خیابان کنار هتل عباسی(خیابان باغ گلدسته) را که بالا بروی میرسی به باغ هشت بهشت. از پس حوضی بزرگ با فوارههایی رنگینکمانی، میرسی به ساختمان بزرگی به نام کاخ هشت بهشت. ورود ممنوع است و فقط باید از بیرون به شکوهش نگاه کنی. شرحش را که بعدها بخوانی، حسرت دیدن مقرنسهای تالار مرکزی کاخ به دلت میماند. کاخ هشت بهشت یک جورهایی یک آپارتمان بزرگ ۸ واحدی ۲ طبقه بوده است. ۸ واحدی که میگویند برای ۸ حوری منتخبِ شاهی از شاهان صفوی بوده. ۴ واحد در ۴گوشهی طبقهی اول و ۴ واحد در ۴گوشهی طبقهی دوم.
از توی باغ که به اتاقهای طبقهی بالای کاخ نگاه میکنی یک چیزی توجهت را جلب میکند: اتاقهای موسیقی. در دل دیوارها گنجههایی ساختهاند که محل قرار گرفتن جامهای آب و شراب بوده. گنجههایی که دقیقا به شکل جامهای آب و شراب هم تراش خوردهاند. صحرا این گنجهها را نشانم داد و آزمایشی دور از دوران ابتدایی را به یادم آورد. توی درس علوم تجربی یک آزمایش ساده داشتیم که چند لیوان شیشهای را کنار هم میگذاشتیم. در هر کدام مقدار متفاوتی آب میریختیم. یکی را پر میکردیم. یکی را خالی میگذاشتیم. یکی تا نیمه پر. بعد وقتی با قاشق به این لیوانها میزدیم صداهای مختلفی پخش میشد و صداها اکو میشدند. ساختار گنجههای اتاقهای موسیقی کاخهای صفوی هم همینگونه بوده. گنجهها را پر میکردهاند از جامهای آب و شراب. بعد وقتی خنیاگران مینواختهاند صدای تار و تنبورشان در این گنجهها و جامهای پر و نیمهپر میپیچیده و اکو میشده و چه حسی ایجاد میکرده… وقتی به طبقهی آخر عالیقاپو رسیدیم آن حس و حال اکوستیک را بیشتر درک کردم…
روبهروی باغ هشت بهشت کتابخانه مرکزی شهر اصفهان قرار دارد که معماری نمای ظاهریاش ارزش نگاه کردن را دارد. ولی از شکوه و عظمت معماری صفوی در آن خبری نیست… صحرا میگفت در هر دورهای معماری فاخر از آن چیزی است که بیشترین اهمیت را در زندگی مردم آن دوره داشته. در عصر صفوی مسجد و حکومت بیشترین نقش را داشته. پس معماری فاخر از آن مسجدها و کاخهای شاهنشاهی بوده. در عصر ما کتابخانهها بیشترین اهمیت را ندارند. نباید هم معماری کتابخانهها فاخر و خیرهکننده باشد. مسجدها هم همینطور. در عصر ما بیشترین فخر سعی میشود که در بانکها و شعب بانکها به کار گرفته شود…
ما ایرانیها نمیتوانیم به تیمهای فوتبال و ورزشیمان افتخار کنیم، نمیتوانیم فیلمهای سینمایی و تلویزیونیمان را سر دست بگیریم، نمیتوانیم خودروهای ساخت صنایع بزرگ کشورمان را با تبختر به جهانیان نشان بدهیم. راستش چیزهایی که سر دست بگیریم و با افتخار بگوییم که این ماییم، این ایران و ایرانی است خیلی کم است. این یکی ازین چیزهای کمشمار میدان نقش جهان است. اثری که ۴۰ سال پیش جزء میراث بشری یونسکو شد.
نقش جهان ۴ اثر معماری بزرگ دارد و هر کدام نماد چیزی هستند.
عالیقاپو نماد حکومت است، سردر بازار قیصریه نماد بازار است، مسجد شیخ لطفالله نماد دین است و مسجد جامع نماد مردم. همهی اینها در کنار هم نقش جهان را شکل دادهاند.
