دوچرخه آدم را خسته نمیکند
یادداشت به مناسبت انتشار بیست سالگی نشریهی دوچرخه. من از شمارهی ۱۱ همراهت بودم. دقیقاً یادم نیست تا چه شمارهای واو به واو کلماتت را میخواندم. شاید شمارهی ۳۶۸ یا شاید شمارهی ۳۹۸ یا... دقیقاً یادم نیست. خب مثل نوجوانی است؛ دقیقاً نمیدانی کی تمام میشود. یکروز به خودت میآیی و میبینی دیگر کسی به تو نمیگوید نوجوان. همه به تو میگویند جوان. راستش من از جوان هم گذشتهام. این یکی را هم نفهمیدم که کی تمام شد... سر همین همیشه حس میکنم هیچ دورهای تمام نمیشود.اینروزها بیش از هردورهای در زندگیام، دوچرخه سوار میشوم. حتی از روزهای نوجوانی و دوچرخهی بنفشم هم بیشتر. اسم دوچرخهام پانداست. میدانی شباهت تو و پاندا چیست؟ وقتی تو را میخواندم واو به واو کلمات روی تنت را میبلعیدم. باورت نمیشود. کلی دفترچه دارم…