این مسیرهای پیشنهادی حاصل رکابزدنهای چند سالهی من در شهر تهران است. تهران در وضعیت فعلی در روزهای کاری برای دوچرخهسواری مناسب نیست. از افتادن در بازی ناجوانمردانهی رقابت با ماشینها و موتورها برای تصاحب نیم متر عرض خیابان و حتی الودگی هوا و دود و دم که بگذاریم، آلودگی صوتی در روزهای عادی مانع از لذت بردن است. مسیر دوچرخه هم خیلی کم است و آنهایی هم که هستند در غوروق موتورسیکلتهای وحشی تهرانند. اما در روزهای تعطیل، تهران آدمیزادیتر است. هم خیابانها به خصوص در صبحها خلوتترند و هم سروصدا خیلی کمتر است. این مسیرها را برای صبح زود تا ظهر تهران در روزهای تعطیل عالیاند. مسیرهایی که میتوانند خوراک یک سفر دونفرهی عشقولانه یا یک همگروهی چند نفره و یا حتی برای تنهایی کردن یک دوچرخهسوار بریده از دنیا باشند.
۱. مسیر دروازههای قدیم تهران
۲. مسیر راهآهن- تجریش
۳. مسیر دیدنیهای مشروطه
۴. رودخانهی عشق
۵. به زیارت مزار عباس کیارستمی
۶. پردیسان و باغراه فدک و پارک نهجالبلاغه
۷. سرخهحصار و ده ترکمن
۸. صد میدان نارمک
۹. استادیوم آزادی
۱۰. شهر ریگردی
مشروح مسیرها:
۱. مسیر دروازههای قدیم تهران
تهران قدیم در حوالی سال ۱۲۸۵ شهری با ۱۹ کیلومتر مربع مساحت و حدود ۲۵۰ هزار نفر جمعیت بود. تهران آن موقع تقریبا هشت ضلعی بود. با حساب امروز، تهران از شمال به خیابان انقلاب اسلامی، از شرق به خیابان ۱۷ شهریور، از جنوب به خیابان شوش و از غرب به خیابان کارگر محدود میشد. مسیر دروازههای قدیم تهران در حقیقت رکاب زدن به دور دیوارهای شهر تهران قدیم است.
برای کسانی که مثل من در نیمهی شرقی تهران هستند، میدان امام حسین شروع خوبی برای دوچرخهسواری به دور دیوارهای قدیم شهر تهران است. من خودم معمولا خیابان دماوند را با سرعت هر چه تمامتر رکاب میزنم و خودم را به میدان امام حسین میرسانم. توی میدان از میان کبوترهای اول صبح رد میشوم تا پر بگیرند به آسمان و بعد در سرپایینی خیابان ۱۷ شهریور دوچرخه را ول میدهم تا خودش برود.
میدان ۱۷ شهریور میتواند اولین توقف باشد. تهران زمان ناصرالدینشاه ۱۲ دروازه داشته که میگویند دروازهی شرقی آن (دروازهی دوشانتپه) در حوالی میدان ۱۷ شهریور فعلی بوده است. خب این روزها اثری از دروازه نیست. میشود با سینماهای قدیمی اطراف میدان کمی خاطرهبازی کرد و دوباره دوچرخه را رها کرد تا زیر خطوط سیمهای اتوبوس برقیها به میدان خراسان برسی. سر راهت از دروازه دولاب هم رد میشوی که آن هم یکی از دروازههای شرقی تهران قدیم بوده است. دروازهی خراسان (دروازه مشهد) هم این روزها نیست و نابود شده. اما میگویند در محل فعلی میدان خراسان بوده است.
بعد دوچرخه را به سمت غرب و میدان شوش هدایت میکنی. روبهروی ساختمان بزرگ بازار جهیزیهی ایران، دروازهی شاهعبدالعظیم بازسازی شده است و خوراک عکاسی است. از منظر تاریخی و وقایع مشروطه هم این دروازه اهمیت خاصی داشته است. خیابان شوش را خلاف جهت ماشینها و در خط ویژه رکاب میزنی تا برسی به دروازه غار. این دروازه هم بازسازی شده است و خوراک عکاسی. رکاب زدن در خیابان شوش جذابیتهای ویژهی خودش را دارد. اولا اینکه خیابان شوش اصلا شیب ندارد و کفی است. بعد دور و بر خیابان به خصوص پایین محلهی دروازه غار ممکن است معتاد ببینی. ولی معتادها معمولا کاری با دوچرخهسوارها ندارند. مشغول خودشان هستند. بعضیهایشان هم خوشی پس از کشیدن مواد میزند زیر دلشان و یکهو میبینی که وسط خیابان دراز کشیدهاند و دارند آفتاب میگیرند.
