کتاب «عدالت، کار درست کدام است؟» مجموعه درسگفتارهای فلسفهی سیاسی مایکل سندل در دانشگاه هاروارد است. درسی که سندل با عنوان «عدالت» سالهاست آن را در هاروارد ارائه میدهد. با یک کتاب عمیقاً فلسفی روبهرو هستید که با حجم زیادی قصه و داستان جذاب و قابل فهم شده است. سندل میکوشد که با دفاع همهجانبه از دیدگاه ارسطویی به عدالت چهارچوبی پیشنهاد بدهد که آزادی انسان زیر سوال نرود. پیشنهاد سندل ساختن جامعهای است که بتوانیم در آن با هم آنقدر گفتوگو کنیم که فضیلتهای اساسی را تعیین کنیم و بر اساس آن فضیلتها قوانین را بچینیم. اما انگار چشمانش را بر روی بازیهای قدرت میبندد.
عدالت، کار درست کدام است؟
نویسنده: مایکل سندل
مترجم: حسن افشار
ناشر: مرکز
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۳
تعداد صفحات: ۲۹۶
شابک: ۹۷۸۹۶۴۲۱۳۲۵۳۹
کتاب «عدالت، کار درست کدام است؟» مجموعه درسگفتارهای فلسفهی سیاسی مایکل سندل در دانشگاه هاروارد است. درسی که سندل با عنوان «عدالت» سالهاست آن را در هاروارد ارائه میدهد. وارد صفحهی شخصی مایکل سندل هم که بشوی تصاویر و ویدئوهای زیادی از کلاسهای پرمخاطبش را میبینی. کلاسهایی که نه دریک کلاس درس ۳۰-۴۰ نفره، بلکه در سالنهای بزرگ چند صد نفره برگزار میشود و آنقدر محبوب است که فیلم کلاسهایش به زبانهای مختلف زیرنویس شده و در دسترس همگان است. البته که برای کتاب شدن تغییراتی به درسگفتارها داده است. کتاب «عدالت، کار درست کدام است؟» مثل کتاب قبلی که از سندل به فارسی منتشر شده بود (کتاب آنچه با پول نمیتوان خرید)، پر بود از مثال و قصه و نمونه و مصداق. همین بود که خواندنش را جذاب میکرد. شما با یک کتاب عمیقاً فلسفی روبهرو هستید که با حجم زیادی قصه و داستان جذاب و قابل فهم شده است. این کتاب با ترجمهها و طرح جلدهای مختلفی در بازار موجود است. مترجمان عنوان فرعی کتاب را به صورتهای متفاوتی ترجمه کردهاند:
۱. عدالت، کدام کردار ما نیک است؟ / ترجمهی علی بازیاری شورایی/ انتشارات سبزان/ چاپ اول: ۱۳۹۶
۲. عدالت، چه باید کرد؟ / ترجمهی افشین خاکباز/ نشر نو/ چاپ اول: ۱۳۹۴
۳. عدالت، کار درست کدام است؟/ ترجمهی حسن افشار/ نشر مرکز/ چاپ اول: ۱۳۹۳
۴. عدالت، کار درست برای انجام دادن چیست؟/ ترجمهی محمدرضا فرهادیپور/ انتشارات آشیان/ چاپ اول: ۱۳۹۳
مقایسهی این ترجمهها و انتخاب بهترینشان خود میتواند موضوع یک مقالهی جدا باشد. من به دو دلیل ترجمهی حسن افشار را انتخاب کردم و خواندم: یکی اعتبار نشر مرکز و دیگری اینکه کتاب «آنچه با پول نمیتوان خرید» را هم با ترجمهی حسن افشار خوانده بودم و راضی بودم.
مایکل سندل در همان صفحات اولیهی کتاب ثابت میکند که اندیشیدن به عدالت خواه ناخواه ما را وادار به اندیشیدن به بهترین شیوهی زندگی میکند:
«موقعی که میپرسیم آیا عدالت در جامعهای برقرار است در واقع میپرسیم چیزهایی که برایشان ارزش قائلیم – درآمد و دارایی، حقوق و وظایف، اختیارات و فرصتها، مقامها و افتخارات- در آن جامعه چطور توزیع میشوند. جامعهی عادل این چیزها را درست توزیع میکند، یعنی به هر کس به اندازهی شایستگیاش میدهد. مسئله وقتی مشکل میشود که میپرسیم کی شایستهی چیست و چرا…»
از همان اول هم خیلی مختصر و مفید میگوید که در مورد عدالت سه دیدگاه مختلف وجود دارد: دیدگاه رفاهمحور- دیدگاه آزادیمحور و دیدگاه فضیلتمحور.
