از صبح تا به حال من برای قضای حاجت ۲۷۵۰۰ تومان پول پرداخت کردهام.
500 تومان به آقای دستشویی عمومی میدان ۷حوض و ۲۷۰۰۰ تومان هم به آقای بهداری بیمارستان ناجا برای آزمایش اعتیاد.
از ایام کودکی از ایستاده قضای حاجت کردن ترس داشتم. حتا وقتی توی جاده وسط بر و بیابان تنگم میگیرد هیچ وقت نمیتوانم خودم را قانع کنم که بایستم و رو به بیکرانگی دشت یک منحنی درجهی ۲ از آب و اوره را بیافرینم. یک ترسم به خاطر این است که لحظه به لحظه این منحنی به خودم نزدیکتر میشود و میترسم که آخرین خطوط منحنی شلوارم را مورد عنایت قرار بدهند و آن عادت و حس روانی ادرار… ترسهای دیگر را هم بماند…
امروز اما ایستاده قضای حاجت کردن بهم چسبید! به خاطر این بود که ۲۷۰۰۰ تومان خرج این قضای حاجت کردم؟ به خاطر این بود که وقتی رفتم توی اتاقک و رو به آینه ایستادم و ادرار کردم سرباز بدبختی ایستاده بود و از توی آینه به ادرار کردن من نگاه میکرد؟ نه، به خاطر اینها نبود.
به خاطر کاسهتوالت سرپایی اتاقک بود. تا به حال تجربهی عملیاش را نداشتم. ولی دوای درد نزدیک شدن منحنی درجهی ۲ به آدم بود… ایستاده قضای حاجت کردن یعنی فشار به تمام اعضا، از زانو بگیر تا ماتحتی که درگیر نیست، ولی با نشستن درگیرش میکنیم! این کاسه توالت نیموجبی دوای درد بود… تازه فهمیدم که چرا وقتی این رفقای خارجنشین میگویند توی ایستگاه متروها ازین دستشویی سرپاییها فراوان است، یک جور لحن آسایش و راحتی و خاطرهی شیرین دارند!
بعد که آمدم بیرون، به آن سربازه فکر کردم که از صبح تا عصر کارش این است که از توی آینه به ادرار کردن ملت نگاه کند. چه شود… بعد یاد مهدی افتادم که رفته بود استان سوئد. بهش گفتیم از ولایت سوئد چه خبر؟ گفت امن و امان و آسایش مطلق. گفت تنها شلوغ کاری این چند وقته یک تظاهرات فمینیستها بوده که اعتراض کردهاند که چرا مردها دستشویی سرپایی دارند اما زنها ندارند… از سطح توقعاتشان کلی خنده زده بودم، غافل ازینکه مسالهی مهمی بوده!
ببخشید پیسوار یعنی چی
راسی شما برای چی ازمایش اعتیاد دادید؟
آقا یه کم پاتو باز کنی بدون پیسوار هم میشه. (دو برابر عرض شونه ها پاها باید باز باشه).
بنده خدا سربازه،خب یه راه دیکه بیندیشن!!!!
الهیییی…..:'(