وطندار که به افغانستانی معنای «هموطن» میدهد، روایت ۲۸ افغانستانی از مهاجرت به ایران و تجربهی زندگی در ایران است. همهی این ۲۸ افغانستانی شاعر و نویسندهاند. اکثریت آنان هنوز در ایران سکونت دارند و چند نفرشان نیز یا به افغانستان بازگشتهاند یا به سوئد و استرالیا مهاجرت کردهاند. این ۲۸ روایت همانند قطعات یک پازلاند که در کنار هم قرار دادنشان تصویری از حضور ۴۰ سالهی مهاجران افغانستانی در ایران ارائه میکند. البته که این تصویر نمایانگر تجربهی قشر خاصی از مهاجران افغانستانی (شاعران، نویسندگان و تحصیلکردگان) است و به هیچ وجه نمیتوان آن را تصویری همه جانبه از تجربهی حضور چند میلیون مهاجر نامید.
مهاجرت از بزرگترین اتفاقات بشری است. خیلی از تاریخها از مهاجرت شروع میشوند. مبدأ اکثر کتابهای تاریخ ایران، مهاجرت قوم آریایی به فلات ایران است. تاریخ هجری شمسی و قمری از مهاجرت حضرت محمد (ص) از مکه به مدینه شروع میشود. تاریخ جهان مدرن نیز از کشف آمریکا و مهاجرت اروپاییان به قارهی آمریکا شروع میشود. اما نکتهی مهم در تاریخ شدن مهاجرت، ارائهی روایت از مهاجرت است. مهاجرت به خودی خود اتفاقی بزرگ است، چه در سطح جمعی و چه در سطح فردی؛ اما اگر این اتفاق بزرگ به روایت نرسد در نسیان بشریت دفن میشود.
در دههی سی قرن بیستم، بسیاری از نواحی آمریکا علاوه بر رکود بزرگ با معضل خشکسالی و طوفانهای شن و از بین رفتن کشاورزی روبهرو شدند. «کاسهی غبار[۱]» نامی است که به این دوره از تاریخ کشور آمریکا اطلاق میشود. این پدیده باعث مهاجرت بسیاری از ساکنان نواحی مرکزی آمریکا شد. تعداد بسیار زیادی از کشاورزان آمریکایی مهاجرت کردند. از دل این مهاجرتهای عظیم، جان اشتاینبک رمانهای «خوشههای خشم» و «موشها و آدمها» را نوشت. دو رمان که مهاجرت بزرگ کشاورزان آمریکایی را روایت کردند و هم تبدیل به ماندگارترین آثار ادبی قرن بیستم شدند.
چهار دهه از مهاجرت میلیونی اتباع افغانستانی و عراقی به کشور ایران میگذرد. مهاجرت افغانستانیها به ایران در طول چند دههی اخیر به تناوب ادامه داشته است. آنها با فراز و نشیبهای زیادی روبهرو شدند و امروزه جمعیتی چند میلیونی در خاک ایران دارند. در چند دههی گذشته اما همواره این جمعیت در حاشیه و سکوت نگه داشته شدهاند. به حاشیه راندن و مسکوت گذاشتن حضور این جمعیت در ایران، سیاست حاکمیت بود. سیاستی که گویا بر خود مهاجران نیز تأثیر گذاشت و تعداد کمی از آنان به ارائهی روایت از تجربهی مهاجرت بزرگشان پرداختند. به گونهای که وقتی به ابعاد مختلف مهاجرت افغانستانیها به ایران نگاه میکنیم میبینیم کتابها و داستانها و روایتهای زیادی وجود ندارند. در سالیان اخیر اما شاهد تلاشهایی بودهایم.
«وطندار- روایت ۲۸ افغانستانی از مهاجرت به ایران» یکی از این تلاشها برای مستند شدن و ارائهی روایت از مهاجرت افغانستانیها به ایران است. محمدسرور رجایی، شاعر و نویسندهی افغانستانی از اوایل دههی ۷۰ به ایران مهاجرت کرد و چندی پیش به علت ابتلا به کرونا در تهران درگذشت. او تقریبا اکثریت عمر ادبی خود را در ایران گذراند. جمعآوری روایتهای حضور افغانستانیها در جنگ ۸ سالهی ایران و عراق و مستند کردن خاطرات شهدا و جانبازان افغانستانی آن جنگ در کتاب «از دشت لیلی تا جزیرهی مجنون» یکی از ماندگارترین کارهای او است. «وطندار» نیز آخرین کتاب او است. کتابی که در آخرین روزهای عمرش آن را آماده کرد و اجل مهلت دیدن چاپ نشدنش را به او نداد.
