میزگرد چالش های حضور مهاجران افغانستانی در ایران در خبرگزاری ایرنا:
مدیر پژوهش انجمن دیاران با بیان اینکه افزایش تعداد مهاجران افغانستانی بعد از ۱۴۰۰، یک حقیقت است، میگوید: تعداد آنها احتمالا حدود ۶ تا ۷ میلیون نفر است که ۴ میلیون نفر رسمی هستند، منتها حتما باید به دستهبندیهای مهاجران افغانستانی آنها توجه کنیم، زیرا یکدست پنداشتن آنها مساله را غیر قابلحل میکند.
طی ماههای اخیر، شواهد از افزایش حضور اتباع افغانستانی در ایران حکایت دارد؛ پدیده ای که با گذشت مدتی از حاکمیت طالبان در افغانستان و مشکلات ایجادشده برای مردم این کشور پررنگتر از گذشته شده و برخی از هموطنان را نگران کرده است.
در همین راستا دفتر پژوهش و بررسیهای خبری ایرنا در نشستی با حضور «دکتر مصطفی جهانبخش» کارشناس مرکز پژوهشهای مجلس، «پیمان حقیقتطلب» مدیر پژوهش انجمن دیاران و «سید محمد موسی کاظمی» پژوهشگر مسائل اجتماعی به بررسی چالشهای افزایش حضور مهاجران افغانستانی در ایران پرداخته است.
طی ماههای اخیر، برخی مدعی افزایش حضور اتباع افغانستانی در ایران هستند. آیا این برداشت واقعیت دارد و آیا شواهد و مستندات محکمی از این افزایش حضور دارید؟
کاظمی: نمیتوان در این مورد شواهد دقیق و مطمئن مطرح کرد. طی یک سال گذشته برخی رسانهها عنوان کردند جمعیت نسلهای گذشته افغانستانیهایی که طی چند دهه گذشته بعد از انقلاب در ایران حضور داشتند، حدود ۴.۵ تا ۵ میلیون نفر بوده و اظهار نظرهای رسمی هم به نوعی این امر را تایید میکند. برای مثال وزیر امور خارجه پارسال اعلام کرد حدود ۵ میلیون نفر افغانستانی در ایران هستند. اما برخی رسانهها ارقام بالاتر تا حدود ۱۰ میلیون نفر را عنوان کردند و برخی هم مشاهدات عینی خود را دارند. برای مثال عنوان میکنند برخوردهایشان با افراد افغانستانی بیشتر شده است.
حضور ملموس افغانستانیها، مثل احساس تورم
مساله افغانستانیها چیزی شبیه مساله فقر و تورم است. دولت رقمی را به عنوان آمار رسمی مطرح میکند و بعد مردم بر اساس آنچه در واقعیت با آن مواجهند، نظر متفاوتی دارند. خیلی از مردم هم براساس مشاهدات در مترو، صف خرید و.. معتقد به افزایش حضور مهاجران هستند و نمیتوان این نظر را نادیده گرفت. اما موضوع افغانستانیها در ایران را در چند سطح میتوان بررسی کرد. البته این پدیده هم آثار مثبت و هم آثار منفی دارد.
اگر بخواهیم یک تمثیل ارگانیک داشته باشیم، میتوانیم حضور افغانستانیها در ایران را مثل اضافه وزن نسبت به قد بدانیم که باعث عدم تعادل و فشار مضاعف به بدن میشود و البته تاثیرات آن از نظر اقتصادی، اجتماعی و سایر ابعاد بر جامعه ایران تحمیل میشود و این مردم هستند که بیشتر با آنها مواجه هستند و مسئولان درک ملموسی از آن ندارند.
برای مثال در حاشیه شهرها در صفهای اتوبوس و یا نانوایی بیشتر به چشم میخورد. یکی از روزنامهها نوشته بود شرایطی که افغانستانیها در حاشیه شهرها ایجاد کردهاند (مانند سکونت چند خانواده در یک واحد آپارتمانی) باعث شده نرخ اجاره بها به شدت بالا برود.
