یادداشت منتشرشده در روزنامهی اعتماد مورخ ۲۴ آذر ۱۳۹۹.
افغانی یا افغانستانی؟ در چند سال اخیر در بین اقشار تحصیلکرده و طبقات متوسط و متوسط به بالای جامعه ایران به کار بردن واژه افغانستانی در توصیف یک تبعه کشور افغانستان جا افتاده است. عموما گفته میشود که افغانستانی ها دوست ندارند به نام واحد پول کشورشان نامیده شوند. افغانی واحد پول کشور افغانستان است، بنابراین نباید در توصیف اتباع این کشور هم از این واژه استفاده شود.
دلیل اصلی البته تحقیری است که در پس این واژه نهفته است. سالها قبل چارچوببندی رسانه ها علیه مهاجران افغانستانی حاضر در ایران بود و هرگونه جرم و جنایت و ناامنی و شیوع بیماری و… به مهاجران افغانستانی نسبت داده میشد. رویه ای که هنوز هم گاهی شاهدش هستیم ولی بسیار کمتر شده است. در آن سالها واژه افغانی واژهای تحقیرآمیز و کوچککننده بود. بسیاری از مهاجران افغانستانی حاضر در ایران نسبت به این واژه حساسیت دارند و طی چند سال اخیر سعی کردهاند واژه افغانستانی را به جای افغانی ترویج کنند. گویی یک قرارداد نانوشته امضا شده که طی آن ایرانیان با به کار بردن افغانستانی سعی بر اصلاح رفتارهای گذشته خود و افغانستانی ها سعی بر فراموش کردن آن رفتارها دارند.
در این میان برخی هم به این جایگزین سازی انتقاداتی دارند و بر این باورند که افغانی واژهای تحقیرآمیز نیست. در زبان فارسی به اهل طبرستان میگویند طبری، به اهل مجارستان میگویند مجاری، به اهل صربستانی میگویند صربی و به همین منوال هم به اهل افغانستان میگویند افغانی. اما این انتقادات چندان راه به جایی نبرده و در حداقلیترین شکل به کار بردن واژه افغانستانی نوعی نشانه است از اینکه فرد به کاربرنده واژه، افغانستانی ها را میشناسد و به آنها احترام میگذارد. اگر هم کسی واژه افغانی را به کار میبرد (به دور از هر گونه لحن تحقیر) بیانگر این است که شناختش نسبت به افغانستانی ها کمتر است.
اما در هر صورت به نظر نگارنده، بحث در مورد افغانی یا افغانستانی یک بحث سطحی است و به هیچوجه این دو واژه تفاوتی بنیادین را ایجاد نمیکنند. سوالی که به نظر نگارنده اهمیتی اساسیتر دارد واژه توصیف برای مهاجران نسلهای دوم و سوم و حالا چهارم مهاجران حاضر در ایران است.
مهاجران نسل اول به بعد را چه بنامیم؟
برخلاف این حضور دیرینه هنوز که هنوز است وحدت رویهای در مورد واژه توصیفی برای مهاجران نسلهای دوم و سوم و چهارم اتخاذ نشده است. باید آنها را چه نامید؟ آنها ایرانی هستند؟ آنها افغانستانی هستند؟ آنها «افغانستانی حاضر در ایران» هستند یا اینکه آنها «افغانستانی-ایرانی» هستند؟
برای پاسخ به این پرسش باید سه گروه در نظر گرفته شوند: خود مهاجران، سیاستگذار ایران و مردم ایران.
دو گزینه ایرانی مطلق یا افغانستانی مطلق نامیدن برای توصیف نسل های دوم و سوم و چهارم مهاجران به نظر درست نمیآید. اکثریت مطلق این افراد متولد ایران هستند و در ایران بزرگ شدهاند. بسیاری از آنان به تعداد انگشتان یک دست هم به افغانستان مسافرت نکردهاند و هیچ شناختی از آن کشور و جامعه آن ندارند. زبانی که به آن حرف میزنند فارسی معیار ایرانی است و با فارسی دری واقعا متفاوت است. برخی از آنان روی کاغذ و با داشتن گذرنامه افغانستان، افغانستانی به شمار میروند. اما در عمل آنان هیچ جایگاهی در جامعه افغانستان ندارند و در صورتی که به افغانستان برگردند بیشتر حکم یک مهاجر را دارند و جامعه افغانستان پذیرش این افراد را ندارد و الفاظی تحقیرآمیز همچون ایرانیگک را در مورد آنان به کار میبرد. بنابراین آنان نمیتوانند افغانستانی مطلق باشند.
ایرانی- افغانستانی
در قوانین تابعیت ایران مهاجران نسل سوم امکان دریافت تابعیت ذاتی ایران را دارند. به موجب بند ۴ ماده ۹۷۶ قانون مدنی ایران، افراد متولد شده در خاک ایران از پدر و مادر خارجی که یکی از آن دو هم متولد خاک ایران بوده باشد، ایرانی به شمار میآید. همچنین به موجب مادهواحده تعیین تکلیف تابعیت فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی، بسیاری از افراد دارای مادر ایرانی اجازه کسب تابعیت ایران را دارند. اما در این میان سیاستگذار موافقت چندانی با ایرانی مطلق نامیدن نسل های مختلف مهاجران ندارد. از یکسو ادارات ثبت احوال با ایجاد پیچیدگیهای بروکراتیک، مانع از اجرای سهل بند ۴ ماده ۹۷۶ قانون مدنی شدهاند. از سوی دیگر با گذشت تقریبا یک سال از تصویب مادهواحده تعیین تکلیف تابعیت فرزندان مادر ایرانی هنوز این قانون به صورت وسیع و معناداری به اجرا درنیامده است. بند ۵ ماده ۹۷۶ قانون مدنی هم خیلی کم به اجرا نزدیک شده است و نکته بسیار مهمتر این است که نسل های دوم و سوم و چهارم مهاجران افغانستانی با برچسب افغانی بودن در ایران بزرگ شدهاند. نسل های دوم و سوم تجربه محرومیت از تحصیل به خاطر افغانی بودن را دارند و داغ ننگ این برچسب به این راحتیها پاک نمیشود. سیاستی که ایران از اوایل دهه ۷۰ برای بازگشت مهاجران افغانستانی در پیش گرفت نه از سوی مهاجران و نه از سوی مردم ایران پذیرفته نشد و فقط منجر به محرومیتهایی ساختاری شد تا همه نسل های مهاجران برچسب افغانی را همیشه همراه خود داشته باشند. بنابراین ایرانی مطلق نامیدن نسل های دوم و سوم و چهارم مهاجران در ایران در وضعیت فعلی ممکن نیست.
اما دو اصطلاح دیگر (افغانستانی-ایرانی یا افغانستانی حاضر در ایران) قابل تعمقاند.
مهاجر نامیدن نسل های سوم و چهارم افغانستانیها در ایران یک خطاست. حتی نسل دوم آنها هم مهاجر نبودهاند. آنها از هیچ سرزمینی به ایران مهاجرت نکردهاند که آنها را مهاجر بنامیم. اما به نظر میرسد سیاست کلی سیاستگذار آنقدر در این مورد قدرتمند بوده که اصطلاح مهاجران افغانستانی جا افتاده است. تا جایی که وقتی برنامه عصر جدید میزبان یک گروه پارکورکار افغانستانی میشود، در اینستاگرام این برنامه این حضور با عبارت مهاجران افغانستانی در برنامه عصر جدید جشن گرفته میشود.
در حالیکه هیچ کدام از افراد شرکتکننده در برنامه به معنای واقعی کلمه مهاجر نیستند. در ایران به دنیا آمدهاند. در ایران مهارت آموختهاند. در ایران استعدادهایشان شکوفا شده است و با اجرای برنامه در تلویزیون ایران در حقیقت مشغول خدمت به ایران هستند. فارسی را با لهجه تهرانی صحبت میکنند و هیچ تصوری هم از افغانستان ندارند. شاید اگر کمی دقت کنیم میبینیم آنها در خیلی از معیارها از ایرانیها هم ایرانیتر هستند. اما همانطور که گفته شد نمیتوان به این آسانی آنها را ایرانی مطلق نامید.