۴ اثر معماری بزرگ نقش جهان متقارن نیستند. عالیقاپو و مسجد شیخ لطفالله به مسجد جامع نزدیکترند. (معنای استعاری هم میتواند داشته باشد.) قصهاش ولی این بوده که در دوران صفویه، کاروانهای تجاری و خارجی از سمت مسجد عتیق وارد میشدند و از بازار بزرگ اصفهان میگذشتند و به نقش جهان میرسیدند. همهی آنها از سردر قیصریه وارد نقش جهان میشدند. معماران بزرگ عصر صفوی (گل سرسبدشان استاد علیاکبر اصفهانی، معمار شهر اصفهان) سعی کردند جوری عالیقاپو و مسجد شیخ لطفالله را بسازند که در نظر تاجر تازهوارد شکوه و عظمتی دوچندان داشته باشد. پس پرسپکتیو را به کار گرفتهاند و با ساخت نامتقارن میدان، سعی کردهاند ابهت را بیشتر القا کنند.
از حکومت شروع کردیم. از عمارت عالیقاپو. نفری ۳ هزار تومان بلیطمان شد. طاق ورودی عمارت با ساختار گنبدی و ظریفش، همان اول کار ما را سر به هوا کرد. ساختار قرینه و دقیق طاق جوری بود که اگر از یک گوشهاش آرام پچپچه میکردی، صدایت از کنج دیوار بالا میرفت، زیر گنبد پر نقش و نگار سُر میخورد و بعد از کنج دیگر قِل میخورد و به گوش آدمی که آن طرف در فاصلهی ۱۰ متری ایستاده بود میرسید. ولی ما نتوانستیم حرفهای مگویمان را اینطوری به هم بزنیم. چون که عدل در ۴ کنج دیوارههای شیشهای گذاشته بودند که ما این کار را نکنیم. روی دیوارههای شیشهای هم چند شماره نوشته بودند: ۱۱۲. ۱۱۴. سر درنیاوردیم.
وارد شدیم. از چند اتاقک که صنایع دستی میفروختند و نقشههای تکمیل عمارت عالیقاپو را به صورت سه بعدی به دیوار زده بودند رد شدیم. صحرا دیواری را نشانم داد. سیمان شده بود. ولی تکههایی از دیوار لخت و آجری بود. یک مدل خاص از مرمت که به مدل ایتالیایی مشهور است. برای استحکام بیشتر بنا، دیوار را سیمانی و به شکل امروزی درمیآورند. ولی تکههایی از آجر و ملات قدیمی و اصلی را هم عریان میگذارند تا بگویند که اصل دیوار چه شکلی بوده است.
خواستیم از پلههای عمارت عالیقاپو بالا برویم که خانمی چادری بلیطمان را خواست. تحویل دادیم. جلویش یک سبد بزرگ پر از موبایل چیده بود. یکی از موبایلها را درآورد. گفت: این راهنمای اثر است. در جای جای عمارت شمارههایی به چشمتان میخورد. آن شمارهها را روی این دستگاه وارد میکنید و راهنمای سخنگو مشخصات آن نقطه از بنا و کاربردها و تاریخش را برایتان شرح میدهد. بعد گفت: کارت شناساییتان را لطف کنید. توی دلم گفتم چه جالب. زحمت توضیح دادن و راهنمای اثر تاریخی شدن و روایت کردن را از سر خودشان باز کردهاند. کارت ملیام را که تحویل دادم گفت ۵هزار تومان هم لطف کنید. تعجب کردم. به صحرا نگاه کردم. بیشتر دوست داشتم او برایم توضیح بدهد. شاید مثل این راهنمای سخنگوی ماشینی جزئیات را یادش نباشد ولی از زبان صحرا روایت شنیدن را بیشتر دوست داشتم. اصلا صحرا هم اگر نبود و قرار بود راهنمای من آن موبایله باشد، بهتر نبود که بنشینم خانه و فیلم مستندی در مورد عالیقاپو ببینم؟ هم تمرکزم بیشتر بود و هم زحمت این همه راه را نمیکشیدم… یک جور احساس گول خوردن کردم. آنها جلوی در همین ۳دقیقه پیش ۶ هزار تومان از ما گرفته بودند. دوباره میخواستند ۵ هزار تومان بگیرند. اگر همان جلوی در اول کار ۱۱ هزار تومان را یک جا ازم میگرفتند حس بدی نداشتم تا این که بخواهند جدا جدا بابت هر خدمت پول بگیرند. نپذیرفتم.