در مورد بیکاری فرصتهای شغلی که ایرانیان میتوانستند داشته باشند، به واسطه حضور آنها کمتر شده و در مجموع شرایطی که اکنون با آن مواجه هستیم، مطالبهای را نزد مردم ایجا کرده است. در روزهای منتهی به نشست با بسیاری صحبت کردهام و نظر آنها را در این مورد میپرسیدم و همه به نوعی خواستار بازگشت آنها به کشورشان بودند.
رویکرد حاکمیت در مورد مهاجران افغان شفاف نیست
یک مساله دیگر این است که رویکرد شفافی وجود ندارد. برای مثال عنوان میکنند که افغان هراسی و یا افغان ستیزی نباید باشد و از طرف دیگر خواستار بازگشت آنها به کشورشان هستند. رویکرد حاکمیت در مورد مهاجران افغان مشخص نیست.
در این فضا شرایطی پیش میآید که بسیاری از صحبتها که پشتوانه منطقی ندارند، مثل حق رای به مهاجران مورد پذیرش قرار بگیرند. بنابراین به نظرم باید یک رویکرد شفاف اتخاذ شود که اولا قرار است با موج جدید مهاجران افغانستانی چه کار کنیم؟ ضمن اینکه الان باید دید اینها مهاجر محسوب میشوند یا نه؟ مهاجر کسی است که از مرزهای کشور به صورت قانونی وارد میشود و مراحلی خاص را طی میکند و مشخصاتی از آنها ثبت میشود. واقعا چند درصد افغانستانیها اوراق اقامت در ایران دارند؟ این مسائل سبب شده یک مطالبه بسیار جدی صورت بگیرد که بخشی معطوف به ساماندهی افغانستانیهاست و بخشی مربوط به بازگشت آنها به کشورشان است.
یکی از مشکلات در این زمینه، نبود آمار دقیق از افغانستانیهاست. آیا شما آمار دقیقی در این زمینه دارید؟ چند درصد از افغانستانیها اجازه اقامت دارند؟
جهانبخش: ما آمار دقیقی در این زمینه نداریم و آمارها همه براساس حدس و گمان است. از ۵ میلیون تا ۶، ۷ میلیون گفته میشود. اما در دوره اخیر که طالبان از سال ۱۴۰۰ مجددا مستقر شد، قطعا ما با سیل مهاجرت مواجه شدهایم. از ابتدای انقلاب تا کنون، ۴ تا ۵ موج مهاجرت افغانها را داشتیم که اولی با حمله جماهیر شوروی به افغانستان انجام شد. بعد جنگهای داخلی و قدرتگیری طالبان، حمله ایالات متحده و اخیرا هم قدرتگیری مجدد طالبان باعث شد سیل مهاجرتی پیش بیاید. در شرایط جدید قطعا مهاجران جدیدی وارد کشور شدهاند.
آمار ۶ تا ۷ میلیون افغانستانی در ایران به واقعیت نزدیکتر است
تخمینی در مورد تعداد آنها زده شده است؟
ما نمیتوانیم تخمین بزنیم و آمار دقیقی هم در این مورد وجود ندارد. زیرا بسیاری از اتباع به صورت غیرمجاز وارد شدهاند و آمارهایی هم که وجود دارد، بیشتر حدس و گمان است. اما آمارهای نزدیک به واقعیت هم وجود دارد. به نظرم آمار ۶ تا ۷ میلیون افغانستانی در ایران به واقعیت نزدیکتر است.
تقریبا از سال ۵۹ که اتباع افغانستانی به صورت گسترده وارد کشور ما شدند، این سیل مهاجرت چند سری تکرار شده و شیوع پیدا کرده است. اما در این مورد، دو مطلب بسیار مهم است: یکی بازنمایی این مساله در جامعه ایرانی از طریق رسانهها که سبب شده به این مساله بیشتر توجه شود. بخش دیگر روند جهانی است.