آیا آنها خودشان را ایرانی میدانند یا افغانستانی یا هردو؟ برای پاسخ به این سوال باید به پیمایشهای آماری مختلفی که در مورد هویت و انگیزههای مهاجران حاضر در ایران انجام گرفته است مراجعه کرد.
یکی از آخرین پیمایشهایی که در ایران صورت گرفته کار آقایان عیوضلو و صلواتی با حمایت دانشگاه تورکوی فنلاند است. در این پیمایش ۲۰۰۹ مهاجر افغانستانی بالای ۱۵ سال مورد پرسشهای گوناگونی قرار گرفتند. این افراد در شهرهای مختلف تهران، مشهد و کرمان و اردوگاههای پناهندگی مختلف ایران ساکن بودند. یکی از مهمترین بخشهای این پیمایش تمایل مهاجران افغانستانی برای ماندن در ایران، بازگشت به افغانستان و مهاجرت به کشوری ثالث بود. بر اساس این پیمایش ۷۴ درصد از مهاجران افغانستانی حاضر در ایران در ۵سال گذشته حتی یک بار هم از کشور افغانستان دیدن نکرده بودند.
۲۱درصدشان در طول ۵ سال گذشته فقط ۱ بار به افغانستان رفته و برگشته بودند و فقط ۵ درصدشان بیش از ۲ بار در ۵ سال گذشته به افغانستان رفته و آمده بودند. در پاسخ به این سوال که آیا تمایل به بازگشت به افغانستان دارند یا ماندن در ایران، ۳۸ درصد افراد گفته بودند که هرگز به افغانستان بازنخواهند گشت. ۲۶ درصد گفته بودند که نمیدانند و بستگی به شرایط دارد و ۳۶ درصد از تمایل به بازگشت به افغانستان حرف زده بودند. اما وقتی مشاهده میکنیم که فقط ۵ درصد از مهاجران در طول ۵ سال گذشته حاضر به رفت و آمد چندباره به افغانستان شدهاند به این نتیجه میرسیم که اکثر مهاجران افغانستانی حاضر در ایران به صورت ضمنی حضور در ایران را پذیرفتهاند و تمایل عملی برای بازگشت به افغانستان ندارند. اما باید به این افراد اصطلاح «افغانستانی های حاضر در ایران» را اطلاق کنیم یا «افغانستانی-ایرانی »؟
افغانستانی های حاضر در ایران یا افغانستانی – ایرانی؟
تفاوت این دو اصطلاح در شکلگیری مفهوم دیاسپورا است. دیاسپورا در عامترین مفهوم خود یعنی زیستن در یک جا و جای دیگری را وطن خود دانستن. وقتی اصطلاح افغانستانی های حاضر در ایران را به کار میبریم میگوییم که اینها دیاسپورای افغانستانی ها هستند. کسانی هستند که افغانستان را وطن خود میدانند و بنا به شرایط مختلف در ایران ساکن شدهاند و چه به آنها حق شهروندی ایران اعطا شود چه نشود آنها خود را جزیی از ایران نمیدانند و در کنه وجودشان به افغانستان فکر میکنند. سیاستگذار در سالیان گذشته ابتدا کوشید که مانع از ریشهدار شدن مهاجران در ایران شود. سیاست های سفت و سخت بازگشت و دستگیری ها و اخراج ها، دوران «افغانی بگیر»، دوران ممنوعیت تحصیل در مدارس و… جزیی از خاطره جمعی مهاجران افغانستانی در ایران است.
تلاشهای بیهودهای که سرانجام راه به جایی نبرد و سرانجام بعد از سال ۲۰۰۳ سیاست عوض شد. ایران جزو معدود کشورهای دنیا است که برای مدت ۱۷ سال تعداد پناهندگانش ثابت ماندهاند و بسیاری از آنان بعد از ۲ دهه باز هم نتوانستهاند شهروند جامعه ایران شوند. به نظر میآید «اصطلاح افغانستانی های حاضر در ایران» از منظر سیاستگذار پسندیده باشد. اما دو رکن دیگر (مردم ایران و جامعه مهاجران) هم اهمیت دارند. جامعه مهاجران به نظر میرسد خود را دیاسپورای افغانستان نمیدانند. با اینکه حدود ۸ تا ۹ درصد از جمعیت کل کشور افغانستان ساکن ایران هستند و این به معنای شکلگیری یک دیاسپورای قدرتمند است، اما اثرگذاری بر جامعه مدنی افغانستان ناچیز است. اینکه ۷۴درصد از مهاجران افغانستانی ساکن شهرهای ایران طی ۵ سال گذشته حتی یک بار هم به افغانستان نرفتهاند گویای این است که آنها به معنای واقعی کلمه دیاسپورا نیستند.
