مرد ۳۵ سالهی ایرانی که در موج مهاجرتی به اروپا خودش را افغانستانی جا میزند و به صورت غیرقانونی از مرزهای خشکی و دریایی عبور میکند و بعد از رد شدن از ترکیه و یونان و صربستان و کرواسی و تعدادی کشور دیگر خودش را به آلمان میرساند تا در این کشور پناهنده شود. اما در آنجا پناهندگیاش پذیرفته نمیشود و حالا او را سوار هواپیما کردهاند که بفرستندش به افغانستان. به سرزمینی که ادعا کرده اهل آنجاست!
مهاجر مرجوعی
نویسنده: محمدرضا ذوالعلی
ناشر: موسسه تالیفی ارشدان
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۳۹۹
تعداد صفحات: ۲۸۵
شابک: ۹۷۸۶۲۲۰۸۰۱۱۵۳
علیرغم صدای پربسامد مهاجرت در رسانهها، ادبیات داستانی ایران از موضوع مهاجرت بهرهی چندانی نبرده. ایران در چهار دههی اخیر هم کشوری مهاجرفرست بوده و هم کشور مهاجرپذیر. عمدهی مهاجرانی که وارد کشور ایران شدهاند افغانستانی بودهاند و موفقیتهای کتابهای نویسندگان افغانستانی در چند سال اخیر نشان میدهد که بازار کتاب ایران چهقدر به این موضوع تشنه است. از آن طرف مهاجرت ایرانیها هم خیلی مظلومتر بوده. مهاجرت اجباری خیلی از ایرانیان در سالهای اول انقلاب اسلامی دستمایهی داستانهایی شده.
اما مهاجرتهای بعدی آن قدر که باید و شاید سوژهی داستانی نشده. روایت مهاجرتهای ایرانیان خلاصه شده در تعدادی عدد و تعداد معتنابهی خبر و کلیشه. موفقیت کتابی همچون «هیچ دوستی به جز کوهستان» نشان میدهد که بازار کتاب ایران به این موضوع هم تشنه است و نویسندگان ایرانی از قافله عقباند. «مهاجر مرجوعی» آخرین کتاب محمدرضا ذوالعلی به سراغ همین سوژهی کلیشهای اما بکر رفته:
مرد ۳۵ سالهی ایرانی که در موج مهاجرتی به اروپا خودش را افغانستانی جا میزند و به صورت غیرقانونی از مرزهای خشکی و دریایی عبور میکند و بعد از رد شدن از ترکیه و یونان و صربستان و کرواسی و تعدادی کشور دیگر خودش را به آلمان میرساند تا در این کشور پناهنده شود. اما در آنجا پناهندگیاش پذیرفته نمیشود و حالا او را سوار هواپیما کردهاند که بفرستندش به افغانستان. به سرزمینی که ادعا کرده اهل آنجاست!
بله، همانطور که از خلاصهی ۳ خطی کتاب هم مشخص است، «مهاجر مرجوعی» یک رمان طنز است. راوی اول شخص پرحرف و شوخ و شنگی دارد. پر است از تکههای خندهدار. روایت سفر غیرقانونی چند مهاجر از ایران به اروپا پر است از اتفاقات تلخ و تکاندهنده. جوری تلخ که مزهی زهرمار بدهد. راوی هم همهی این اتفاقات را تعریف میکند. اما با لحنی طنزآلود. در مورد همه چیز هم اظهار نظر میکند. از ادعای عثمانی شدن کشور ترکیه تا ارائهی طرح رختخواب ژرمنی برای افزایش فرزندآوری آلمانیها و کاهش نیازشان به مهاجران.
خود راوی روایتش را یک سفرنامه مینامد. از این منظر مهاجر مرجوعی کتابی خوشخوان و به شدت سرگرمکننده است. جاهای زیادی (به خصوص آنجاها که اطلاعات ویکیپدیایی از کشورهای سر راه ارائه میکند) آدم حس اطناب میکند. اما خب، شخصیت اول پرحرف و وراج است و سرآخر هم میفهمی که پشت این وراجیها چه شخصیتی خوابیده است…
اما فراتر از موضوع بسیار جذاب آن (مسیر مهاجرت غیرقانونی به اروپا) و لحن طنز و سرگرمکنندهاش، کتاب یک حاشیهی بزرگ هم دارد که بر محتوایش سایه افکنده: ناشر- مولف بودن.
محمدرضا ذوالعلی نویسندهی تازهکاری نیست. کتابهای قبلیاش را هم ناشران معتبری چاپ کردهاند. بلوار پارادایس را نشر نون و افغانیکشی را نشر پیدایش چاپ کردهاند و به چاپهای بعدی هم رسیدهاند. کتابهایش کاندیدای جایزههای ادبی هم شدهاند. اهل کرمان و ساکن این شهر است. اما همه چیز از کتاب «نامههایی برای پیشی» شروع شد. کتابی که اگر تیغ سانسور وزارت ارشاد را میپذیرفت هیچ چیزی ازش باقی نمیماند.
کتابی جسورانه و طغیانگر که ذوالعلی برای انتشارش دو گزینه بیشتر نداشت: یا بیخیال انتشارش شود یا اینکه به صورت ناشر-مولف و بدون مجوز منتشرش کند. ذوالعلی گزینهی دوم را انتخاب کرد. کتاب را با هزینهی خودش منتشر کرد و به دوستان و آشنایان و هر کسی که پیگیر کارهایش بود فروخت. توی صفحهی اینستاگرامش هم برای کتابش زیاد تبلیغ کرد.