بعد از دروازه غار میشود که از پارک هرندی عبور کنی و خودت را به میدان محمدیه برسانی. دروازهی محمدیه یا دروازهی نو هم یکی از دروازههای قدیم تهران است که هنوز آثارش پابرجا است. هنوز هم همگان به میدان محمدیه میدان اعدام میگویند. خب هر کدام از این توقفها با عکس و کلی قصه میتوانند همراه باشند.
بعد از میدان اعدام، میتوانی دوچرخه را هدایت کنی به سمت خط ویژهی اتوبوس در خیابان مولوی و تند و تیز رکاب بزنی تا برسی به میدان گمرک. میشود هم برای اینکه دروازهی خانیآباد را هم فاکتور نگرفته باشی همان خیابان شوش را تا میدان راهآهن رکاب بزنی و در میدان راهآهن یک توقف قطاری داشته باشی. بعد از میدان راهآهن به سمت شمال رکاب بزنی و خودت را به میدان گمرک برسانی تا دروازهی گمرک را هم طی مسیر کرده باشی.
ادامهی مسیر در همان خیابان کارگر است. میدان قزوین یادگاری از دروازهی قزوین است. میدان حر هم دروازهی ورود به ارگ کنونی (ساختمانهای ریاستجمهوری) است. مجسمهی وسط میدان حر به اسمش نمیخورد و آن هم کلی قصه پشتش است. میشود ادامهی مسیر را در امتداد همان خیابان کارگر تا میدان انقلاب طی کرد. میشود هم از فرعیهای موازی کارگر (همچون خیابان ۱۲ فروردین) رفت تا به خیابان انقلاب رسید. عرض ارادت به سردر دانشگاه تهران نباید فراموش شود. خیابان انقلاب و کافههایی که بعضیهایشان صبح روزهای تعطیل باز هستند هم گزینهی پیشنهادی من برای صبحانهاند. اگر هم میخواهید خودتان صبحانه درست کنید، بهترین پارک در حوالی این مسیر، پارک لاله است. کمی که خیابان کارگر یا خیابانهای موازی را بالا بروید به پارک لاله میرسید و چمنهای این پارک بهترین گزینه برای لختی لنگر انداختن و صبحانه خوردن هستند.
ادامهی مسیر و دروازههای یوسفاباد و دولت و شمیران در کنار خیابان انقلاب هستند. دروازههایی که فقط نامشان باقی مانده و از خودشان خبری نیست. اما خب در اطرافشان دیدنیهایی هنوز هست. مثلا به دروازه دولت که میرسی تندیسهای سعدی و شعرهایش هستند و موزهی پمپ بنزین ایران که برای یک بار بازدید ارزشش را دارد کمی پول خرج کنی. بعد از دروازه شمیران میشود که دوباره خودت را به میدان امام حسین برسانی تا تقریبا یک دور دیوارهای قدیم تهران را رکاب زده باشی. میتوانی مثل من خیابان شریعتی را بروی بالا و ارتفاع بگیری و به سمت خانه رهسپار شوی. میشود هم دوچرخه را به سمت میدان بهارستان هدایت کنی و یک مسیر دیگر را شروع کنی: مسیر دیدنیهای مشروطه (مسیر شمارهی ۳ همین متن).
۲. راهآهن- تجریش
ولیعصر خیابان تهران است. خیابانی ۱۸ کیلومتری که سوژهی قصهها و روایتهای بسیاری شده است و خواهد شد. خیابانی که با چنارهای بلندبالایش، یک جورهایی نماد پایداری تفاوت فقیر و غنی و حاکمیت نظام طبقاتی در شهر تهران است. خیابانی ۱۸ کیلومتری شمال-جنوبی که برای یک دوچرخهسوار مهمترین نکتهاش شیب ممتد این خیابان است. شیبی که هر دوچرخهسواری اگر بتواند تا انتها از پسش بربیاید یعنی که دیگر آماتور نیست.