بر اساس آمارهای جهانی، بعد از تغییرات اقلیمی، در آینده نزدیک، مهاجرت یک مساله جهانی است. یعنی اولین چالش جهانی ما تغییرات اقلیمی است که یکی از مبانی شکلگیری مهاجرت هم هست. دومی، حضور سیل مهاجرتهایی است که در دنیا شکل میگیرد. برای مثال جنگ، بلایای طبیعی، قدرتگیری دولتهای دست راستی افراطی در غرب، طرفداری از ترامپ به دلیل دیوار مکزیک و … سبب افزایش مهاجرت و بازنمایی آن شده است.
در نتیجه یک فضای ضد مهاجرتی نه تنها در ایران بلکه در کل دنیا ایجاد شده است و قطعا این موضوع بازتابهایی هم در کشور ما دارد. به نظر من موضوعات مطرح در رسانهها که انعکاس زیاد دارد، اتفاقات جدیدی نیست. قبلا هم بوده و حالا شاید مقداری بیشتر شده باشد. من قبول دارم که خیرا حضور افغانستانیها بیشتر شده اما این طور هم نبوده که قبلا وجود نداشته است. بحث بازنمایی و نشان دادن این موضوع است.
شما ابتدا برداشت خود را از آمارها بگویید. آیا انجمن شما آمار قابل اعتنایی در این باره دارد؟
حقیقتطلب: مجموعه اندیشکده دیاران در سال ۱۳۹۶ با هدف تسهیل زیست مهاجران در ایران تاسیس شد. انجام پژوهشهای مهاجرتی، تغییر نگرش نسبت به مهاجران و بهبود قوانین مهاجرتی ایران، سه ماموریت اصلی این پژوهشکده است.
فکر نمیکنم هیچ نهادی بتواند آمار دقیقی از مهاجران افغانستانی در ایران بگوید. اما ما یک سری شاخص داریم. آخرین سرشماری که در مورد مهاجران افغانستانی انجام شده، سال گذشته، از فروردین تا تیر ماه ۱۴۰۱ بوده است.
وزارت کشور اعلام کرد هر کسی که مدرکی ندارد، ثبت نام کند و مدرکی به آنها داده شد به اسم برگه سرشماری. طبق گفته وزیر کشور در آن زمان، ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر از مهاجران بدون مدرک در آن طرح سرشماری شرکت کردند.
این به غیر از کسانی بود که مدرک اقامتی در ایران داشتند. مرکز ملی آمار ایران هم در سال ۱۳۹۵ گفته بود ۱ میلیون و ۶۰۰ هزار نفر مهاجر افغانستانی دارای مدرک اقامتی در ایران هستند. ۷۶۰ هزار نفرشان کارت آمایش دارند، ۴۰۰هزار نفر دارای پاسپورت هستند و اینها را وقتی با هم جمع میزنیم حدود ۴ میلیون نفر دارای مدرک اقامتی تا ۱۴۰۱ بودند. البته با برگه سرشماری هیچ خدمتی ارائه نمیشود و تنها مشخصات آنها ثبت شده و اخراج نمیشوند.
این سرشماریها در ایران سابقه دارد. به طور معمول هر چند سال یک بار تعداد مهاجران بدون مدرک زیاد میشود و وزارت کشور سرشماری انجام میدهد. اگر بخواهیم آمارهای ۲۰ سال اخیر را بررسی کنیم، یک سرشماری در سال ۱۳۸۰ صورت گرفت که ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر شناسایی شدند.
سرشماری بعدی برای سال ۱۳۸۹ بود که تعداد مهاجران افغانستانی زیاد شده بود و مدرکی به نام گذرنامه خانوار به آنها داده شد. دوباره در سال ۱۳۹۳ بعد از فرمان رهبری که همه کودکان مهاجر حق تحصیل دارند، تعدادی از خانوادهها که اصلا مدرکی نداشتند، آنها هم سرشماری شدند.