اما نظر مردم ایران چیست؟ برخلاف سیاستگذار ایران که به نظر میرسد به چندفرهنگی علاقهای ندارد و تا جایی که بتواند علیه چندفرهنگگرایی مبارزه میکند، سرزمین و مردم ایران ذاتا چندفرهنگیاند. حضور اقوام گوناگون ترک و لر و کرد و گیلک و مازنی و فارس و… در طی قرنها در کنار هم اثباتی است بر چندفرهنگی بودن جامعه ایران. ایران سرزمین قومیتهاست و همواره در طول تاریخ پذیرای قومیتهای مختلف بوده است. طی ۴ دهه اخیر نیز جامعه ایران و جامعه افغانستانیها توانستهاند به یک همزیستی مسالمتآمیز دست پیدا کنند. اگرچه اصطکاکهایی وجود داشته، ولی این اصطکاکها هیچگاه به مرحله ضدیت وجودی نرسیده که دلیل آن به نظر نگارنده بیشتر همهپذیری فرهنگ ایران است.
در امریکا که بزرگترین کشور مهاجرپذیر دنیا است سالهاست که از مردمان خط تیرهدار (hyphenated) صحبت میشود. در آنجا به ایرانیان امریکا میگویند ایرانی- امریکایی و به چینیهای امریکا میگویند چینی- امریکایی. یعنی همه امریکاییاند و فقط اصل و نسبشان اهل یک جای دیگر است. اگر برای نامیدن نسلهای دوم و سوم و چهارم افغانستانیهای حاضر در ایران از لفظ افغانستانی-ایرانی استفاده کنیم چند معنای ضمنی دارد. یکی اینکه فرد مورد نظر همانقدر که ایرانی است (به خاطر تولد و بزرگشدن در خاک و فرهنگ ایران) همانقدر هم افغانستانی است (به خاطر خانواده افغانستانیالاصل خودش). خط تیره افغانستانی-ایرانی در حقیقت هویت ایرانی و افغانستانی در آن فرد را همارز خود قرار میدهد. این یک حقیقت غیرقابل انکار است که نسلهای دوم و سوم و چهارم مهاجران خود را متعلق به هر دو کشور ایران و افغانستان میدانند. از یکسو محیط پرورش آنان ایران بوده، اما از سوی دیگر برچسب افغانستانی بودن هیچگاه رهایشان نکرده. حتی اگر این برچسب هم زده نمیشد زندگی در محیط یک خانواده افغانستانی مسلما تفاوتهایی با یک خانواده ایرانی دارد.
چندی پیش در کانال تلگرام دیاران به معرفی کتابی از عالیه عطایی پرداختیم. خانم عالیه عطایی از نویسندگان افغانستانی سالهاست در ایران ساکن هستند و در ایران داستان مینویسند و کتابهایشان را در ایران منتشر میکنند. در معرفی ایشان از عبارت «نویسنده افغانستانی ساکن ایران» نام بردیم که با اعتراض ایشان روبرو شد. ایشان خود را یک نویسنده « ایرانی- افغانستانی » نامیدند. عبارتی که هم مورد پذیرش خودشان بود و هم جامعه مخاطبان ایرانی ایشان. به نظر نگارنده وقت آن رسیده است که سیاستگذار با اجرای درست قوانین اقامت و تابعیت و پرهیز از ایجاد موانع بوروکراتیک حضور نسل های دوم و سوم و چهارم مهاجران افغانستانی را به عنوان اعضایی از جامعه شهروندان ایران به رسمیت بشناسد و شاید گام اول برای این کار ترویج عبارت « افغانستانی-ایرانی » به جای «افغانستانی های حاضر در ایران» باشد.