مسیر از میدان راهآهن شروع میشود. سرراست و مستقیم است. نیاز به راهنمایی خاصی ندارد. فقط در اطراف این خیابان بهانههای خوبی برای توقف هست که نباید فراموش شوند. عبور از خط ویژه را در خیابان ولیعصر اصلا پیشنهاد نمیکنم. چون خط ویژه به خصوص در نواحی پایین چهارراه ولیعصر برای خود اتوبوسها تنگ است و عبور دوچرخه باعث افزایش احتمال هر حادثهای میشود. از خیابان و همراه ماشینها رکاب بزنید و یا اگر میبینید که تعداد ماشینهای عبوری زیاد است به پیادهرو پناه ببرید. پیادهروی خیابان ولیعصر در اطراف میدان راهآهن و تقاطع مولوی و خمینی و… شاید پهن نباشد، اما برای عبور آرام یک دوچرخهسوار مناسب است.
کوچهی تولدی دیگر و یادآوری شعر فروغ فرخزاد را در کنار درخت کج سر کوچه فراموش نکنید. اگر صبح خیلی زود حرکت نکردهاید بازدید از موزهی خیابان ولیعصر میتواند یک گزینهی خوب برای توقف باشد: بالاتر از میدان منیریه، بنبست کریمیطینت. موزهای که حواستان را برای طی ادامهی مسیر جمعتر میکند.
چهارراه ولیعصر و پارک دانشجو و تئاتر شهر توقف بعدی خواهد بود. بعد از میدان ولیعصر و خیابان زرتشت کمی شیب خیابان ولیعصر زیاد میشود. به خیابان مطهری که رسیدید شکمتان را صابون بزنید تا به بورس املتیهای خیابان ولیعصر برسید. آن تکهی بین مطهری و بهشتی برای ماشینها یکطرفه به سمت پایین است. اما برای دوچرخهسوار این حرفها معنا ندارد. رکاب بزنید و خودتان را برسانید به ردیف املتفروشیها. همهشان خوب اند. هم املتی ولیعصر، هم علی املتی، هم… این تکه از خیابان ولیعصر هیچ کم از شانزهلیزهی پاریس ندارد. دوچرخه را توی پیادهرو پارک کنید. روی یکی از میزهای کنار پیادهرو بنشینید و باکیفیتترین املت تهران را بزنید به رگ.
بعد از این املت، پیمون شیب خیابان ولیعصر تا میدان ونک شاید کمی سخت باشد. عجله نکنید. فشار نیاورید. آرام و باحوصله رکاب بزنید. از پارک ساعی عبور کنید و به چنارها بیشتر دقت کنید تا به میدان ونک برسید. بعد از میدان ونک شیب کمی اهلیتر میشود. بعد از پارک وی، وارد تونل چناری خیابان ولیعصر میشوید. هر فصلی از سال این تونل چناری زیباست. در بهار به رنگ سبز و در پاییز هزاررنگ. از نظر دوچرخهای باغ فردوس جایی است که دشواری خیابان ولیعصر به پایان میرسد. یک توقف کنار موزهی سینما و شاید بازدید از آن و بعد هم رها کردن دوچرخه در سرپایینی تا خودش را به میدان تجریش برساند…
۳. مسیر دیدنیهای مشروطه
برای اینکه مسیر دیدنیهای مشروطه برایتان پرمعنا و جذابتر شود پیشنهاد میکنم قبلا از رکاب زدن حتما کتاب «تهران تبآلود- روایتی از مکانهای فراموششدهی جنبش مشروطه در تهران» را بخوانید. قصهی تمام توقفگاههای مسیر دیدنیهای مشروطه در این کتاب آمده است. البته با دوچرخه نمیتوان مکانها را به ترتیب تاریخی ذکرشده در این کتاب طی مسیر کرد. نشد نداردها. میشود. اما تکرار مسیر زیاد پیش میآید و خستهکننده میشود. بهتر است که روایتهای کتاب را بخوانید و بعد سوار دوچرخه شوید.
برای شروع من سفارت بریتانیا در خیابان فردوسی را پیشنهاد میدهم. اگرچه جرقهی انقلاب مشروطه از سفارت بریتانیا نبود و یک حرکت درونی جامعهی ایران بود. اما در جریانات انقلاب مشروطه سفارت بریتانیا خیلی محل مهمی بوده است. حیف که نمیشود به داخل این سفارت رفت و تاریخ دویست سال پیش را نفس کشید. اما پیشنهاد میکنم با دوچرخه یک دور کل دیوارهای بیرونی سفارت را رکاب بزنید. بعضی ساختمانها که نزدیک دیوارهای بیرونی قرار دارند معماری بسیار جالب توجهی دارند. سفارت بریتانیا هنوز هم که هنوز است در ایران نقشآفرینی بالایی دارد. بعد خیابان جمهوری را رکاب بزنید تا به میدان بهارستان برسید.
میدان بهارستان و عمارت سپهسالار یادآور بزرگترین دستاورد جمعی دویست سال اخیر ایرانیان است: مجلس. عمارت سپهسالار جایی بود که اولین مجلس شورای ملی تشکیل شد. تا پیش از انقلاب مشروطه، حاکمیت در ایران فقط دو رکن داشت: شاه و دین. پادشاه مشروعیتش را از علمای دینی میگرفت و علمای دینی هم پول و بقای خودشان را از شاه. مردم هم رعیت بودند و در خدمت پادشاه و دین. بعد از انقلاب مشروطه علاوه بر شاه و دین یک رکن دیگر به حاکمیت در ایران اضافه شد: مردم. ملت از رعیت بودن درآمدند و سعی کردند در قانوننویسی برای خودشان شریک شوند. به خاطر همین عمارت سپهسالار در تاریخ چند هزار سالهی ایران اهمیت بالایی دارد. مجلس فعلی هم که مطمئنا با آمال و آرزوهای پدران ما در انقلاب مشروطه فاصله دارد اما به هر حال هست و باعث شده که با دویست سال قبلمان تفاوت داشته باشیم پشت همین عمارت سپهسالار قرار دارد.
بعد از عمارت سپهسالار، همان خیابان امام خمینی را کمی تا به پایین رکاب بزنید. به خیابان امیرکبیر برسید. بعد به سمت چپ (شرق) بروید. خیابان امیرکبیر یک طرفه به سمت غرب است. با احتیاط در خلاف جهت ماشینها در منتهی الیه خیابان از سمت راست رکاب بزنید. چون به کوچهی جاویدی که رسیدید باید بپیچید داخل. ۵۰ متر داخل کوچهی جاویدی بپیچید سمت چپ، کوچهی قاسمی… کوچهی قاسمی را تا انتها رکاب بزنید تا برسید به امامزاده یحیی. رکاب زدن در بافت قدیمی تهران، کوچهای تنگ که ساختمانهایش نهایتا سه طبقه هستند یک جور حس تهران قدیم را در آدم ایجاد میکند. چنار حیاط امامزاده یحیی تنها موجود زندهای است که تاریخ مشروطه را به چشم خود دیده است. روبهروی امامزاده یحیی، خانه-موزهی کاظمی قرار دارد که محل خوبی برای هم بازدید و هم استراحت است. گذر امامزاده یحیی جایی بوده که مشروطه اولین شهید راه خودش را تقدیم کرده است.
گذر امامزاده یحیی را دوباره تا به پایین رکاب بزنید و به خیابان ۱۵ خرداد برسید. پیشنهاد میکنم خیابان ۱۵ خرداد را تا به انتها (چهارراه گلوبندک) رکاب بزنید و از ته دوباره به سر ۱۵ خرداد برسید. تکیه درخونگاه در خیابان پانزده خرداد غربی، خیابان اکبرزاده محل سخنرانیها و گردهمآییهای مشروطهخواهان بوده و هنوز هم یک تکیهی مورد استفاده است. در ایام مذهبی سال شاید بتوانید یک چای یا یک کاسه حلیم یا عدسی مهمان شوید.
بعد از آن به سمت شرق رکاب بزنید و با استفاده از نقشهی گوگل خودتان را به امامزاده سیدولی برسانید. مسجد خازنالملک و امامزاده سید ولی نقطهی شروع انقلاب مشروطه بودهاند. جایی که بانک استقراضی روسیه خواسته بود تا بر روی قبرستان روبهروی امامزاده بانک استقراضی تأسیس کند و اجازهاش را هم از شیخ فضلالله نوری گرفت. اما مردم و بقیهی علما مخالفت کردند و اعتراضها شروع شد و گلولهبرفیوار به انقلاب مشروطه رسید.
بعد از امامزاده سید ولی، نوبت کاخ گلستان است. ارگ شاهی در دورهی قاجار یکی از آثار ثبتشدهی ایران در میراث جهانی است. بازدید از کاخ-موزهی گلستان خالی از لطف نیست.
بعد از کاخ موزهی گلستان نوبت مسجد امام خمینی (مسجد سلطانی در زمان قاجار) و مسجد جامع است. اگر روز تعطیل بروید که مغازهها تعطیل هستند عبور از دالانهای بازار با دوچرخه و رسیدن به چهارسوق بزرگ راحت است. چهارسوق بزرگ اگرچه از نظر معماری نکتهی قابل توجهی ندارد، اما چون محل اعتراضات و زد و خوردهای منجر به انقلاب مشروطه بوده سرشار از قصه و تاریخ است و راستش اگر کمی هم بخواهیم به خودمان حال بدهیم مایهی غرور…. مسجد سرپولک (مسجد بهبهانی) هم در ادامهی خیابان ۱۵ خرداد یکی دیگر از مکانهای مهم مشروطه است که قصههایش مفصل توی کتاب «تهران تبآلود» آمده است.
بعد از آن به سمت انتهای شرقی خیابان ۱۵ خرداد رکاب بزنید. خیابان ری را کمی به سمت جنوب رکاب بزنید تا برسید به پارک کوثر و فرهنگسرای نهجالبلاغه. اینجا ایستگاه ماشیندودی تهران در سالهای حوالی ۱۲۸۴-۱۲۸۵ بوده است. جایی که بستنشینان حرم حضرتعبدالعظیم بعد از پایان بستنشینی با ماشیندودی به آنجا آمدند و جشن پیروزی گرفتند. جایی که قبل از انقلاب مشروطه اولین قطار ایران از رویا به واقعیت رسیده بود.
خیابان ری را که با احتیاط در خلاف جهت ماشینها رکاب بزنید آخرش به دروازهی شاهعبدالعظیم میرسید. دروازهای که در انقلاب مشروطه مهمترین دروازهی تهران بود و این روزها بازسازی شده است و آمادهی عکس یادگاری گرفتن.
بعد از دروازهی شاهعبدالعظیم دو تا پیشنهاد برایتان دارم. اگر دیدنیهای مسیر مشروطه صبح تا ظهرتان را کامل مصرف کرده است و شکمتان به قاروقور افتاده، به سمت خیابان شوش بروید و بعد از عبور از دروازه غار، خیابان خیام را بالا بکشید و خودتان را به میدان محمدیه (اعدام سابق) برسانید. گوشهی شمال غربی میدان، سرای وکیلالتجار یک رستوران خیلی خوب و باکلاس است که ناهار بازاریاش میتواند پاداش رکاب زدن مشروطهای شما باشد. اگر هم تند و تیز رکاب زدهاید و هنوز تا ظهر خیلی باقی است پیشنهاد میکنم به سمت خیابان فداییان اسلام رکاب بزنید و مسیر شهر ری گردی با دوچرخه را شروع کنید.
۴. رودخانهی عشق
تهران مثل اصفهان و یا شهرهای اروپایی بزرگ رودخانهی عریض ندارد. اما مسیلهای تهران قابلیت حس رودخانه گرفتن را دارند. یکی از جذابترین مسیرهای دوچرخهای تهران از نظر من، رکاب زدن در کنارهی مسیل تجریش است. مسیلی که از دربند آغاز میشود، از میدان تجریش رد میشود و تا نزدیکیهای بزرگراه رسالت مثل یک رود جریان دارد. اما بعد از آن به زیر زمین میرود و گم و ناپیدا میشود. واضح و مسلم است که برای دوچرخهسواری در این مسیر، حرکت در خلاف جهت آب جذاب است. سربالایی است و سرعت حرکت پایینتر و امکان دیدن و حظ بردن بیشتر.
میشود مسیر را از قبل از پل سید خندان آغاز کرد. قبل از پل سید خندان خیابانی هست به نام رودخانه. آن را میشود رکاب زد و بالا رفت. به خیابان خواجهعبدالله که میرسی میبینی رودخانه رفته بین خانهها. باید از خیابان ابوذر غفاری بالا بروی تا چند صد متر بالاتر آن را پیدا کنی و همانطور کنارش رکاب بزنی تا برسی به سهراهضرابخانه و خیابان شریعتی. اینجا هم به عنوان یک دوچرخهسوار این حق را داری که یا از توی خیابان یا پیادهرو هر کدام که امنتر و راحتتر بود خود را به خیابان کوشا برسانی و بعد هم سر خیابان رودبار دوباره مسیل را پیدا کنی و اینبار همراهی طولانیتری را با مسیل آغاز کنی.
خیابان رودبار ابتدای جذابیت این مسیر است. اگر در بهار این مسیر را رکاب بزنی حتما به درختهای توت کنار مسیل توجه کن. آب زیاد و ریشههای عمیق، توتهای این درختها را به شیرینترین توتهای شهر تهران مبدل کرده است. خود اهالی هم زیاد حال و حوصلهی توت چیدن را ندارند. مطمئنا اندازهی چند کیلو میتوانی توت بچینی.
از میرداماد رد میشوی. میتوانی معماری دلچسب بعضی از خانههای دههی ۴۰ و ۵۰ را هم حین مسیر ببینی. از پاداشهای سربالایی و آهسته پیش رفتن هستند این معماریها. سایهسار چنارهای کهن دو طرف مسیل هم مطمئنا هر چند دقیقه تو را وادار به توقف و عکس گرفتن و حظ بردن میکند.
و یکهو توی یکی از کوچه پسکوچههای کنار رودخانه، از کنار یک کوچهی بنبست میگذری که دیوارهایش اینچنین پر از گلداناند:
خیابانهای کنار مسیل پیوسته تغییر نام میدهند: رودبارهای شرقی و غربی، نصیری، سیمای جنوبی، سیمای شمالی، رودکی جنوبی، خزر و…
بعد از مدتی به زرگنده میرسی و امامزاده اسماعیل. یک توقف در این محلهی بالانشین سنتی جالب خواهد بود.
از زیر اتوبان صدر که عبور میکنی ردیف باغهای سفارتهای روسیه و ترکیه و آلمان شروع میشود. باغهایی با درختهای سر به فلککشیده که مطمئنا زیبایی عجیبی را پشت دیوارهای بلندشان پنهان کردهاند.
در کنار این ردیف باغها، معماریهای مدرن تهران به تو رخ مینمایند. برجهای بزرگی که در اطراف مسیل تجریش و در منطقهی الهیه قد علم کردهاند و هر کدامشان نمای خاصی دارند. این برجها نمای قشنگتری دارند یا آن خانههای دو طبقه سهطبقهی سمت میرداماد و ظفر؟ کدامشان اصالت بیشتری دارد؟ شاید چند دههی بعد همان حسی را که ما به آن خانههای دو طبقه سهطبقهی اصیل کنار مسیل داشتیم، آیندگان نسبت به این برجهای بلندمرتبهی دو طرف رود داشته باشند…
نزدیکیهای تجریش مسیر دوچرخه هر از چند گاهی به ناچار از مسیل فاصله میگیرد. ولی دوباره میشود کنار مسیل تا خود پل تجریش رفت. پل تجریش علاوه بر نوستالژی راهآهن تجریش، در دل خودش یک حادثهی تاریخی را هم نگه داشته است. سیل تهران در دههی شصت. همان روزی که بمباران شده بود و مردم از ترس بمبهای صدام حسین پناه آورده بودند به زیر پل تجریش و بعد باران هم باریدن گرفته بود و یکهو اینقدر شدت گرفته بود که مسیل تجریش طغیان کرد و نه تنها عدهی زیادی را کشت بلکه سنگهای بزرگ و گل و لای آن سیل، خرابیهای بزرگی را هم برای شهر تهران به بار آورد.
رکاب زدن در کنار این مسیل میتواند با خاطرات عاشقانهی آدمهای زیادی که این رود را برای پیادهرویهای دونفرهشان انتخاب کردهاند در هم بیامیزد.