من بعد از خواندن کتاب افغانیکِشی مریدش شده بودم و گفته بودم که میخواهم نامههایی برای پیشی را هم بخوانم. اولش فکر میکردم چاپخانه و کتابفروشی خاصی کارهای فروش کتاب را انجام میدهد. اما بعد دیدم که خود ذوالعلی کتابش را دارد میفروشد. پول را به کارتش واریز میکردی و خودش بود که میرفت اداره پست و کتاب را برایت پست میکرد. «نامههایی به پیشی» نمیتوانست به صورت رسمی منتشر شود…
اما ذوالعلی برای چاپ کتاب جدیدش باز هم رویهی کتاب «نامههایی به پیشی» را ادامه داد. خبر چاپ کتاب را خودش فرستاد. برای مخاطبانش نوشته بود:
«نامههایی به پیشی را سال ۹۶ ناشر مولف چاپ کردم. دوستانی زدند به پشتمان و آفرین گفتند ولی بیشترشان گفتند چکاریست که خودت را انداختی توی گود نشر و چاپ و این کارهای کاپیتالیستی نه وفق شئونات ادبی است. نمیدانستم که در نوشتن هم سوگندنامه بقراطی در کار بود و بند اولش این بود نشرمولف حرام.
کاریست شده بود و به رغم تمام سختیهاش به زیر دندان اعصاب رفت که دیگر خبری نبود از اعصابخرابیهای همکاری با صنعت نشر که بر همه اوفتد و دوستان همه دانند. حالا باز و این بار رمان مهاجر مرجوعی را به همان صورت چاپ کردهام. بساطمان را هم سرگذر زیر بازارچهی شاه سید اسماعیل اینستاگرام و گاهی اینجا توی صحن امامزاده آقا تلگرام واجب الوجود پهن کردهایم.
و اعتقاد داریم شدیدا که به جز چند نشر برتر که کتابهاشان عموما دیده میشود باقی چندان فرقی با همین بساط پهن کردنهای مجازی ندارد. والله اعلم بالذات الامور. کتاب رمانیست که با زبانی طنز به مهاجرت میپردازد. ۲۸۵ صفحه است. قیمتش برای دارالامان کرمان ۶۴ و برای سایر بلاد فخیمه ۷۰ است که هزینه ارسال کمرشکن نشود.
خواستید و توانستید این یک برج را با نیم کیلو گوشت کمتر سر کنید و پولش را بزنید به زخم خرید مهاجر مرجوعی. اینستای reza zolala53 اطلاعات بیشتری دارد.»
توضیحاتش کامل بود. اعصابخرابیهای همکاری با صنعت نشر را من یکی توی یک سال اخیر به عمق جان تجربه کردهام. برای انتشار سفرنامهی افغانستان و ترجمهی یک کتاب دیگر، ناشرها آنقدر سر دواندهاند و تحقیر کردهاند که فقط ازشان نفرت پیدا کردهام. نالیدنهای ناشرها از گرانی کاغذ و سود نداشتن کار نشر هم فقط بهانهای است برای به استثمار کشیدن نویسنده و مترجم. اما…
اما هر چه باشد کتاب یک محصول تجاری است. کتاب چیزی بیشتر از محتوا و روایت است. «مهاجر مرجوعی» به عنوان یک کتاب محتوای خوب و قابل دفاعی دارد. حداقلش این است که به خاطر پولی که دادهای داستان و روایتی بیدستانداز را میخوانی. اما این کتاب طرح جلد افتضاحی دارد. کل کتاب نیاز به یک ویرایش اساسی دارد. غلطهای املایی در حد اینکه کشور پرتغال را پرتقال بنویسی و سوتیهایی در این حد که ایران از غرب با ازبکستان همسایه بوده من خوانندهی حرفهای را اذیت میکند. به خصوص که ذوالعلی و تسلطش بر اسلوب داستاننویسی را میدانم.
ذوالعلی برای کتاب «نامههایی برای پیشی» شماره فیپا نگرفته بود. اما برای کتاب «مهاجر مرجوعی» به لطف یکی از دکانهای خیابان انقلاب شماره فیپا و ردهبندی کنگره و ردهبندی دیویی دریافت کرده و کتاب هم یک دور رفته ارشاد و دچار سانسورهایی شده. البته سانسورهای این یکی به محتوای اصلی آن ضربهی آنچنانی وارد نکرده. بدترین ویژگی ناشر-مولف بودن شاید کنار گذاشته شدن از شبکهی پخش سراسری باشد.
اینکه مهاجر مرجوعی در همهی کتابفروشیها قابل دسترس نیست بهایی است که محمدرضا ذوالعلی در عوض باج ندادن به ناشرها و تحت استثمار قرار نگرفتنشان پرداخت کرده. ولی میتوانست توی همان اینستاگرام از دیگران کمک بطلبد و شکل ظاهری رمانش را به یک کتاب تجاری نزدیکتر کند. با همهی این اوصاف «مهاجر مرجوعی» به عنوان روایت سبکی از زندگی عدهای از ایرانیان در چند سال اخیر ارزش خوانده شدن را دارد.