فصلهای کتاب سندل در حقیقت شرح و بسط هر کدام از این دیدگاهها و مصداق و مثالهایی در مورد اجرای هر کدام از این دیدگاههاست. بنتم، استوارت میل، کانت، جان رالز و ارسطو فیلسوفانی هستند که مایکل سندل برای توضیح هر کدام از دیدگاهها در مورد عدالت در جامعه آنها را زیر ذرهبین میبرد.
مایکل سندل تخصص غریبی در به چالش کشیدن بازار آزاد و کسانی دارد که آزادی انسان را مقدم بر هر اصل دیگری میدانند. توی کتابش از سودگراها شروع میکند. از بنتم و استوارت میل و این نظریه که کار درست کاری است که بیشترین سود را به بیشترین افراد برساند. سود چیست؟ هر چیزی که موجب خوشایند آدمیست. سندل هم اصول فلسفی این تلقی از عدالت را به چالش میکشد و هم قصهها و فاجعههایی را روایت میکند که نتیجهی همچون نگرشی خواهد بود. بعد از آن سراغ کانت و جان رالز میرود. فیلسوفهایی که آزادی انسان را مقدم بر هر ویژگی او میدانند و عدالت را در سایهی آزادی معنا میکنند. هر چهقدر که فصل جان رالز معلق و کوتاه و مبهم بود فصل کانت را سندل خوب نوشته بود. جا انداختن معنای مورد نظر کانت از آزادی در این کتاب قابل ستایش است.
اما سندل نظریهی اختیارگرایی و ارجحیت آزادی انسان بر همهی اصول دیگر در امور زندگی را هم قبول ندارد. تعریف میکند که لیبرالها و مدافعین آزادی فقط دو دسته تعهد برای او قائل میشوند. وظایف طبیعی که همهشمولاند مثل حفظ حرمت انسان، وظیفهی ترحم به انسان، رفتار عادلانه با انسان و وظایف و تعهدات اختیاری که خودمان داوطلبانه میپذیریم و از توافق نتیجه میشوند.
یک ایراد خیلی خوبی که میگیرد این است که ما در بستر قصهها زندگی میکنیم. خیلی خوب توضیح میدهد که آزاد بودن انسان و متعهد بودن او فقط در قبال تعهدهایی که خودش میپذیرد بیمعناست. چون ما در بستر قصهها و روایتها به دنیا میآییم و این قصهها و روایتها را ادامه میدهیم. اصلاً زیست ما در بستر قصهها و روایتها فراتر از آزادی ماست، در عین حال که شامل آزادی ما هم هست:
«از دید کانت و رالز حق بر خیر مقدم است. اصول عدالتی که وظایف و حقوق ما را تعریف میکنند باید نسبت به فهمهای مختلف از زندگی خوب بیطرف باشند. کانت میگوید برای رسیدن به قانون اخلاقی ما باید خودمان را از علایق و اهداف احتمالیمان جدا کنیم. رالز معتقد است که در تفکر راجعبه عدالت، ما باید نیات، تعلقات و تصورات خاص خودمان از خیر و خوبی را کنار بگذاریم.» ص ۲۴۲
البته یکی از ضعفهای کتاب مایکل سندل دقیقاً همینجاست: او از جان رالز اسم میبرد، اما از یک اقتصاددان برندهی جایزهی نوبل به نام آمارتیا سن نام نمیبرد. اقتصاددانی که به شدت دغدغهی عدالت دارد و کتاب «اندیشهی عدالت»ش یکی از کتابهای کلیدی در بحث مطالعات مربوط به فلسفهی عدالت است. اقتصاددانی که به شدت به آزادی اعتقاد دارد، اما شیوهی منش و نگرش او با جان رالز متفاوت است. تفاوتی که اتفاقاً بسیاری از ایرادهای مایکل سندل به تفکر جان رالز و تقدم آزادی انسان بر هر خیری را پاسخ میدهد. اما مایکل سندل نه نامی از او میبرد و نه اشارهای به شیوهی تفکرش میکند.[۱]
اما به هر حال، مایکل سندل در این کتاب با استدلالها و نمونههای قوی به تو میقبولاند که بازار آزاد هم برخلاف شعارهایش حرمت انسان را نگه نمیدارد: بازار آزاد هم به درد عمهاش میخورد.