وطندار که به افغانستانی معنای «هموطن» میدهد، روایت ۲۸ افغانستانی از مهاجرت به ایران و تجربهی زندگی در ایران است. همهی این ۲۸ افغانستانی شاعر و نویسندهاند. اکثریت آنان هنوز در ایران سکونت دارند و چند نفرشان نیز یا به افغانستان بازگشتهاند یا به سوئد و استرالیا مهاجرت کردهاند. روایتها کوتاهاند. در ابتدای هر روایت، شرح حالی ۴-۵ خطی از نویسندهی روایت ارائه شده است که متولد کی است و چه کاره است و الان در چه حال است و بعد خود روایت. هر نویسنده از دریچهی دلخواه خودش تجربهی مهاجرت به ایران و زندگی در ایران را روایت کرده است. برخی فقط تجربههای خاص را برگزیدهاند و برخی به صورت کلی روایت کردهاند. آزاد بودن نویسندگان در نحوهی روایت و دیکته نکردن یک اسلوب خاص یا پاسخ به سوالاتی خاص باعث تنوع در روایتها شده است. در حقیقت این ۲۸ روایت همانند قطعات یک پازلاند که در کنار هم قرار دادنشان تصویری از حضور ۴۰ سالهی مهاجران افغانستانی در ایران ارائه میکند. البته که این تصویر نمایانگر تجربهی قشر خاصی از مهاجران افغانستانی (شاعران، نویسندگان و تحصیلکردگان) است و به هیچ وجه نمیتوان آن را تصویری همه جانبه از تجربهی حضور چند میلیون مهاجر نامید.
به طور کلی مجموعهی روایتها سه مضمون کلی را دنبال میکنند:
۱. داستان مهاجرت و ورود به ایران به عنوان یک افغانستانی
۲. تجربهی سالهای حضور در ایران به عنوان یک افغانستانی
۳. داستان مهاجرت دوباره به کشور ثالث یا بازگشت به افغانستان
خواندن این روایتها شناختی عمیقتر از مهاجرت افغانستانیها به ایران را به خواننده منتقل میکند. فرار از جنگ و ناامنی، کمونیسم، حملهی شوروی، تحصیل در دانشگاههای ایران و… انگیزههایی هستند که عموما در باب انگیزههای مهاجران افغانستانی از مهاجرت به ایران عنوان شدهاند؛ اما هیچ گاه از عنصری به نام «رویای ایران» نامی به میان نیامده. رویایی که در ذهنیت نوجوانی و جوانی خیلی از مهاجران بود و باعث مهاجرت آنان به ایران نشد. در حقیقت برای یک مهاجر فقط بدیهای موطن اصلی نیست که باعث مهاجرت میشود؛ رویای سرزمینی دیگر هم هست که باعث بالفعل شدن مهاجرت میشود. تصویر آرمانی و رویایی از ایران، شاید برای خیلی از خود ایرانیان مضحک و باورناپذیر باشد. اما با خواندن روایتهای «وطندار» با آن مواجه میشویم و میبینیم که همانطور که «رویای آمریکایی» داریم، «رویای ایرانی» هم داریم، رویایی که شاید آویختن به آن و پرورندانش برای ایران این روزها اهمیتی بیش از پیش داشته باشد.
روایت سالهای حضور در ایران، اصلیترین بخش ۲۸ روایت این کتاب را تشکیل میدهد. تلخیها و شیرینیهای زندگی به عنوان یک مهاجر افغانستانی در ایران مبحثی گسترده است. حس جدایی از ایرانیان، حس پذیرفته نشدن از سوی جامعه و حاکمیت ایران پس از حتی ۴۰ سال زندگی در این کشور، داستانهای افغانیبگیر و رد مرز شدنهای پی در پی، رشد در ایران، تحصیل، کسب و کار، شکوفا شدن برخی استعدادها، تناقضهای جامعهی ایران در برخورد با مهاجران افغانستانی، برخوردهای خوب و خاطرهانگیز ایرانیان، رفتارهای زنندهی دولت و حاکمیت ایران، معضلات هویتی ایجاد شده برای مهاجران افغانستانی در ایران، داستانهای اقامت قانونی و غیرقانونی و نزدیکیهای فرهنگی و محرومیت از انواع حقوق شهروندی (کارت بانکی، سیمکارت، اشتغال و…) اصلیترین مضامین روایتهای کتاب «وطندار» در باب تجربهی زندگی در ایران است.
اما غنیترین بخشهای کتاب، جاهایی است که این مهاجران افغانستانی به مقایسهی نحوهی برخورد جامعه و حاکمیت ایران با برخورد سایر جوامع با مهاجران میپردازند. جایی که مثلا سید رضا محمدی از تجربهی حضورش در ایران و افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان میگوید و سید ضیاء قاسمی تجربهی حضورش در سوئد با ایران را مقایسه میکند. یا جایی که سید نادر احمدی تجربهی مهاجرتش به استرالیا را بیان میکند و میگوید زبان است که عنصر هویتبخش است و معنای واقعی مهاجرت به سرزمینی جدید وقتی اتفاق میافتد که تو به زبانی بیگانه با زبان مردمان آن سرزمین سخن میگویی و این همزبان بودن ایرانیان و افغانستانیها در حقیقت معنای مهاجرت را کمرنگ میکند.
«وطندار» علیرغم طرح جلد پسزننده و ضعیفی که دارد کتاب جذابی است. کتابی است که باید خیلی سال پیش نوشته میشد. مرحوم محمدسرور رجایی همت کرد و این روایتها را جمعآوری کرد. باید مثل رجاییهایی دست به کار شوند و روایتهایی از سایر اقشار مهاجران حاضر در ایران هم به دست بدهند. فقط افغانستانیها نیستند. مهاجران سایر کشورها هم باید تجربهی مهاجرتشان به ایران را روایت کنند. فقط افغانستانیها و عراقیها نیستند. باید که به مهاجران سایر کشورها هم پرداخته شود. فرار از کره شمالی شدن ایران با زیاد شدن این روایتهاست که رقم میخورد!
[۱] Dust bowl