یادداشت منتشرشده در سایت دیاران در ۱۰ فروردین ۱۴۰۱.
احسان علیخانی در سری جدید برنامهی عصر جدید در سال ۱۴۰۱ بار دیگر به مهاجران افغانستانی حاضر در ایران توجه ویژه نشان داد. این بار علیرضا محمدی، کمدینی بود که به عنوان یک استعداد ویژه در میان مهاجران افغانستانی حاضر در ایران به روی صحنهی برنامهی عصر جدید آمد.
استندآپ کمدی او پیرامون مشکلات و محرومیتهای مهاجران افغانستانی در ایران و برخوردهای جامعهی ایران با مهاجران بود. علیرضا محمدی اجرای خود را با تمرکز بر چشمهای بادامی چهرهاش (عنصر خاص قوم هزاره در افغانستان) شروع کرد. عنصری از هویتش که تا وقتی غیرافغانستانی به شمار بیاید برای مردم ایران جذاب و بامزه و یادآور سریالها و حاکمان شرق آسیا به شمار میآید و وقتی میفهمند او افغانستانی است کلیشههای صدا و سیما را تکرار میکنند. تأکید بر کارگر شمرده شدن افغانستانیها در ایران و محرومیتهای ریز و درشتی که یک مهاجر افغانستانی در ایران با آنها روبهرو است (محرومیتهای شغلی و محرومیت از برخی حقوق شهروندی) با چاشنی طنز محتوای استندآپ کمدی او را تشکیل میدادند.
اجرای علیرضا محمدی با واکنش یکی از داوران برنامهی عصر جدید (کارن همایونفر) مواجه شد. همایونفر بر شناسنامه و پاسپورت ایرانی خود تأکید کرد و آن را جزء جداییناپذیر هویتش عنوان کرد و از این شکوه کرد که چرا علیرضا محمدی در اجرای خود فقط به نکات منفی زندگی به عنوان یک مهاجر در ایران پرداخته و از خدمات مختلف و امتیازاتی که مهاجران افغانستانی با زندگی در ایران از آن برخوردار شدهاند صحبتی به میان نیاورده است. مجری برنامه احسان علیخانی با دفاع از اجرای علیرضا محمدی عنوان کرد که این اجرا یک اجرای طنز بوده و اجرای طنز در اکثر اوقات به گوشزد کردن نکات منفی و جای خالیها میپردازد.
در فضای مجازی نحوهی واکنش کارن همایونفر به اجرای علیرضا محمدی جنجالبرانگیز شد. برخی از مهاجران تأکید او بر شناسنامه و پاسپورت ایرانیاش و مقدم دانستن ایرانی بودن بر هر معیار دیگری را نژادپرستانه نامیدند.
اما آیا واقعا نحوهی داوری کارن همایونفر و تأکید او بر هویت ایرانیاش نژادپرستانه و به دور از انصاف بوده است؟ آیا مشکلی از سمت علیرضا محمدی وجود نداشته است؟
به نظر نگارنده، جنجالی که بر سر اجرای علیرضا محمدی و نحوهی واکنش کارن همایونفر به وجود آمده ریشهی بسیار عمیقتری دارد و قصه فقط قصهی «برخوردهای بین جامعهی مهاجر و جامعهی میزبان» نیست. یک وجه کاملا مغفول قضیه «معضل هویتی مهاجران افغانستانی حاضر در ایران» نیز هست. تا وقتی که مسئلهی هویتی مهاجران افغانستانی حاضر در ایران به درستی تعریف نشود، چالشها و اصطکاکهای بین جامعهی ایران و جامعهی مهاجران حاضر در ایران و محرومیتهای ساختاری مهاجران از حقوق شهروندی لاینحل خواهد بود.
علیرضا محمدی به درستی و زیبایی و طنازی از محرومیتهای عجیب و غریب یک مهاجر در ایران صحبت کرد. اما این محرومیتها و مسائل تا وقتی که یک واژه اصلاح نشود حل نخواهند شد و آن واژه، دقیقا معضل هویتی مهاجران افغانستانی حاضر در ایران را نمایندگی میکند. شاید اگر این واژه را یک تناقض بنامیم درستتر باشد. علیرضا محمدی در استندآپکمدیاش پس از مقدمهی جذابش خودش را معرفی کرد: من علیرضا محمدی هستم، یک افغانستانی.