پس از سال ۱۳۹۳ تا ۱۴۰۱ ما هیچ سرشماری دیگری نداشتیم. یعنی اکثر مهاجرانی که وارد کشور میشدند، بدون مدرک بودند. معمولا وقتی ۴، ۵ سال از سرشماری میگذرد، تعداد مهاجران قانونی با مهاجران غیرقانونی برابر میشود. یعنی اگر مثلا ۲ میلیون نفر مهاجر قانونی داریم، میتوان نتیجه گرفت که ۴ میلیون نفر مهاجر در ایران حاضر هستند.
سه دسته متفاوت مهاجران افغانستانی
بعد از سال ۱۴۰۰ این یک حقیقت است که تعداد مهاجران افغانستانی بیشتر شده است. من با دکتر جهانبخش هم نظر هم هستم که تعداد آنها احتمالا حدود ۶ تا ۷ میلیون نفر است که ۴ میلیون نفر رسمی هستند و دادههایشان ثبت شده است. اما وقتی در مورد مهاجران افغانستانی صحبت میکنیم، حتما باید به دستهبندیهای آنها توجه کنیم. اینکه آنها را یکدست بپنداریم، مساله را غیر قابل حل میکند.
در یک دستهبندی خیلی کلی آنها را سه دسته میکنیم: یک دسته مهاجرانی که مقیم هستند و سابقه حضور طولانی در ایران دارند و نسل دوم، سوم و چهارم آنها در ایران متولد شده اند. در سرشماری سال ۱۳۹۵ بالغ بر ۷۰۰ هزار نفر از مهاجران افغانستانی متولد ایران بودند که اکنون تعدادشان بیشتر شده است.
دسته دوم مهاجران کاری هستند که انگیزه ورودشان کاری است و معمولا بین ایران و افغانستان در رفت و آمد هستند و پول به افغانستان میبرند. ما بعد از طالبان یک موج مهاجرتی بسیار بزرگ به ایران داشتیم و برآورد این بود که تعدادشان دو برابر شد. سه الی چهار ماه بعد از ورود طالبان، انگیزه ورود مهاجران، امنیتی هم بود. ترس از جان باعث میشد افراد مختلفی از دستههای مختلف از افغانستان به ایران مهاجرت کنند. اما بعد از استقرار طالبان و امنیت نسبی در آنجا، وضعیت اقتصادی افغانستان بود که باعث میشد آنها به ایران مهاجرت کنند. از طرف دیگر نیاز بازار کار ایران هم این روند را تکمیل کرد.
دسته سوم هم پناهجویان هستند؛ یعنی کسانی که از بیم جان آمدهاند و عموما با خانواده هستند و مهمترین ویژگی آنها این است که زمان طلایی بازگشت آنها ۵ سال نخست حضورشان در کشور است. اگر آنها تا ۵ سال نخست مهاجرت به کشورشان بازنگردند، ماندگار میشوند.
ما باید جلوی یک سری مسایل را در مورد دستههای اول و دوم میگرفتیم، اما رها کردیم که این مساله را پیچیدهتر میکند. مسایل انباشته آنها وجود دارد و مسایل مهاجران تازه وارد هم به آنها اضافه شده و این حل مساله را دشوارتر میکند.
بسیاری از مهاجران موج اخیر، حتی کابل هم نرفتهاند
یکی از ویژگیهای مهاجران تازه وارد، این است که بسیاری از مهاجران که در موج اخیر از افغانستان به ایران آمدهاند، حتی کابل هم نرفتهاند. یعنی شهر را درک نکردهاند و از روستاهای افغانستان آمدهاند. در نتیجه رفتارهای اصطکاکبرانگیز میان ایرانیان و آنها، ناشی از همین است. در دهه ۵۰ و ۶۰ هم این امر را در ایران تجربه کردیم.