با صحرا از پلهها راه افتادیم رفتیم بالا. پلههایی از جنس کاشیهای رنگی و در هر پاگرد اتاقکی برای انتظار. اتاقکی که دور تا دور هره داشت. هرهای که نقاشیها و کاشیکاریها داشته، ولی نقاشیها و کاشیکاریها به مرور زمان نیست و نابود شده بودند و فقط پرهیبی ازشان مانده بود. صحرا میگفت خیلی از نابودیهای کاخهای صفوی و نقاشیها و کاشیکاریهای هنرمندانه کار قاجارها بوده. با از بین بردن آثار صفوی میخواستند بگویند که گذشته شکوه و جلالی نداشته. یاد حکایتهای ظلالسلطان حاکم اصفهان در زمان ناصرالدینشاه قاجار افتادم… فقط در ایوان عالی قاپو بود که دو نقاشی از دو خانم مینیاتوری ایران بر دیوارها سالم و صحیح مانده بود. یا چون حجاب شان اسلامی بود بازسازی شده بودند…
از پلهها بالا رفتیم. تا که رسیدیم به ایوان عالیقاپو. ایوان بزرگ با ستونهای چوبی چند صد ساله و سقف خاتمکاری و دیوارهایی با نگارههای زیبا. سقفی که مشابهش را در هتل عباسی دیده بودم. فقط این یکی غبار سالیان را به دوش میکشید و آن یکی درخشندگی نو بودن را. ایوان عالیقاپو پر بود از داربستهای فلزی. جوری که نمیشد میدان نقش جهان را با خیال راحت به نظاره نشست و احساس شاه بودن کرد. وارد اتاقی شدیم که عکسهای قدیمی اصفهان را به نمایش گذاشته بود و بعد از پلههای پشتی راهی طبقات بالای عالیقاپو شدیم. پلههای پشتی، پلههای شاهنشاهی بودند و راه به سوی اتاق موسیقی میبردند و صحرا از من جلوتر میرفت و من از پی او روان بودم…
اتاق موسیقی پر بود از گنجههای خالی جامهای آب و شراب. این اتاق موسیقی پر بود از آن گنجهها و پیدا بود که در روزگاری دور چهقدر طربانگیز بوده… جلوی تمام دیوارها و نقاشیها شیشه کشیده بودند و عملا نمیشد چیزی را از نزدیک دید. از بزرگترین صفاهای اتاق موسیقی میتوانست پنجرههایی باشد که رو به نقش جهان باز میشوند. ولی آنها هم ورود ممنوع بودند و نمیشد به پنجرهها نزدیک شد… در تالار موسیقی زیاد نماندیم. همزمان با ما یک گروه دختربچهی دبیرستانی هم جیغ و ویغکنان آمده بودند و باید میرفتیم. وقتی از پلههای پشتی که مخصوص رفت و آمد شاه بود رد میشدیم، صحرا از پنجرهی پشتی عالیقاپو ساختمان دوری را نشانم داد. ساختمانی که بالا رفتنش باعث خطر حذف شدن نقش جهان از میراث جهانی یونسکو شده بود. هتلی که با جار و جنجالهای فراوان سرانجام طبقات بالایش متوقف شد تا نقش جهان در فهرست میراث جهانی باقی بماند. ولی وقتی از طبقه ی آخر عالی قاپو نگاه می کردی تنها ساختمانی که از پس درخت ها دیده می شد همان هتل جهان نمای لعنتی بود. همیشه زیادهخواهی تعداد محدودی آدم(؟!) هزینههایی به دنبال دارد که حتی چند نسل بعد هم ممکن است از پسش برنیایند…
پشت عمارت عالیقاپو، دانشکدهی معماری دانشگاه هنر اصفهان قرار دارد. چسبیده به عالیقاپو. دیوار به دیوارش. و راستش حس میکنم معماریخواندههای اصفهان به مراتب از تهرانیها معمارتر بار بیایند. دیوار به دیوار عالیقاپو و نقش جهان و معماری برتر چند قرن اخیر ایران باشی و معمار بار نیایی؟! عمارت دانشکده معماری دانشگاه هنر اصفهان، در زمان صفویه خانهی درویشان بوده. درویشان آن موقع از مخالفان حکومت بودند و شاه عباس صفوی هم چارهی کنترل کردن آنها را در این میبیند که آنها را در نزدیکترین نقطه به مرکز حکمرانیاش قرار بدهد. دشمن هر چه نزدیکتر، خطرش کمتر…
از پلههای عالیقاپو برگشتیم پایین. رفتیم توی میدان و از نمای بیرونی عمارت عکس گرفتیم. عکسهای رهبران جمهوری اسلامی بر دو طرف عمارت عالیقاپو بیش از هر چیزی نشان جاودانگی عالیقاپو به عنوان نماد حکومت بود…