امروز آخرین روز ماه رمضان در سنگاپور بود. در تمام روزهای این ماه، در همهی مساجد سنگاپور مراسم افطار برپا بود. بعد از یک ماه این قدر به این افطارهای پروپیمان روزانه عادت کردهام که آشپزی یادم رفته است. فراموشم شده است که هر روز برای خودم غذا میپختم. اولها فکر میکردم فقط توی مسجد بعلوی بساط افطار و شام برپا است. بعد فهمیدم همهی مسجدها همینطورند. وگرنه این مسجد خیلی شلوغ میشد و سر غذا ملت تو سروکلهی هم میزدند. حالا اما خیلی شیک و مجلسی برپا میشد. مثل مراسم عروسی ایران در قسمت مردانه بود. ۸ نفر سر یک میز. سوپ و میوه و خرما و شربت و چای برای همه. پلو و مرغ و گوشت و ماکارونی و اینها هم نفر به نفر.
سوپشان مخصوص رمضان است: بوبور لامبوک. در ایران فرنی و شلهزرد خیلی در ماه رمضان رایج است. در فرهنگ مالاییهای مالزی و سنگاپور و اندونزی بوبور لامبوک رایج است. مثل شلهزرد بر پایهی برنج است. با این تفاوت که شلهزرد شیرین استو بوبور لامبوک پر از ادویه و کمی تند. اصلا شیرین نیست. توی ایران زولبیا بامیه رایج است. اینجا یک سری شیرینیهای بر پایهی برنج که اسمشان را نفهمیدم راستش. ولی تابلو بود که مخصوص رمضان اند و اوقات دیگر سال نمیبینیشان.

مسجد بعلوی تا کالجگرین پای پیاده ده دقیقه راه است. حافظ و بقیهی بچهها حالش را داشتند هر چند شب میرفتند یکی دیگر از مساجد سنگاپور غذا میخوردند. برای من همین غذاهای بعلوی کافی بود. وقتش را هم نداشتم راستش که زیاد بگردم. این ترم درسها برایم دشوارترند و کلا هم درگیریهای ذهنیام بیشتر شده است. بیشتر مشتریهای افطاریهای مساجد سنگاپور کارگرهای بنگلادشیاند. کلا در طول این دو ترم رابطهام با بنگلادشیها خوب بود. ترم پیش شاهنور همخوابگاهیام بود و بنگلادشی. این ترم هم شومن بنگلادشی است و از مونیش و کیم با من بیشتر عیاق است. شومن بودیست است. اما چند شب با من آمد مسجد بعلوی با هم افطار و شام زدیم به رگ.
پول این افطارها و شامهای پروپیمان از کجا میآید؟ بخشی از جیب دولت سنگاپور و بخشی از کمکهای خیریهی پولدارهای سنگاپوری. این رفتار دولت در تامین هزینههای خوراک مراکز دینی برایم خیلی جالب است. این فقط مسجدها نیستند که دارند برای مراسم و غذا پول دریافت میکنند. معابد هندو و چینی و کلیساها هم همینطورند و یک ویژگی همهشان دارند. به هیچ وجه ضد همدیگر نیستند و سعی میکنند تا جای ممکن پذیرا باشند. رسالت اول همهی این مراکز دینی، انگار بر اساس یک قانون نانوشته (و شاید هم نوشته) این است که صلح و دیگرپذیری را ترویج کنند.

چیزی که در مورد مسجد بعلوی فهمیدم این بود که آنها تمام تلاششان را میکنند تا الگوی صوفیان ایرانی باشند: هر کس که بر در این خانه زد، طعامش دهید و از دینش هیچ مپرسید. شومن که چند بار آمد. حتی چند روز من چند نفر از چینیتبارها را دیدم که تابلو مسلمان نبودند و آمده بودند برای غذا. این طوری هم نیست که همهی سنگاپوریها پولدار باشند. نه. بین همان چینیهای باهوش هم عدهای هستند که کمپولاند. آمدند و کولههایشان را هم مثل خانم مجلسیهای ایران پر از غذا کردند و هیچ کس هم هیچ چیز بهشان نگفت. اینستاگرام مدیر مسجد را دنبال میکنم. چند وقت پیش رهبر مونکهای سنگاپور مرده بود. اما مدیر مسجد تجدید خاطرات کرده بود و برای آرامش روحش از خدا تقاضای بخشش کرده بود. یک امام جماعت مسلمان برای یک مونک بودایی دعای خیر و برکت کند. پیش میآید دیگر.
عید فطرهم توی سنگاپور به احترام اقلیت مالایی و مسلمان تعطیل رسمی است. دیگر تعطیلیهای سنگاپوریها به خاطر عید، یکی سال نوی چینی است و یکی هم دیپاوالی که عید هندیهاست. همین دیگر.
پسنوشت:

مراسم جشن عید فطر تو پردیس مرکزی دانشگاه ملی سنگاپور. این خانم محجبهی مسلمان میخواند و جماعت دست میزدند و قر میدادند.
یک بار داشتم با پروفسور جیمی صحبت میکردم. استاد دکترایش تو کانادا یک ایرانی بود. از ایرانیان دایاسپورای ایرانی مقیم کانادا. جیمی میگفت میدانم که ایرانیهای کانادا مثل ایرانیهای داخل ایران نیستند. ولی آیا اسلام توی کشور شما با اسلام مسلمانان اینجا فرق دارد؟ گفتم خیلی.
حالاها میتوانم بگویم اگر اسلام شعبات غربی اروپایی و خاورمیانهای دارد، یک شعبهی جدا هم باید برای این آسیای جنوب شرق برایش در نظر بگیریم!