آیا علیرضا محمدی واقعا یک افغانستانی است؟ اجرای ۱۰ دقیقهای او کاملا به زبان فارسی معیار تهرانی بود. او حتی لهجهی مشهدی هم نداشت. تهرانی صحبت میکرد. آیا در هیچ کجای افغانستان یک فرد افغانستانی زبان فارسی را با لهجهی تهرانی صحبت میکند؟ مسلما خیر. علیرضا محمدی یک نسل دومی مهاجر است. کسی است که در محیط ایران بزرگ شده. ریشهای افغانستانی دارد. پدر و مادرش افغانستانی بودهاند. اما خودش بزرگشدهی ایران است و در محیط کشور افغانستان پرورش نیافته. او حق دارد که به خاطر پدر و مادرش خودش را افغانستانی بنامد. اما وراثت تنها وجه هویت آدمی نیست. محیطی که در آن بزرگ شده نیز بسیار موثر است. شناخت او از جامعهی ایران مسلما به اندازهی تمام ایرانیانی است که پدر و مادری ایرانی دارند. او علاوه بر افغانستانی بودن ایرانی هم هست. او با تمام گوشت و پوست و استخوانش ایران را حس کرده و در آن زندگی کرده. نمیتواند بگوید که هویتش فاقد وجه ایرانی است. او در حقیقت یک فرد «افغانستانی- ایرانی» است.
دقیقا همین واژهی اشتباه در معرفیاش است که باعث معضلات بعدی میشود. علیرضا محمدی به عنوان یک نسل دومی مهاجر، خود را محق بر داشتن بسیاری از حقوق شهروندی میداند. تمام نسل دومیهای مهاجر در هر کجای دنیا اینگونهاند. او به طرز بیان نشده و ناخودآگاهی خود را افغانستانی-ایرانی میداند. همانطور که یک فرد ایرانی-آمریکایی در کشور آمریکا خود را محق میداند که از حقوق شهروندی برخوردار باشد و مطالبهگری هم میکند او هم به عنوان یک افغانستانی-ایرانی خود را بر داشتن حقوق شهروندی محق میداند و بقیهی اجرای او بیان طنزآمیزی از محرومیتهای عجیب و غریب است.
معضل هویتی بسیاری از نسل دومیها و سومیهای مهاجر در ایران بازی کردن ناخودآگاه آنان در پارادایم سیاست بازگشت است. سیاست بازگشت سعی میکند که مهاجران افغانستانی را تا حد ممکن افغانستانی محض بداند. وقتی یک مهاجر حتی یک نسل سومی و چهارمی خود را افغانستانی محض بداند، یک دیگری به شمار میآید. یک دیگری که در کشور ایران مهمان است و باید از ایران برود. وقتی فردی خود را افغانستانی معرفی میکند، حتی شوخی داشتن کارت ملی هم متناقض جلوه میکند. فردی که خودش را افغانستانی صرف میداند برای چه باید کارت ملی ایرانی داشته باشد؟ کارن همایونفر خودش را یک ایرانی صرف میداند. اگر با همین چهارچوببندی شکایت کند که چرا به من ایرانی، گرین کارت آمریکا داده نمیشود عجیب نخواهد بود؟
شاید در نگاه اول واکنش کارن همایونفر خیلی ناسیونالیستی به نظر بیاید. اما بخش بسیار بزرگی از مسئله این است که خود نسل دومیها و سومیهای مهاجر در ایران چهارچوببندی درستی از هویت خود ارائه نمیدهند. آنها تحت تأثیر عوامل مختلف (پارادایم سیاست بازگشت، واکنشهای ناخودآگاه به اصطکاکهای جامعهی میزبان و مهمان، چهارچوببندیهای رسانهها و…) خود را افغانستانی و یک فرد تبعهی خارجی معرفی میکنند. در حالیکه زیست و انتظارات آنان این نیست. آنها همانقدر که افغانستانی هستند ایرانی هم هستند. شاید حتی اگر بگوییم وجه ایرانی بودنشان پررنگتر هم هست پربیراه نگفته باشیم که نپذیرفتهشدن آنان در جامعهی افغانستان و اطلاق واژهی «ایرانیگک» بر آنان گواهی بر این مدعا است. و البته که آنان ایرانی صرف هم نیستند. وقتی یک فرد افغانستانی-ایرانی خود را به نادرست افغانستانی معرفی میکند، عملا خود را دیگری و یک غیرخودی معرفی میکند. پیشفرض را بر غریبه بودن میگذارد. وقتی کسی خودش را غریبه مینامد مطمئنا انتظارات و تقاضاهایش مبنی بر آشنا شمرده شدن با واکنش روبهرو میشود.
اجرای طنز علیرضا محمدی در برنامهی عصر جدید میتواند فتح باب خوبی در باب هویت مهاجران نسل دوم و سوم حاضر در ایران باشد. موضوعی که هم باید اندیشمندان جامعهی ایران به عنوان جامعهی میزبان و هم اندیشمندان مهاجر حاضر در ایران به آن بیشتر و بیشتر بپردازند.