مایکل سندل نه سودگراها را قبول دارد و نه اختیارگراها. او ارسطو را قبول دارد.
«ولی ارسطو جور دیگری دربارهی عدالت فکر میکند. او معتقد نیست که اصول عدالت میتوانند و باید نسبت به مفهوم زندگی خوب بیطرف باشند. برعکس اعتقاد دارد یکی از اهداف قانون اساسی عادلانه این است که شهروندان خوب بسازد و منشهای خوب بپرورد…»
نکته اینجاست که ته حرف و پیشنهاد مایکل سندل هم به جای خاصی نمیرساند ما را. خودش هم ایراد نظریهی مطلوب خودش را میگوید:
«یکی از علل مخالفت کانت و رالز با عدالت ارسطو این است که فکر میکنند جایی برای آزادی باقی نمیگذارد. قانونی که بکوشد منشهای خوب بپرورد یا بر درک خاصی از زندگی خوب صحه بگذارد این خطر را به وجود میآورد که ارزشهای کسانی را به کسان دیگر تحمیل کند.» ص ۲۴۱
در ده صفحهی آخر کتاب مایکل سندل میکوشد که با دفاع همهجانبه از دیدگاه ارسطویی به عدالت چهارچوبی پیشنهاد بدهد که آزادی انسان زیر سوال نرود. اما وقتی چهارچوب پیشنهادیاش را میخوانی بیشتر یاد فوکو میافتی و پیش خودت میگویی دل مایکل سندل هم خوش است. در آخر کتاب پیشنهاد سندل ساختن جامعهای است که بتوانیم در آن با هم آنقدر گفتوگو کنیم که فضیلتهای اساسی را تعیین کنیم و بر اساس آن فضیلتها قوانین را بچینیم. انگار چشمانش را بر روی بازیهای قدرت میبندد. این که کدام گروه و چگونه بر سایر گروهها چیره میشود همه چیز را تغییر میدهد. این یک حقیقت است که قوانین را گروهی تعیین میکنند که بر سایر گروهها قدرت دارند. فضیلتهای مبنا از راه گفتوگو تعیین نمیشوند. فضیلتهای مبنا در بسیاری از جوامع را گروه برتر تعیین میکنند. خود مایکل سندل هم اشاره میکند که خطر بنیادگراها وجود دارد. اما خیلی سادهدلانه میگوید که باید گفتوگو کنیم.
بله. کتاب عدالت را که میخوانی از سودگراها و کانت و رالز نومید میشوی. جهان زشت امروز حاصل نظریات آنهاست. اما مایکل سندل و نظریات ارسطویی هم ره به جایی نمیبرند. حداقل ماهایی که توی ایرانیم قشنگ میدانیم که راهکارهای مایکل سندل هم ره به جایی نمیبرند. خودمان یک انقلاب را تجربه کردهایم که کاملاً مطابق رویاهای مایکل سندل است…
کتاب عدالت مایکل سندل کتاب شیرینی است. حداقل برای فهم دوراهیهای اخلاقی زندگی چهارچوب خیلی روشنی ارائه میکند. قصهها و نمونههایی که ضمیمهی هر کدام از نظریات فلسفی شدهاند روشنگرند. جذاباند. جان میدهند برای بحثهای گروهی و فکری. یک جور بازی فکریاند. به نظرم اصلا جذابیت کلاس درس عدالت مایکل سندل در دانشگاه هاروارد همین است: یک جور بازی فکری است. اما ته ته این کتاب وقتی فصل آخر را میخوانی به این بیت حافظ میرسی:
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
کاریش نمیشود کرد انگار…
[۱] در رابطه با تفاوت نگرش آمارتیا سن با جان رالز در بحث عدالت و برابری خواندن این مقاله را پیشنهاد میکنم:
مقاله احمد میدری با عنوان «نقد آمارتیا سن به جان رالز؛ دو راهبرد تحولخواهی» قابل دسترس در اینجا: https://3danet.ir/meidari-john-rawls-amartya-sen/