فرانکوپن سعی میکند تاریخ جهان را در بستر راهها و جادهها و داد و ستد بین مردمان راههای ابریشم روایت کند و دورهها و ایدئولوژیها در حاشیهی این راهها معنا پیدا میکنند. راههایی که در هر دورهای محمل جابهجایی و داد و ستد چیزی و فکری و ایدهای بوده و نامگذاری فصلهای «راه ابریشم» هم همین را میرساند: راه دین، راه شرق مسیحی، راه انقلاب، راه همزیستی، راه پوست، راه برده، راه بهشت، راه دوزخ، راه مرگ و ویرانی، راه طلا، راه نقره، راه طلای سیاه، راه گندم، راه ابریشم آمریکا و…
راههای ابریشم، تاریخ جهان از دیدگاهی نو
نویسنده: پیتر فرانکوپن
مترجم: حسن افشار
ناشر: مرکز
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۵۸۰
در نظر نگرفتن جهان به صورت یک کل یکپارچه شاید نقطه ضعف تمام کتابهای درسی تاریخ در کشورهای مختلف جهان باشد. تاریخی که ما در کتابهای درسیمان خواندهایم همیشه ایران را مرکز جهان معرفی کرده و دیگرانی یا به ما تاختهاند و یا مورد تاخت و تاز ما قرار گرفتهاند. حکومتها و پادشاهان رفتهاند و آمدهاند و ما هم مجبور بودهایم ترتیب و نام و ویژگیهای هر کدام را بخوانیم و حفظ کنیم و امتحان بدهیم و بلافاصله فراموش کنیم و بعدها هم انگ بخوریم که حافظهی تاریخی نداریم و بعدتر هم تعجب کنیم که چرا کشورهایی که کتابهای درسی تاریخشان مجبور به روایت چند هزار سال حکمرانی نیست وضعیت و حال و روز بهتری دارند. «راههای ابریشم» هم یک کتاب تاریخ است. اما تمام سعیش را کرده که از این ضعف فرار کند.
پیتر فرانکوپن استاد تاریخ دانشگاه آکسفورد از همان مقدمهی کتابش به نگاهی که غرب و اروپا را مرکز دنیا میپندارد و تاریخ را بر اساس این مرکزیت روایت میکند میتازد. در همان مقدمهاش مینویسد که تا صدها و حتی هزاران سال اروپا و غرب در معادلات جهان هیچ نقشی نداشتهاند. او حتی به این دیدگاه که مدیترانه را مرکز جهان بدانیم هم میتازد و میگوید که شرق و خاورمیانه و آسیای میانه مرکز جهان بودهاند. جایی که او در کتابهای درسی کودکیاش در انگلستان مطلقاً چیزی در مورد آنجا یاد نگرفته. در ادامهی کتابش هم مفهومی را معرفی میکند به نام «گرانیگاه جهان». در هر دورهی تاریخی گرانیگاه جهان در حال تغییر بوده است. برای سالیان متمادی گرانیگاه جهان خاورمیانه و آسیای میانه بوده. ایران و عراق و خاورمیانه و قسطنطنیه و روم و اسپانیا و شمال اروپا و آمریکا در دورههای مختلف گرانیگاه جهان بودهاند و این گرانیگاه جهان هیچگاه ماندگار نبوده. همیشه در هر دورهای از تاریخ بر اثر عواملی گرانیگاه جهان به نقطهی خاصی از جغرافیای جهان منتقل شده، اما در همهی تاریخ جهان یک روند ثابت بوده: راههای ابریشم…
فرانکوپن سعی میکند تاریخ جهان را در بستر راهها و جادهها و داد و ستد بین مردمان راههای ابریشم روایت کند و دورهها و ایدئولوژیها در حاشیهی این راهها معنا پیدا میکنند. راههایی که در هر دورهای محمل جابهجایی و داد و ستد چیزی و فکری و ایدهای بوده و نامگذاری فصلهای کتاب هم همین را میرساند: راه دین، راه شرق مسیحی، راه انقلاب، راه همزیستی، راه پوست، راه برده، راه بهشت، راه دوزخ، راه مرگ و ویرانی، راه طلا، راه نقره، راه طلای سیاه، راه گندم، راه ابریشم آمریکا و…
عنوان فرعی کتاب این است: «تاریخ جهان از دیدگاه نو». دیدگاه نویِ فرانکوپن همین نگاه به تاریخ از دریچهی راهها است:
«این منطقه [پهنهی میان سواحل شرق دریای مدیترانه و دریای سیاه تا کوههای هیمالیا] جایی است که ادیان بزرگ جهان پیدا شدند و یهودیت و مسیحیت و اسلام و دین بودا و دین هندو تنه به تنهی یکدیگر زدند. این جا بوتهی ذوبی است که گروههای زبانی مختلف با هم رقابت کردند و زبانهای هندواروپایی، سامی و چینی-تبتی در کنار مردمانی که به زبان آلتایی یا ترکی یا قفقازی سخن میگفتند عرض اندام کردند. این ناحیه جایی است که امپراتوریهای بزرگ سر برآوردند و جایی که پیامدهای کشمکشهای فرهنگها و رقیبان تا هزاران فرسنگ دورتر احساس میشد… این ارتعاشها در شبکهای اتفاق میافتاد که از هر طرف گسترده است، در جادههایی که زائران و جنگجویان و عشایر و تجار از آنها عبور میکردند، محصولات و اجناس داد و ستد میشد و افکار مبادله میشدند و محک میخوردند و پالایش میشدند. آنها نه فقط رفاه که خشونت و مرگ و بیماری و بدبختی را هم انتقال دادهاند.» (ص ۴)
فرانکوپن بر این باور است که راههای ابریشم فقط راههایی از جهت شرق به غرب نبوده و کالاها و افکار فقط از شرق به غرب در حال جریان نبودهاند: «هنگامی که ما به راههای ابریشم میاندیشیم، معمولا همیشه گردش را از شرق به غرب میپنداریم. اما واقعیت این بود که علاقه و مبادله در جهت عکس آن نیز فراوان وجود داشت…» ص ۶۱
یکی از ویژگیهای کتاب راههای ابریشم، روایت یکپارچهی نقاط مختلف زمین در هر یک از دورههای تاریخی در بستر راههای ابریشم است. این ویژگی کتاب در صفحات اول زیاد پررنگ نیست. اما هر چه به انتها نزدیکتر میشوی چیرهدستی پیتر فرانکوپن در ارائهی روایتی یکپارچه و یکدست از تغییرات و تحولات و تأثیرات بر نقاط دوردست بیشتر و بیشتر میشود.
برای من خواندن همزمانی حکومت صفویان با کشف آمریکا توسط کریستف کلمب و کشف دماغهی امید نیک توسط واسکودوگاما و استخراج معادن طلا و نقرهی آمریکای جنوبی و انتقال گرانیگاه جهان به اسپانیا و پرتغال غافلگیرانه بود. کشتیهای اسپانیایی به آمریکای جنوبی میرفتند و پر از نقره برمیگشتند و ثروت اسپانیا را افزایش میدادند. کشتیهای پرتغالی در تمام سواحل به سوی هندوستان پایگاه ایجاد میکردند و این قلعههای پرتغالی جنوب ایران در دورهی صفویه هم ماحصل کار آنان بوده. یک جورهایی ساخت میدان نقش جهان و مسجد شیخلطفالله و مسجد جامع اصفهان هم تحت تأثیر این وقایع بوده:
«اروپا محل ترخیص شمشی شد که از منابع سرشاری مانند معادن پوتوسی کوههای آند در بولیوی امروزی میآمد، جایی که غنیترین رگهی نقره در تاریخ جهان به دست آمد و بیش از یک قرن تأمینکنندهی بیش از نصف نقرهی جهان شد… در اروپا سیل ثروتهایی که از آمریکا سرازیر بود توانایی خرید کالاهای تجملی از آسیا را بسیار بالا برد. فروشگاههای لیسبون و آنتورپ و دیگر بازارهای اروپا پر شد از ظروف چینی و منسوجات ابریشمی… پیامد گشایش راههای بازرگانی تازه و افزایش توان خرید اروپا سرازیر شدن ناگهانی سکه به هندوستان بود… مقداری زیادی از نقره برای خرید کالا سر از مشرقزمین درمیآورد. تنها در اروپا نبود که عصر طلایی آغاز شد. طرحهای عمرانی وسیعی در سراسر جهان عثمانی، از بالکان تا شمال آفریقا با تأمین اعتبار از محل درآمدهای مالیاتی در دستور کار قرار گرفت… در ایران نیز پول زیادی صرف بناهای مجلل و هنرهای دیداری شد به حدی که کوس برابری با شکوفایی فرهنگی اروپا میزد. از بقایای دولت تیموری که پس از مرگ تیمور در اوایل قرن پانزدهم/ نهم تجزیه شده بود شاهنشاهی صفوی سربرآورد و در حکومت شاهعباس اول به اوج اعتلا رسید….»
و جلوتر خواندن همزمان تاریخ معاصر کشورهای ایران و افغانستان و عراق و ترکیه معجونی لذتبخش بود و حسرت بر دل که چرا زودتر تاریخ این چند کشور به هم پیوسته را نخواندهای. تمرکز بر به هم پیوستگی قارهها و سرزمینها و خواندن تاریخ در بستر جغرافیای جهان ویژگی اصلی کتاب راههای ابریشم است.
البته که روایت تاریخ جهان در ۴۵۰ صفحه آن هم در گسترهی سرزمینهای راههای ابریشم (جغرافیای جهان شرق تا غرب) در بعضی فصلها نقصهایی دارد. فرانکوپن ناگزیر به خلاصهسازی و گزینش وقایع و رویدادها بوده. گزینشهایش در فصلهایی مثل روایت جنگهای جهانی اول و دوم فوقالعاده است. اما در بعضی فصلها مثل فصل جنگهای صلیبی و فصل ادیان راه ابریشم گنگ و مبهم است. کمیت کارش میلنگد. برایت سوال بیجواب ایجاد میکند و پا در هوا رهایت میکند.
«راههای ابریشم» در کشورهای مختلف جزء کتابهای پرفروش بوده است. نسخهی مصور این کتاب هم برای کودکان و نوجوانان به انگلیسی منتشر شده است. ترجمهی آن نسخه از کتاب هم مسلما جالب خواهد بود و شاید در بازار کتاب ایران مشتریهای بیشتری هم داشته باشد.
پیتر فرانکوپن روایتهای راههای ابریشم را تا قرن بیست و یکم هم ادامه میدهد. او در صفحات پایانی کتابش از عمیق بودن اثر راههای ابریشم بر پوست کرهی زمین حرف میزند و از دوباره زنده شدن این راهها و پیشبینی میکند که گرانیگاه جهان دوباره در حال بازگشت به خاورمیانه و آسیای میانه و شرق است. موضوعی که در جلد دوم کتاب (راههای ابریشم نو) به آن با جزئیات بیشتری میپردازد. شروع کتاب راههای ابریشم از مرکزیت این جغرافیا از کرهی زمین شروع میشود و در پایان هم با این جملات دراماتیک تمام میشود:
«شبکهها و رابطهها در مازهی آسیا به آرامی تنیده میشوند یا بلکه جان دوباره میگیرند. راههای ابریشم زنده میشوند…» ص ۴۵۰