تخصصی کار کردن

راستش یک کم برایم بیانش سخت است. اما فکر کنم با ذکر مثال بتوانم بیانش کنم:

۱. سنگ‌های سقف جلوآمدگی طبقه‌ی چهارم ساختمان‌مان ترگ خورده بودند. در معرض شکستن و افتادن بودند. اگر رها می‌شدند و در پیاده‌رو روی سر کسی می‌افتادند مطمئنا آن فرد زنده نمی‌ماند. دو سال پیش از توی سایت «دیوار» کسی را پیدا کرده بودیم که بیاید و سنگ‌های نما را پیچ‌کاری کند. چون آن‌ها هم شل شده بودند و در معرض افتادن بودند. برای سنگ‌های سقف پیچ‌کاری جواب نبود. نیروی جاذبه‌ی زمین نمی‌گذاشت که سنگ با پیچ محکم شود. طرف راه حل ابتکاری به خرج داده بود و با مقداری گچ و چند سنگ کوچک و سبک‌، سنگ‌های ترک‌خورده را به هم دوخته بود. از پایین نگاه می‌کردی مثل چسب زخم بود. ولی آن هم فایده نداشت. آقای دهقانی را همسایه‌ی سابق‌مان معرفی کرد. گفت کارش درست است و می‌داند چه کار کند. مشکل شما خیلی شایع است و تقریبا تمام خانه‌های تهران این مشکل را پیدا کرده‌اند.

پرس‌وجو هم که کرده بودیم گفته بودند دو راه وجود دارد: یا داربست فلزی ببندید و یک نفر بیاید روی داربست کار را انجام بدهد. یا این‌که دو نفر بیاورید که با طناب آویزان شوند و کار را به سرانجام برسانند. اجاره‌ی داربست ماهانه است و اصلا به صرفه نبود که به خاطر ۲ ساعت کار یک ماه داربست ببندیم. آویزان شدن هم یک بار امتحان کرده بودیم. آقای دهقانی آتش‌نشان بود. در وقت‌های غیراداری و غیرکاری، محکم کردن سنگ نمای ساختمان و کارهای در ارتفاع را هم انجام می‌داد. پیشنهاد او این بود که توری فلزی بگیریم و او توری را زیر سقف محکم کند که که اگر هم سنگ شکست سقوط نکند. بابام پیشنهادش را بهبود داد. تعدادی بست فلزی درست کرد. یک رول چند متری حلب رنگی هم خرید تا بست‌ها زیر سقف پیچ شوند و رول حلبی هم بین بست‌ها و سنگ سقف قرار بگیرد. کاری نداریم. این راه حل اصل حرف من نیست. 
شغل اول آقای دهقانی و همکارانی که آمده بودند آتش‌نشانی بود. اما علاوه بر آتش‌نشانی و کار در ارتفاع ساختمان‌ها او مربی صخره‌نوری و دره‌نوردی هم بود. یعنی سه تا شغل داشت که هر سه در یک کلمه‌ی ارتفاع قابل خلاصه شدن بودند. اما واقعا این سه تا شغل متفاوت بودند. این طوری پیش خودش تعریف کرده بود که هر نوع کار در ارتفاعی باشد من انجام می‌دهم. چه صخره‌نوردی باشد و دست‌وپنجه نرم کردن با سنگ‌ها، چه آتش‌نشانی باشد و نجات دادن جان و مال آدم‌ها در ساختمان‌های پر از آتش و دود، چه پیچ کردن سنگ‌نمای ساختمان و تمیز کردن شیشه‌ی برج‌ها… در آتش‌نشانی کار امداد و نجات انجام می‌داد و در باشگاه صخره‌نوردی کار آموزش.

۲. قبلا هم داستان تعمیرگاه مزدا حنیفه را تعریف کرده‌ام. تعمیرگاه مزدا حنیفه بر خلاف رویه‌ی جاری مکانیکی‌ها در ایران است. در ایران، یک تعمیرگاه تخصصی فقط کار جلوبندی را انجام می‌دهد. یک تعمیرگاه دیگر تخصصی فقط کار تنظیم موتور، یکی دیگر فقط کارهای برق و باتری ماشین و… یعنی یک ماشین که ممکن است ایرادهای مختلفی داشته باشد باید به جاهای مختلفی برده شود. اگر یک ایراد مشترک بین حوزه‌ی چند تعمیرکار متخصص باشد که دیگر واویلا می‌شود. همه‌شان تقصیر آن یکی بخش می‌اندازند. حنیفه این تخصص‌ها را وارونه کرده بود. یعنی گفته بود من بخش‌های مختلف تعمیر را انجام می‌دهم اما فقط برای سه چهار مدل خاص از ماشین‌ها: مزدا ۳۲۳ و مزدا ۳ قدیم و جدید. او دیگر با انواع مختلف ماشین سروکار نداشت. فقط چند مدل محدود؛ اما از آن طرف هم هر چیز مرتبط با این دو سه مدل خاص را بلد بود و خدماتش را ارائه می‌داد. خدماتی که کاملا هم متفاوت بودند: برق و باتری ماشین بگیر تا تنظیم موتور و جلوبندی و عقب‌بندی و…این طوری پیش خودش تعریف کرده بود که هر نوع کار مرتبط با مزدایی باشد من انجام می‌دهم.

۳. حقیقتا نمی‌دانم کدامش بهتر است.. آدام اسمیت می‌گفت که اگر در یک کارخانه‌ی میخ‌سازی بخش‌های مختلف را چند نفر مختلف اجرا کنند بهره‌وری زیاد می‌شود. یکی فقط کارش تیز کردن میخ‌ها باشد. یکی فقط کارش کوبیدن به ته میخ‌ها باشد. یکی کارش فقط بسته‌بندی باشد… این‌ها سرعت و بهره‌وری کار را می‌برند بالا. این تقسیم کار آدام اسمیتی مبنای مشاغل در چند قرن اخیر بوده است. اما نمی‌دانم نوع کار کردن حنیفه‌ها و دهقانی‌ها را می‌شود نوع آدام اسمیتی نامید یا نه. چون از یک منظر آن‌ها کارهای یکسانی را تکرار نمی‌کنند. مشاغل مختلفی را یک‌جا دارند انجام می‌دهند. اما از منظری دیگر آن‌ها کاری یکسان را انجام می‌دهند: هر چیز مرتبط با ارتفاع، هر چه‌قدر هم متفاوت. هر چیز مرتبط با مزدا، هر چه‌قدر هم متفاوت.
چرا به این فکر می‌کنم؟ من هم پیش خودم فکر کرده‌ام که باید هر چیز مرتبط با مهاجرتی را یاد بگیرم، هر چه‌قدر متفاوت. هفته‌ی پیش باید یک گزارش کاملا اقتصادی می‌نوشتم. اما واقعا کم آوردم. حس کردم دانشش را ندارم. بله، کاملا موضوع مهاجرتی بود و اگر کسی ادبیات اولیه‌ی موضوع را نمی‌دانست نمی‌توانست ابعاد اقتصادی را هم بنویسد. اما من دانش بخش اقتصادی‌اش را نداشتم و اذیت شدم و حس کردم خروجی کارم اصلا به درد بخور نشده است. پیش خودم شک کردم که آیا واقعا مدل دهقانی‌ها و حنیفه‌ها مدل خوبی است؟ 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *