کتاب را باز کردم و همینجوری ورق زدم. چاپ ۱۴۰۰ بود و در باب موضوع مهاجرت در ایران. موضوع جالب و مهمی هم داشت: اعزام نیروی کار به خارج از ایران. توی ذهنم ترکیه را دارم که در دهههای ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ میلادی میلیونی کارگر میفرستاد آلمان. میخواستم ببینم کتابه همچه مدلی را پرورانده یا نه؟ ورق زدم. چند تا نمودار دیدم که برایم آشنا بود. پاراگرافهای بالای نمودارها را خواندم. عه. اینها که واژههای من هستند. وقتی میخواهم به یک موضوعی آب و تاب بدهم از این مجموعه واژگان استفاده میکنم. طرز جملهبندیها عین جملههای من هستند که… عه. عه. عه. ورق زدم. خودش بود. چند تا مقالهی من پشت سر هم کپی پیست شده بودند توی متن کتاب. مقالههایی که ۴ سال پیش نوشته بودم و توی یک کتابچه منتشر کرده بودیم و بعدها هم توی سایت دیاران گذاشته بودیم. شمردم. ۱۳ صفحه از کتاب بود. پانویسها را نگاه کردم. نه. اشارهای به اسم من یا گزارش اصلی نشده بود. اگر هم اشاره میشد باز هم ضایع بود. نباید متن من را کپی پیست میکرد دیگر! رفتم تو فهرست منابع آخر کتاب. ۱۰ صفحه منبع داشت کتاب. هی سک زدم بلکه اسم خودم را ببینم… نه خیر… نبود که نبود.
دزدی تو روز روشن آخر؟!
به نویسندههای کتاب نگاه کردم. نویسندهی دوم را یکی دو بار توی جلسات دیده بودم. آخر چرا؟! کلا آدم اهل کار توی حوزههای مختلف ایران این قدر کماند که تو هر حوزه آدمها به راحتی میتوانند هم را بشناسند. من میشناسمت که. چرا این کار را کردی؟! نویسندهی اول استاد دانشگاه بود. با طمطراق نوشته بود عضو هیئت علمی دانشگاه انوشیروانی بابل. چند تا فحش آبدار به استاد دانشگاهها دادم که این چند وقته سفلگی و کوتهنظری ازشان فراوان دیدهام. مرتیکه برداشتی کپی پیست کردی برای من کلاس هم میگذاری که استاد دانشگاهم؟ بعد هم پسفردا با هم میخواهیم بنشینیم سر یک میز پیف پیف میکنی که شما دکتر نیستی؟
به تعداد صفحات کتاب نگاه کردم: ۳۸۹ صفحه. تعداد صفحاتی که از من به سرقت رفته بود: ۱۳ صفحه. حدود ۳ درصد از حجم کتاب مال من بود! قیمت را نگاه کردم: ۱۲۰ هزار تومان. تیراژه کتاب: ۵۰۰ نسخه. خبرهایی که صبح خوانده بودم به ذهنم آمد: صحبتهای وزیر کار در مورد مدل اعزام نیروی کار به خارج از کشور!
اگر وزیر این حرف را زده حتما این کتاب روی میز تصمیمگیرندگان میرود… خب من هم توی این کتاب الان سهم دارم. بیاینکه روحم خبر داشته باشد من هم جزء نویسندگان این کتاب بودهام… ولی اسمی از من نیست! من حداقل ۳ درصد در هر تغییری که این کتاب مبنا و منشاءش باشد حق دارم!
اعصابم شخمی شده بود.
به ناشر «چای سبز در پل سرخ» پیام دادم که آقا همچه اتفاقی بیفتد چه غلطی میشود کرد؟ تلخند زد که کار خاصی نمیتوانی بکنی. الان اصل بر تقلب و کلاهبرداری و غارت است. ولی میتونی یه اظهارنامهی قضایی درست کنی و براش پست کنی و تهدید کنی که شکایت میکنم و حق من را بدهید و پول من را بدهید و توی نسخههای کتابتان اصلاحیه بزنید…. متن آماده بهم داد که پر کنم.
پسنوشت: فعلا این اظهارنامه را برایش ایمیل کردم. منتظر جواب هستم.
آقای دکتر …
با سلام و احترام
کتاب «بررسی شیوههای مدیریت مهاجرت (اعزام) نیروی کار به خارج از کشور و ارائهی مدلی برای ایران» به تازگی به نویسندگی شما و آقای شعبان آزادی کناری وارد بازار کتاب شده است. به آگاهی میرساند که صفحات ۱۲۲ تا ۱۲۹ این کتاب به صورت کامل از کتاب «سرزمین بدون مرز- روندهای کلی مهاجرت در جهان و تأثیرات اقتصادی-اجتماعی آن» که توسط گروه پژوهش انجمن دیاران در دی ماه سال ۱۳۹۶ منتشر شد کپیبرداری شده است. مطالب کپیبرداری شده از فروردین سال ۱۳۹۷ در سایت انجمن دیاران نیز در دسترس عموم قرار گرفته بودند:
۱. مطلب پرتنوعترین کشور جهان (که عینا در صفحات ۱۲۱ تا ۱۲۶ کتاب کپیبرداری شده است):
۲. مطلب آیندهی مهاجرت (که عینا در صفحات ۱۲۶ تا ۱۲۹ کتاب کپیبرداری شده است).
با توجه به کپی غیرقانونی و بدون مجوز و بدون ذکر منبع از متن کتاب «سرزمین بدون مرز- روندهای کلی مهاجرت در جهان و تأثیرات اقتصادی- اجتماعی آن» که به قلم گروه پژوهش انجمن دیاران به مدیریت اینجانب در تاریخ دی ماه سال ۱۳۹۶ توسط انتشارات میراث اهل قلم منتشر شده است، لازم است، پس از ۴۸ ساعت از دریافت این اظهار نامه نسبت به:
۱. درج اصلاحیه در کلیه نسخ با ذکر منبع متن
۲. پرداخت مبلغ ۵ درصد از قیمت پشت جلد تمام نسخ چاپشده… به عنوان حقالتالیف صفحات کپیبرداری شده به شماره حساب … بانک … به نام …
۳. عذرخواهی مکتوب و رسمی بابت اتفاق غیرحرفه ای و غیراخلاقی رخداده
اقدام گردد.
در غیر این صورت اقدامات قضایی بعدی انجام خواهد شد.
با تشکر
پسنوشت ۲:
نویسنده یک سری توضیحات در مورد سکندری سایتیشن و اینها داده که فکر کنم خودش هم میداند که گند زده است. فقط داستان یک کم پیچیدهتر شده. این طور که فهمیدهام نویسندگان کتاب از یک گزارشی برای این صفحات استفاده کردهاند و به آن گزارش هم اتفاقا مرجع دادهاند که آن گزارشه در حقیقت مطلب من را دزدیده بوده. آن گزارش هم انتشار عمومی پیدا نکرده و سه سال است که در دم و دستگاهها دارد میچرخد. حالا نمیدانم یقهی کی را بگیرم دقیقا! تا دقایقی دیگر قرار است با نویسندهی کتاب صحبت کنم.
پسنوشت ۳:
نویسنده اول کتاب که استاد دانشگاه بود و تو مطلب سایت دیاران به صفحهش توی سایت نوشیروانی بابل لینک داده بودیم خیلی بهش برخورد که چرا توی سایت دیاران مطلب نوشتهایم و به صفحهاش در سایت دانشگاه هم لینک دادهایم. نویسندهی دوم اول با خواهش و التماس و بعد با تهدید گفت که مطلب رو از سایت بردارید تا آبروی ما نره.
برنداشتیم. حالا سایت دیاران بازدیدی هم ندارهها… نمیدونم چرا این قدر حساس شدن. ولی دیگه حداکثر قدرت ما برای اعتراض همین بود. با شکایت که به جایی نمیرسیدیم. مطلب من کپی شده بود و منبع ذکر نشده بود و یک جایی باید اعتراض میکردم خب.خلاصه فقط توضیحات نویسنده دوم رو به مطلب سایت دیاران اضافه کردم و فکر کردم تموم شده داستان.
یه ماه پیش پلیس فتا زنگ زد که یه شکایت از شما شده که آبروی یه نفر رو بردید و ازش طلب وجه نقد هم کردید! (اشارهش به متن نامهای بود که برای استاد دانشگاهه فرستاده بودم). براش توضیح دادم داستان رو. گفت میتونی مطلب رو از سایت برداری که آبروی ایشون نره؟ گفتم مطلب بدی ننوشتیم که. هر وقت چاپ دوم اصلاح کرد منبع کتاب رو من هم پاک میکنم. گفت آخه این جوری باید پرونده رو بفرستم دادگاه. گفتم بفرستید.
البته بعدش دو دل شدم که اومدیم و یه قاضی آخوندی به پستمون خورد که فهمی از کپی و اینا نداره و فقط آبروی مومن میفهمه.
جدی جدی هم شکایت استاد دانشگاهه رفت دادسرای عمومی و انقلاب شهر ساری.
استاد دانشگاهه شده بود شاکی و من هم مشتکی عنه! جرمم هم نشر اکاذیب.دیروز حکمش اومد. نیازی به رفتنم به ساری نشد. قاضیه حکم داد که شاکی شر و ور گفته و حکم منع تعقیب برای من صادر کرد!