عامل دیگر که باعث پیچیدگی موضوع شده است، نحوه ورود است. وقتی از قانونی و غیرقانونی صحبت میشود، بیشتر به مناسک ورود ارتباط پیدا میکند. اما وقتی فردی روند قانونی را طی میکند، همین طی کردن مراحل قانونی و مطلع شدن از کشور مقصد سبب میشود آن مهاجر حواسش را بیشتر جمع کند. یعنی سعی کند خود را بیشتر منطبق کند، اما این امر در مورد بسیاری از مهاجران تازه وارد رخ نداده است.
نکته جالب این که مهاجران مقیم که مدتهاست در ایران هستند هم اتفاقا از مهاجران تازه وارد شکایت دارند. چون تازه نگرش مردم ایران به افغانستانیها داشت تغییر پیدا میکرد، اما اکنون با ورود مهاجران تازه، در عمل نگاه به اینها هم مخدوش شده است.
از نیمه دوم دهه ۹۰، به جای بازگشت، سیاست ساماندهی دنبال شد
نکته دیگری که مطرح است، این است که آیا در مقطع فعلی سیاست دولت در پذیرش افغانستانیها تغییری پیدا کرده است؟
حقیقتطلب: سیاست نظام در مورد مهاجران افغانستانی در دهه ۶۰ به دلایل مختلف مبتنی بر شعارهای انقلاب اسلامی، پذیرش بوده است. از اواخر دهه ۶۰ شکایات علیه مهاجران افغانستانی زیاد میشود و از دهه ۷۰ قرار بر این میشود که مهاجران افغانستانی به کشورشان بازگردند. یعنی سیاست نظام، سیاست بازگشت میشود که برخی قوانین و نحوه اجرای قوانین ریشه در همین سیاست دارد.
در دورههای مختلف هم تلاشهای بسیاری صورت گرفته است. در اوایل دهه ۸۰ حتی حق تحصیل کودکان مهاجر را وجود نداشت و چندی پیش این حق با دستور رهبری داده شد؛ با این توجیه که خانوادههای افغانستانی دستاویزی برای حضور در ایران نداشته باشند و به کشورشان بازگردند.
از اوایل دهه ۹۰ کمکم شکست خورده بودن این سیاست بروز پیدا کرد، اما همچنان ادامه پیدا کرده است. اواخر به خصوص در چند سال اخیر، از نیمه دوم دهه ۹۰ شاهد این بودیم که در سیاست بازگشت تشکیک شده است. یعنی یک سری اتفاقات افتاد که سیاست ساماندهی در پیش گرفته شد.
من حس میکنم سیاست نظام تغییر پیدا کرده است، اما تاخیر در سیاست اجرا هم هست. سیستم هنوز نتوانسته در مورد مهاجران افغانستانی تولید داده داشته باشد؛ این یک نقطه ضعف است که سبب شده سیاست ساماندهی هنوز اجرایی نشود و سیاست بازگشت روی میز بماند. بتازگی هم سازمان ملی مهاجرت طرح کارت هوشمند برای مهاجران را مطرح کرده که یک قدم بسیار مثبت از سوی دولت است؛ هر چند باید خیلی سال پیش این اتفاق میافتاد.
برداشت شما از سیاست فعلی نظام چیست؟ افزایش حضور افغانستانیها چه چالشهایی را از نظر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد میکند؟
کاظمی: اصولا زمانی که میخواهیم در حوزهای سیاستگذاری داشته باشیم، نیازمند داده و اطلاعات در مورد آن هستیم. وقتی اطلاعی نسبت به چیزی نداشته باشیم، سیاستگذاری حول آن سخت خواهد بود و اتفاقا اگر به روند تحولات سیاسی توجه داشته باشید، چنین امری یک سری ابهامات جدی برای مردم ایجاد خواهد کرد.
تکلیف یک میلیون افغانستانی فاقد مدرک هویتی چیست؟
در مورد حضور مهاجران افغانستانی در ایران، بحث اول، شناسایی است. همانطور که گفته شد حدود ۶ تا ۷ میلیون افغانستانی در ایران حضور دارند که تنها ۴ میلیون آنها دارای سند و مدرک هویتی یا برگه سرشماری هستند. حتی اگر آمار ۵ میلیونی وزیر کشور را درنظر بگیریم، تکلیف آن ۱ میلیون نفر یا دو سه میلیون نفر چه خواهد بود؟ اگر تخلفی از آنها سر زد، کجا میتوانیم آنها را پیدا کنیم؟ نه هویت آنها مشخص است و نه معلوم است که کجا زندگی میکنند و نه حتی میتوان آنها را پیدا کرد و امکاناتی در اختیارشان قرار داد. پس اول باید مشخص شود همه کسانی که آمدهاند، چه رابطه حقوقی با کشور ما دارند و بعد تعیین کنیم که با آنها چه کار باید کنیم.
به نظر من، ما از نظر سیاستی در خصوص افغانستانیها بد عمل کردهایم. دیروز یک همه پرسی در مورد حقوق بومیان استرالیا انجام شد. ۶۰ درصد از رای دهندگان اعلام کردند: ما حاضر نیستیم حقوق برابری به بومیان بدهیم. آمار بسیار تامل برانگیزی آن هم در یک کشور غربی با استانداردهای حقوق بشری بود. در حالی که ما در کشورمان شاهد رهاشدگی مساله هستیم.
حتی در پاکستان مسئولان بر این نظر هستند که ۱.۷ میلیون نفر از افغانستانیها را باید برگردانند. حداقل میدانند یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفر از مهاجران را مورد شناسایی قرار دادهاند و حتی اگر قرار است برنگردند، به هر حال تصمیمی بگیرند. در حالی که در کشور ما اگر همین یک میلیون نفر را حساب کنیم، جمعیت بسیار زیادی است که در بزنگاههای اجتماعی ممکن است، منشا اتفاقاتی شود که جمع کردن آن سخت باشد.
وضعیت رهاشدگی، افغانستانیهای قانونی را هم زیر تیغ میبرد
کسانی مطالعاتی در مورد ابعاد و تبعات مهاجران انجام دادهاند و معتقدند یک سوم از کسانی که از بیم جان به ایران آمدهاند، از نظامیان افغانستانی هستند. این بسیار فرق میکند با کارگری که در یک واحد تولیدی کار میکند. وحشت عمومی زمانی فراگیر میشود که یک سری اخبار منتشر میشود.
برای مثال زمانی که خبر مرگ مرحوم مهرجویی و همسرش منتشر شد، اولین چیزی که توجهات را به سمت خود جلب میکرد، این بود که یک غیرایرانی این کار را انجام داده است. یعنی سریعا اذهان به سمت مهاجران افغانستانی میرود. اگر بخواهیم حتی ایرانیان را هم فاکتور بگیریم، ظلم مضاعفی در حق افغانستانیهایی است که در اینجا به دنیا آمده و زندگی میکنند.
وضعیت رهاشدگی هم یک ترس و وحشت عمومی ایجاد میکند و هم خود افغانستانیهایی که قانونی در ایران هستند، وضعیت خود را زیر تیغ میبینند. به نظر من این وضعیت رهاشدگی باید به نوعی تمام شود. اول شناسایی صورت بگیرد و بعد تعیین تکلیف انجام شود.
به عنوان پژوهشگر مرکز پژوهشهای مجلس نگاهی به موضع قوانین داشته باشید و بگویید در مقطع فعلی آیا رویکرد جدیدی در قبال این پدیده داریم؟
جهانبخش: مساله جامعه انسانی مساله پیچیدهای است. یعنی صرفا از یک نگاه فرصتی یا تهدیدی نمیتوان این مساله را ارزیابی کرد. در مورد سیاستها، ابتدای انقلاب سیاست پذیرش را بر مبنای منویات رهبر انقلاب و آرمانهای انقلاب اسلامی داشتیم. هر چند اوایل انقلاب هم کشور به شدت درگیر جنگ با عراق و بعد توطئه منافقین بود.
