سال ۲۰۲۱

به گواه استراوا در سال ۲۰۲۱، حدود چهارهزاروچهارصد کیلومتر رکاب زدم.حس می‌کنم کمی بیشتر بوده.بعضی روزها به خاطر پارازیت‌های شدید حضرات جی پی اس موبایلم از کار می‌افتاد نمی‌توانستم کیلومترهای رفته را ثبت کنم.در این دو سال کرونایی بیش از این که ماشین سوار شوم، دوچرخه سوار شدم.بسیار هم راضی هستم.حسرتم فقط این است که چرا زودتر مثلا از بیست سالگی پا به رکاب نشدم.
این رکاب‌ زدن‌ها عموما در سه ناحیه‌ی جغرافیایی رخ دادند:
رفت‌و‌آمدهای روزانه در شهر تهران، از شرق به غرب و شمال تا جنوب و حوالی تهران.
جاده‌های اطراف لاهیجان و سیاهکل.
تپه‌های سرخه‌حصار و جاده‌ی ده ترکمن.
در بهار جاده‌ها و مسیرهای دوچرخه‌سواری زیادی در اطراف لاهیجان و سیاهکل را رکاب زدم.همه جوره هم دارد.از مسیرهای تپه‌ای جنوب لاهیجان تا اطاقور و املش تا مسیر کوهستانی دیلمان تا مسیر کفی سواحل دریای خزر و سپیدرود و…این مسیرها را عمومی نکرده‌ام و به کسی نگفته‌ام.فرعی‌های دوست‌داشتنی زیادی دارند.چیز خاصی نیستند البته.ولی برایم یک جور دانش شخصی‌اند که گذاشته‌ام برای حال دادن به کسانی که باهاشان حال می‌کنم.
در کل تابستان رفت و آمدم با دوچرخه بود.روزی تقریبا چهل کیلومتر از شرق به غرب تهران و بالعکس.صبح می‌رفتم و آخر شب برمی‌گشتم.تهران در تب کرونا بود و من لذت خنکای صبح‌های تابستانی و کشف شب‌های تهران را می‌بردم.خیلی خوش گذشت.
سه ماه اخیر که کرونا کم شده و ترافیک زیاد، رضایت از زندگیم آمده پایین. در پاییز از شر آلودگی هوای تهران پناه بردم به سرخه‌حصار و تپه‌های اطرافش.دوستان بهم می‌گویند کینگ آو سرخه‌حصار.ولی تهران کینگ‌های دوچرخه‌سواری خیلی زیادی دارد که من در مقابل‌شان هیچ نیستم.خیلی از این کینگ‌ها بی‌ادعای بی‌ادعااند.
در مجموع حس خوبی دارد. یکی از لذت‌هایش این است که می‌توانی سه برابر بخوری و چاق نشوی.دریافت‌های جامعه‌شناختی و فلسفی هم که تا دلت بخواهد… همیشه حس می‌کنم تصمیم‌گیرنده‌ی این مملکت اگر یک بار ساعت یازده شب با دوچرخه از غرب تهران رکاب می‌زد و خودش را به شرق می‌رساند و یک صبح زود از میدان راه‌آهن تا تجریش را رکاب می‌زد می‌فهمید که دردها چیستند و کجا هستند. آن حفاظ شیشه‌ای و آهنی ماشین‌، آدم‌ها را بدجور گول می‌زند و گمراه و احمق می‌کند.
تجربه‌های تعریف‌کردنی هم که الی‌ماشاءالله. این چهارهزار و چهارصدکیلومتر اگر صرف مسیرهای تکراری و رفت و آمد روزمره نمی‌شد احتمالا من الان با دوچرخه و خورجین روی ترک‌بندش در فرانسه و نزدیکی‌های پاریس می‌بودم. شاید در آینده مسیرهای بی‌بازگشت را امتحان کردم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *