«سلام ارباب
گلممد افغان هستوم. پسرعموی عبدلا که ب کت شوما کار مکرد گوفتم دگربرشوما پیغام فرستادم حقیقت یک مقدار سکه تلا پیدا پیدا کردوم یک پادشا روشون هست و چن تا مجسمه تاجدار است نوشته برجان خود دارند گوفتم ببینم متانی بر مه فروشانشان کنی هر چه باشد نسف بر شوما باشد نسف بر مه باشد. زنگ بزند.»
این پیامکی است که این روزها ممکن است به شما هم ارسال شده باشد. یکی از دوستان پیامک مشابه دیگری نیز با این متن دریافت کرده بود:
«سلام اقامهندس حال شما خوبس من عبدالله هموطن افغانی هستم من سه چهارسال پیش براکارری نزدشماآمدم کارمن حفاری ست درحقیقت من درحفاری یک کوزه سکه تلاقدیمی آسار باستانی پیداکردم من درایران آشنانداشتم پیغام دادم بشما اگرمیتانی ازپیش ماکمک کن نسف دو تامان»
پیامکهای یافتن گنج و طلب کمک برای فروش آن، یکی از شیوههای تکراری و قدیمی کلاهبرداری و خفتگیری در ایران است. در سالیان دور این پیامکها از طرف یک روستانشین در کوههای زاگرس (اهل لرستان یا کردستان یا خوزستان یا…) ارسال میشد. اما به تازگی کلاهبرداران به قصهی دیگری روی آوردهاند: یک کارگر افغانستانی که زمینی در افغانستان را حفاری کرده و به گنج رسیده.
این تغییر قصه برای کلاهبرداری مطمئنا معناهای جانبیای در رابطه با ذهنیت ایرانیان از مهاجران افغانستانی دارد. اسلوب و الگوی این پیامکها این است که فرستنده شخصی از جوامع حاشیهای جامعهی ایران باشد. شخصی که جزئی از خاک ایران است و به گنجهای آن دسترسی پیدا کرده است. اما چون حاشیهای است برای فروش آن به فردی در متن اصلی جامعهی ایران نیاز دارد که مخاطب پیام قرار گرفته است. اگر این اسلوب را بپذیریم متوجه میشویم که نوع جدید این پیامکها به معنای پذیرش یک گروه حاشیهای دیگر در جامعهی ایران است: مهاجران افغانستانی. حالا مهاجران افغانستانی هم در کنار روستانشینان نواحی دوردست ایران جزئی از جوامع حاشیهای ایران پذیرفته شدهاند. آن قدر که در پیامکهای کلاهبرداری از پذیرش آنان به عنوان یک گروه حاشیهای سوءاستفاده هم بشود.
از طرف دیگر متن این پیامکها حامل انگارههایی است که بررسی آنها خالی از لطف نیست و کلیشههای ذهنی عموم ایرانیان از مهاجران افغانستانی را بازنمایی میکند. این حقیقت که کلاهبرداران شناخت عمیقی از جامعهی ایرانی و کلیشههای ذهنی آنان دارند انکارناپذیر است. ایدهی یافتن گنج و یک شبه پولدار شدن در ذهنیت ایرانیان همواره جایگاه ویژهای داشته است. همین جایگاه ویژه است که باعث شده تا پس از سالیان باز هم کلاهبرداران به این شیوه متوسل شوند.
اما متن این پیامکها حامل چه کلیشههایی از ذهنیت ایرانیان در قبال مهاجران افغانستانی است؟
مهاجران افغانستانی، کارگرند!
در متن هر دو پیامک، اشاره شده که من همان فردی هستم که چند سال قبل نزد شما کار میکردم. گویی ذهنیت کارگر بودن مهاجران افغانستانی کاملا تثبیت شده است. آن هم کارگرانی وفادار که بعد از چند سال هنوز هم به کافرمای سابق خود به چشم ارباب نگاه میکنند.
مهاجران افغانستانی بیسوادند!
متن هر دو پیامک سرشار از غلطهای املایی تعمدی است. گویی افغانستانی بودن فرستندهی فرضی توجیهکنندهی این غلطهای املایی فاحش است و اگر در متن غلط املایی وجود نداشته باشد یعنی که فرستنده باسواد است و اگر باسواد است پس افغانستانی نیست!
مهاجران افغانستانی فقط توان کارهای سطح پایین را دارند!
در هر دو متن مشاهده میکنیم که فرستندهی افغانستانی از پس کار سطح پایین حفاری و کندهکاری زمین برآمده. اما در کار سطح بالاتر (فروش گنج) وامانده.
مهاجران افغانستانی به ایرانیان وابستهاند!
کارگر افغانستانی زحمت کشیده گنج را پیدا کرده اما برای آب کردن آن به کارفرمای ایرانی نیازمند است! یعنی توی خود افغانستان تاجر پیدا نمیشود و آنها نیازمند مهر کارفرمای ایرانی برای آب کردن گنجشان هستند…
البته ذکر این نکته ضروری است که این کلیشههای ذهنی مختص مهاجران افغانستانی نیست. تمامی این کلیشهها در مورد گروههای فرودست جامعهی ایران نیز صدق میکند و گروههای فرادست تمامی این انگارهها را در مورد جوامع فرودست جامعهی ایران دارند. همانطور که گفته شد در سالیان قبل فرستندهی این پیامکها اقشار روستانشین جامعهی ایران وانمود داده میشدند و دقیقا همین انگارهها در مورد آنان وجود داشت.
مطمئنا این کلیشهها در مورد نسل دوم و سوم مهاجران افغانستانی که امروزه غالب جمعیت مهاجران حاضر در ایران را شکل میدهند صدق نمیکند. همانطور که در مورد جوامع روستانشین جامعهی ایران صدق نمیکرد. اما نکتهی تأملبرانگیز این است که کلیشهی ذهنی مبنای رفتارها با گروههای اقلیت در هر جامعهای است. آیا رفتارهای ایرانیان با مهاجران افغانستانی رفتارهای صحیح و بهینه است؟ آیا رفتارهای گروههای فرادست جامعهی ایران با گروههای فرودست صحیح و بهینه بود؟ آیا این کلیشههای ذهنی در درازمدت باعث ضرر و زیان در جامعهی ایران نخواهد شد؟ آیا اثرات این کلیشههای ذهنی و رفتارهای پس از آن فراتر و بزرگتر از آن چه تصور میشود نخواهد بود؟ اینها سوالاتی است که باید به آن اندیشید و برای کاهش اثرات منفی آن تلاش کرد.