پس مساله اتباع خارجی در حاشیه مسائل مهمتری چون حفظ نظام قرار داشت. همه جای دنیا هم حفظ نظام در اولویت است. بعد از سال ۱۳۶۸ که این مسائل حل شد، مسائل اجتماعی ظهور و بروز پیدا کرد. سیاست بازگشت در دستور کار قرار گرفت. افغانستانیها به عنوان مهمانانی در نظر گرفته شدند که باید بازمیگشتند. سیاست بازگشت هم پیش زمینه سیاستهای بعدی ما شد.
یعنی ما از برنامه چهارم، سیاست ساماندهی را آغاز کردیم که به طور عموم، این سیاستها در ادامه راهبرد بازگشت مهاجران بوده است. این روند ادامه پیدا کرده و اکنون به وضعیتی رسیدهایم که سیاست بازگشت با توجه به شرایط اجتماعی خود به خود تقویت هم میشود.
ایران در منطقه خاکستری جغرافیای جهان قرار دارد
موفقیت یا فقدان موفقیت سیاستهایی که در طی این ۴۰ سال داشتیم، بحث دیگری است که البته به نظرم زیاد موفق هم نبودند. کشور ما چند مشخصه خاص دارد و دو کشور به صورت عمده ورود مهاجر به کشور ما داشتند که یکی افغانستان و دیگری عراق بوده است. ایران در منطقه خاصی از جغرافیای جهانی قرار دارد که به آن منطقه خاکستری میگویند.
منطقهای پر از تنش که علت اصلیاش مداخلات گسترده دولتهای خارجی و ابرقدرتهاست. اتفاقا مهاجرتهای عظیمی که در این منطقه شکل گرفته به دلیل مداخلات گسترده بوده است. منطقه ما منطقه خاصی است، ادبیات خاصی دارد و سیاستهای خاصی را میطلبد. دوم اینکه وقتی سیل مهاجرتی پیش میآید، مدیریت به چالش کشیده میشود و در همه جای دنیا به همین صورت است.
برای مثال وقتی سیل مهاجرتی سوریه به اروپا را ببینید، هنوز بحث مدیریت مهاجرت به اروپا را به چالش میکشند. یا سیاستی که ترکیه در قبال اتحادیه اروپا ایجاد کرد. اینها نشان میدهد وقتی سیل مهاجرتی اتفاق میافتد، بسیاری از قواعد به هم میخورد و طبیعی هم هست. وقتی یک میلیون و پانصدهزار نفر وارد کشور میشوند، چالشی برای کشور ایجاد میشود. به خاطر همین موضوع، سیاست در حوزه مهاجرت بسیار موضوع پیچیده ای است که به نسبت منطقه، کشور و شرایط زمانی باید مورد تحلیل و ارزیابی قرار بگیرد. وقتی هم سیل مهاجرتی صورت میگیرد، خود به خود سیاست بازگشت تقویت میشود. برای مثال، سوریها و افغانستانیها برای ورود به آلمان چند کشور را ردکرده و بالاخره به آلمان رسیده و در کمپها قرار میگرفتند. یعنی آلمان با مدیریت چند کشور واسط مواجه بود. با وجود این، باز در کشورهای مهاجرپذیر هستند، مهاجران غیرمجاز وجود دارند.
بر اساس سیاستهایی که در دنیا وجود دارد و بر اساس تجاربمان، سیاست ما در حوزه مهاجرت با تغییرات عمدهای مواجه خواهد شد. اولین و مهمترین آن این است که در عصر جدید ما به سراغ قانون رفتیم. زیرا اساس مدیریت، قانون است. در کشورهای مردم پایه مانند جمهوری اسلامی ایران، قانون مبنای اصلی و اساسی است.
