مهاجران سنگ محک نظام اداری هر کشورند

ارائه‌ام در مورد تحصیل کودکان مهاجر در ایران در خانه‌ی اندیشمندان علوم انسانی، آخرین ارائه‌ی عمومی من در ایران تا اطلاع ثانوی بود. این را پیش از جلسه هم می‌دانستم. دوست داشتم دوستانم هم بیایند. اما انتظاری نداشتم. خب، این مباحث را چندین و چند بار ارائه کرده‌ام و حرف‌هایم تکراری است. کسی هم از دوستانم نیامد راستش. خود بچه‌های دیاران هم کسی نیامد. اما جلسه‌ی خوبی بود. آدم‌های توی جلسه جدید بودند و متنوع. یکی استاد دانشگاه بود، یکی مهندس فارغ‌التحصیل سال‌های دور دانشکده فنی بود که ایام بازنشستگی خودش را سرگرم کودکان مهاجر در اطراف تهران کرده بود، چند تا دانشجو هم بودند که پایان‌نامه‌شان را حول این موضوع تعیین کرده بودند. نادر موسوی هم که دیگر سخنران نشست بود و دیدنش همیشه به من انرژی می‌دهد. دبیر نشست آقای دکتر صادقی از اساتید دانشگاه علامه طباطبایی بود که در زمینه‌ی برنامه‌ریزی محتوای درسی تخصص داشت. من را از اینترنت پیدا کرده بود و ازم دعوت کرده بود که بیایم و آخرین یافته‌هایم را ارائه بدهم. ازش متشکر بودم راستش. توی اساتید دانشگاهی ایران ازین غرورهای مسخره زیاد دیده‌ام که تا طرف‌شان از نظر مدرک هم‌رده نباشد او را به رسمیت نمی‌شناسند و اصلا لایق هم‌صحبتی نمی‌بینند. حتی برایم پیش آمده که خانم استاد به همین دلیل دعوتم برای ارائه‌ی کارهای علمی‌اش را نپذیرفته و ترجیح داده کارهایش توی کاغذپاره‌ها محبوس بمانند تا این‌که بهانه‌ی گفت‌وگو شوند. اما خب دکتر صادقی این‌طور نبود.

آخر آن ارائه یک جمله گفتم که حقیقتا بهش اعتقاد دارم و به نظرم می‌‌شود آن را جزء جمله‌قصارهای خودم بدانم: مهاجران سنگ محک نظام اداری هر کشورند. اگر مهاجران غیربومی یک کشور در یک سیستم با مشکلات متعددی روبه‌رو می‌شوند، آن سیستم مریض است و اگر سیستمی کارآمد باشد مهاجران معمولا با مشکلات کمتری روبه‌رو می‌شوند. اصل گزاره راستش طی تجربه‌ی سالیان به ذهنم رسیده بود و نیز یکی از ارائه‌های دکتر میدری که در آن برگشته بود گفته بود اگر می‌خواهید ببینید یک سیستم چه‌قدر کارآمد است نگاه کنید که با فرودست‌ترین خدمت‌گیرندگانش چطور رفتار می‌کند. مثالش معلولان و طراحی شهری بود. می‌گفت برای تشخیص کارآمدی طراحی یک شهر نیاز نیست به معماری و زیبایی و هزار شاخص دیگر مراجعه کنیم. به معلولان در آن شهر نگاه کنیم. اگر می‌توانند زیست عادی در آن شهر داشته باشند مطمئنا آن شهر برای آدم‌های عادی هم جای خوبی خواهد بود و بالعکس.

چرا یاد آن جمله در آن ارائه‌ام افتادم؟ هیچی. این چند ماهه یکی از چهارچوب‌بندی‌هایی که علیه مهاجران در ایران خیلی پرتکرار بوده بحث استفاده‌ی مجانی آنان از یارانه‌های پنهان و به خصوص یارانه‌های انرژی بوده. در نگاه اول چهارچوب‌بندی درستی است. به خصوص مهاجرانی که بدون مدرک به ایران آمده‌اند و اصولا هیچ مالیاتی به جز مالیات بر ارزش افزوده‌ی موجود در کالاهای مصرفی را پرداخت نمی‌کنند. اما یک خرده که بزرگ‌تر نگاه می‌کنی می‌بینی این مهاجران دارند ناخواسته یک مشکل بزرگ اقتصاد و جامعه‌ی ایران به خودمان نشان می‌دهند: نظام تخصیص یارانه.

بله، بنزین ۱۵۰۰ تومانی یعنی یک یارانه‌ی بزرگ که دارد از جیب ایرانیان می‌رود و تمام افراد ساکن در ایران از آن بهره‌مند هستند: چه ایرانی‌هایی که این‌جا سرزمین‌شان است، چه مهاجران افغانستانی و حتی توریست‌های اروپایی و جاهای دیگه‌ی دنیا که پاداش بی‌توجهی‌شان به رسانه‌ها برای سفر به ایران را می‌گیرند و خیلی مفت و تقریبا مجانی ایران را می‌گردند. اما این یارانه‌ی بزرگ آیا به افراد مستحق می‌رسد؟ خیر. بیشترین استفاده از بنزین ۱۵۰۰ تومانی را آن بابای پولداری می‌کند که تویوتا لندکروزش چند برابر قیمت جهانی است و اگر در هر کشوری به غیر از ایران حضور می‌داشت به واسطه‌ی ثروت افسانه‌ایش باید هزاران دلار مالیات پرداخت می‌کرد و مطمئنا اگر ازش بپرسی که چرا مهاجرت نمی‌کنی برمی‌گردد می‌گوید هیچ جای دنیا ایران نمی‌شود. در ایران نه تنها نیازی به پرداخت مالیات آن‌چنانی ندارد بلکه دریافت‌کننده‌ی یارانه هم هست. در ایران تعداد زیادی از خانواده‌ها ماشین ندارند. اما یارانه‌ی بنزین ۱۵۰۰ تومانی از جیب آن‌ها دزدیده می‌شود و به جیب پنج درصد پولداری که ماشین‌های آن‌چنانی و لوکس دارند واریز می‌شود. بله. تعداد مهاجران افغانستانی زیاد است و میزان استفاده‌شان از یارانه هم بسیار. اما داستان شکاف طبقاتی در ایران است. میزان مصرف پنج درصد اول جامعه‌ی ایران اصلا با ۹۵ درصد مابقی جامعه‌ی ایران به علاوه‌ی مهاجران افغانستانی قابل مقایسه نیست. اما آیا کسی اعتراض می‌کند؟ نه. چون آن ۵ درصد پولدار رسانه را دارد و اتفاقا یکی از ذینفعان موضوع وضعیت فعلی افغانستانی‌ها هم هست: به هر حال برج‌ها و قصرها را باید کارگرهای ارزان و کاری افغانستانی بسازند دیگر. از قضا، آن ۵ درصد با هر نوع تغییر و تحولی در هر زمینه‌ای هم مخالف هستند و می‌توانند هم مخالفت‌شان را به جایی برسانند. داستان یک جای دیگری مشکل دارد. اما ما یادمان رفته. حضور مهاجران باعث می‌شود که خراب بودن وضعیت یادآوری شود. اگر تخصیص یارانه به صورت فردمحور بود و یارانه مثل هوا در کشور رها نمی‌شد الان در مورد مهاجر بدون مدرک و کسی که ایرانی نیست این قدر حرص نمی‌خوردیم. اما خب، راه حل درست و ریشه‌ای همیشه سخت است و راه‌حل دم دستی این است که بزنیم توی سر کسی که مشکل را به‌مان یادآوری کرده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *