکت کم خواهد بود و سعی می‌کنند یک جوری کار را بپیچانند و از همراه نبودن با شرکت احساس مطلوبیت به‌شان دست می‌دهد.

کتاب اکرلاف این مدل ساده را با بیانی خیلی روشن در محیط‌های کاری، مدرسه و محیط‌های آموزشی، اثر جنسیت، نژادپرستی و فقر به کار می‌گیرد.

همه‌ی این داستان‌ها را گفتم که چه چیزی بگویم؟

هیچی. اخیرا شهرداری تهران دسترسی به اطلاعات کیفیت هوای تهران را برای عموم مردم محدود کرده است. به نظر شهرداری تهران مردم این حق را ندارند که از کیفیت هوایی که آن را تنفس می‌کنند خبر داشته باشند. بگذریم از این‌که خیلی‌ها به همین داده‌های موجود هم اعتماد نداشتند و به نظرشان عددسازی بود. هر وقت یک نهاد حاکمیتی در هر جامعه‌ای دسترسی معمول به اطلاعات را محدود می‌کند عملا دایره‌ی غیرخودی‌های جامعه را افزایش می‌دهد. این یعنی این که مردمی که تا دیروز در دسته‌ی محرم‌ها جای داشتند، از امروز نامحرم هستند. غیرخودی شدن آدم‌ها طبق مدل‌سازی‌های اکرلاف دینامیک دارد. دینامیکش چیست؟ دسته‌ی غیرخودی‌ها از دسته‌ی خودی‌ها خیلی متفاوت هستند. آن‌ها هنجارها و ایده‌آل‌های دیگری را دنبال می‌کنند و معمولا پیروی از آن هنجارهای غیرخودی است که برای‌شان احساس رضایت ایجاد می‌کند.

هم‌زمان با خبر محدود شدن دسترسی تهرانی‌ها به اطلاعات کیفیت هوای شهرشان یک خبر دیگر هم از همان مجموعه‌ی شهرداری تهران منتشر شد:

۷۰ درصد مردم تهران پول بلیط اتوبوس را نمی‌دهند/ ۲.۸ میلیارد ضرر روزانه‌.

می‌خواهم بگویم بین غیرخودی کردن آدم‌ها در یک شهر و ارزش شدن یک سری ناهنجاری‌ها ارتباط عمیقی وجود دارد. خیلی هم نمی‌شود با کارهای فرهنگی معمول (تبلیغات و آموزش و…) و یا افزایش نظارت (گذاشتن میرغضب در ایستگاه‌های اتوبوس و دعوا و زور و اجبار و…) این جور مسائل را حل کرد. مشکل از جای دیگری است…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *