«دختر ترکستانی» مجموعهای از هفت داستان کوتاه است. هفت داستان با نامهایی زنانه: قیمت، خجسته، گندم، دختر ترکستانی، شکردخت، حواگل و شکریه. طرح جلد کتاب نیمرخ زنی است که ترکیب رنگش یادآور سه رنگ پرچم سابق کشور افغانستان است: زنی با لباس سبز، روسری سیاه و سربند و قلب کوچک قرمزرنگی که به جای چشم نشسته و به تو میگوید که قرار است با مجموعهای عاشقانه روبهرو شوی. شخصیت اول تمام هفت داستان این مجموعه مردان افغانستانی هستند. مردانی که در مرکزیت زندگی آنان زنی افغانستانی قرار دارد (همان زنی که نامش بر پیشانی داستان است). زنانی که انگیزهی اصلی کنشهای مرداناند.
دختر ترکستانی
نویسنده: احمد مدقق
ناشر: صاد
نوبت چاپ: ۱
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۹۰
کتاب دختر ترکستانی مجموعهای از هفت داستان کوتاه است. هفت داستان با نامهایی زنانه: قیمت، خجسته، گندم، دختر ترکستانی، شکردخت، حواگل و شکریه. طرح جلد کتاب نیمرخ زنی است که ترکیب رنگش یادآور سه رنگ پرچم سابق کشور افغانستان است: زنی با لباس سبز، روسری سیاه و سربند و قلب کوچک قرمزرنگی که به جای چشم نشسته و به تو میگوید که قرار است با مجموعهای عاشقانه روبهرو شوی.
اگر احمق مدقق برایت نامآشنا باشد از همان اول میفهمی که قرار است هفت داستان دربارهی زنان و مردان افغانستانی بخوانی. اگر هم نامآشنا نباشد بعد از خواندن داستانها بار دیگر که به جلد کتاب نگاه میکنی میفهمی که این کتاب با همهی کوچکیاش تلاشی بوده برای بیان هویت افغانستانی بودن.
دختر ترکستانی، کتابی کاملاً زنانه است، اما نه به صورت مستقیم. شخصیت اول تمام هفت داستان این مجموعه مردان افغانستانی هستند. مردانی که در مرکزیت زندگی آنان زنی افغانستانی قرار دارد (همان زنی که نامش بر پیشانی داستان است). کشمکشهای روایت داستانها حول رابطهی یک مرد افغانستانی با زنی افغانستانی میچرخد، زنانی که انگیزهی اصلی کنشهای مرداناند. مردانی که هویتی به نام افغانستانی بودن آنان را به راههایی مختلف میکشاند و هنر احمد مدقق در این است که با بیانی غیرمستقیم توانسته یک پازل از این هویت بسازد.
داستانهای کتاب دختر ترکستانی یک جور ترتیب زمانی دارند. قهرمان داستانهای این مجموعه مردانی از نسلهای مختلف ۵۰ سال اخیر افغانستاناند. عبدالحسین داستان اول، مردی است متعلق به زمانهایی که در سینما پامیر کابل، فیلمها با دوبلهی زنده پخش میشدهاند. فیلم بر پردهی بزرگترین سینمای آسیا در زمانهی خود پخش میشده و مردی میکروفون به دست در لحظه دیالوگها را برای حضار ترجمه میکرده.
روزگاری که ترانههای افغانستانی از جنس وحدت بودند: اگر از بامیان و قندهاریم/ همگی یگ براریم/ و یا از کابل و بلخ و تخاریم/ همگی یگ براریم. داستان به داستان که پیش میروی به روزگار کنونی نزدیک و نزدیکتر میشوی. اگر مردان داستانهای دوم و سوم به پاکستان مهاجرت میکنند، در داستان ششم و هفتم در اندیشهی مهاجرت به اروپا و ترکیهاند.
عشق، مهاجرت و سنت سه مضمون اصلی داستانهای مجموعهی «دختر ترکستانی»اند. مردان داستانهای «دختر ترکستانی» اگر به عشقشان نرسند مهاجرت میکنند، اگر بخواهند به عشقشان هم برسند باز هم مهاجرت میکنند. مردان داستانهای «دختر ترکستانی» برای اینکه به عشقشان برسند به دعا و تعویذ پناه میبرند و اگر هم به عشقشان نرسند هیچ وقت فراموشش نمیکنند.
عبدالحسین وقتی به زرافشان نرسید به پاکستان مهاجرت کرد و بیست سال تنهایی کشید. عتیقآقا وقتی از گندم جواب نه شنید رفت به کراچی و اسد برای اینکه به حواگل برسد آمده ایران کارگری کند و میخواهد برود به اروپا تا توانگر شود. مهاجرت جزئی جدانشدنی از هویت افغانستانی بودن است و احمد مدقق توانسته به خوبی در داستانهای مختلف این مجموعه مهاجرت را توصیف کند.
در داستانهای کتاب دختر ترکستانی فقط به فرآیند و چرایی و چگونگی مهاجرت پرداخته نمیشود. پس از مهاجرت، اتفاقات هویتی درون مهاجران است که داستانهای این مجموعه را ارزشمند میکنند. یکی از بهترین داستانهای این مجموعه، داستان «شکردخت» است. داستان مردی به نام «شاه عصمتالله» که بنا بر سنتی افغانستانی نمیخواهد دخترش را به غیرسادات بدهد؛ اما او حالا مهاجر در ایران است و مهاجرت سنتها را به چالش میکشد. بیان استعاری زنجیر دوچرخهی شاه عصمتالله در این داستان از نمونههای فوقالعادهی استعارهسازی است.
قومیتگرایی یکی از عناصر هویتی افغانستانی بودن است و داستان «شکردخت» بیانی از آن و به چالش کشیده شدنش در هنگامهی مهاجرت است. داستان «دختر ترکستانی» نسبت به داستان «شکردخت» از بیان استعاری کمتری برخوردار است.
اما به ویژگی بسیار غریب و عمیقی از تجربهی هویتی یک مهاجر میپردازد، جایی که قصههای خیالین و دروغین کمک میکنند تا فرد مهاجر هویت خود را بازسازی کند و اگر من احمد مدقق بودم پایانبندی داستان را همانجایی میگذاشتم که راوی با دخترعمهها و پسرداییها و اهالی فامیل عکس به اشتراک میگذارد. تکاندهندگی آن تکه از داستان و راوی که نمادی از نسل دوم مهاجران است میتوانست پایانبندی بسیار بهتری باشد: اینکه گذشت یک نسل هم مرهمی بر زخمهای هویتی یک مهاجر نیست.
یکی دیگر از خصوصیات بارز داستانهای مجموعهی «دختر ترکستانی» زبان است. در این داستانها به کارگیری برخی واژگان فارسی دری کارکرد فضاسازی دارد. بایسیکل چینایی، شیریخ، دوبلوری، از کسی شرمیدن، دود کردن، بادکپهی سقفی، صلای چاشت، لیلامفروشی، سگرت کشیدن، پالیدن و… اینها واژگانی هستند که از همان صفحات اول کتاب رنگ هویت افغانستانی را به شخصیتهای کتاب میپاشانند و تا به انتها هم هستند.
به کارگیری واژگان فارسی دری در میان نویسندگان افغانستانی که در ایران کارشان را منتشر میکنند، سنتی سابقهدار است. سالیان سال است که اکثریت قریب به اتفاقشان با این کار غنای زبانی داستانها و روایتهای خود را به رخ میکشند. میتوان گفت بخشی از جذابیت و تازگی داستانهای نویسندگان افغانستانیتبار در ایران به همین نحوهی به کارگیری زبان فارسی دری برمیگردد.
اکثر این نویسندگان جهت ارتباطگیری سادهتر خوانندگان ایرانی، در صفحات پایان کتاب خود فهرستی از این واژگان و مترادف آنها را هم ذکر میکنند. کاری که احمد مدقق احتمالاً به صورت خودخواسته از آن امتناع کرده است. شاید با این استدلال که خوانندهی فارسی زبان همهجا فارسیزبان است و نباید به خاطر ملیت زبان را دستهبندی کرد و اگر هم خوانندهی ایرانی برخی از واژگان را نمیداند و نمیفهمد ضعف از خودش است و پایین بودن دایرهی لغاتش.
برای منی که داستانهای نویسندگان افغانستانی را تقریباً پیگیری میکنم، هیچ کدام از واژگان دری در داستانها بیگانه نبودند و در فهم متن اصلا به مشکل برنخوردم. اما حس میکنم برای آن دسته از خوانندگان ایرانی که کمتر با آثار نویسندگان افغانستانی مواجه شدهاند مطمئناً واژگان برخی داستانها مشکلزا خواهد بود و دستاندازی بزرگ در فهم داستانها.
کتاب دختر ترکستانی مجموعه داستان جمع و جوری است. هفت داستان کوتاه استاندارد با بیانی عاشقانه و گاه استعاری که در لایههای زیرینش پازلی از هویت افغانستانی بودن را در ذهن خواننده میسازد.