زیرا قانون هم برای اتباع و هم برای دستگاهها و هم برای سایر جامعه اساس است. تبعه خارجی باید بداند چه مقدوراتی دارد، چه معذوراتی و چه اختیاراتی دارد و از چه حقوقی برخوردار است. تابعیت یک موضوع سیاسی حقوقی است. ما به افغانستانیها تابعیت ندادیم جز در موارد محدودی. پس قانون اصل اول هم برای هماهنگ ساختن دستگاهها و هم اتباع است.
دنیا برای مدیریت مهاجران به سمت ایجاد سازمان مهاجرتی رفته
دوم اینکه چیزی که در قانون دیدیم، ایجاد یک ساختار منسجم است. ما از برنامه چهارم توسعه که شورای هماهنگی و بعد کمیسیون ساماندهی را ایجاد کردیم، اذعان داشتیم که دستگاههای متعددی در این حوزه فعال هستند. پس باید شورای هماهنگی ساماندهی ایجاد شود.
براساس تحقیقات تطبیقی که انجام دادیم، در دنیا به سمت ایجاد یک سازمان مهاجرتی رفتهاند که مهاجران را از زمان ورود یا تولد تا زمان مرگ مدیریت کند. یکی دیگر از ارکان طرح تدوین شده، سازمان ملی مهاجرت است. رکن دیگر تغییر رویکرد است. یکی از بزرگترین مشکلات در حوزه اتباع خارجی، این است که نه تنها نگاههای مردم عوض شده بلکه هزینههای مالی و اقتصادی هم که اتباع جدید بر اتباع قدیمی وارد کردند، بسیار سخت شده است.
بنابراین ما تغییر رویکرد دادیم از این منظر که رویکردهایمان از کوتاه مدت به بلندمدت تبدیل شود. زیرا تبعه خارجی که وارد کشور میشود، باید آیندهای برای خود متصور باشد. اگر آیندهای متصور نباشد علاقهای به جامعه مقصد نخواهد داشت. در زمان کنونی برای اتباع افغانستانی هنوز آن علاقه به معنای واقعی شکل نگرفته است. زیرا اگر علاقه شکل بگیرد پایبندی به قانون و رعایت هنجارهای اجتماعی بیشتر میشود.
مورد دیگر ساماندهی واحد اطلاعاتی است که سازمان ملی مهاجرت این کار را انجام میدهد و سامانه ایجاد کرده و اگر این قانون مصوب و کارهایش در مجلس انجام شود، با پیوست قانونی این کار با سرعت بیشتری انجام میشود.
مورد چهارم بهره گیری از دولت الکترونیک است. ما اکنون امکاناتی در زمینه دولت الکترونیک در کشور ایجاد کردهایم و این قانون، زمینه و بستر را برای سازمان ایجاد میکند تا از دولت الکترونیک استفاده کند. به روز رسانی قوانین مورد دیگر بود. مهمترین قانون ما برای سال ۱۳۱۰ است. که آن موقع اتباع خارجی زیر ۵۰۰ تا ۶۰۰ هزار بود. این در حالی است که مسایل اتباع خارجی تغییر کرده است و در نتیجه بازدارندگی قانون هم کاهش پیدا کرده است. قوانین باید بازدارندگی داشته باشند. قوانین ما در حوزه اتباع خارجی بازدارنده نیست و از این رو اثرگذاری اش کاهش یافته است.
مورد دیگر بهرهگیری از موسسات و اندیشکدهها و سازمانهای مردم نهاد در مدیریت اتباع خارجی است. مدیریت جمعیت مهاجران نیازمند مشارکت مجامع علمی، مردمی و انجمنهاست تا کارها دقیقتر و نیز لطیفتر انجام شود. البته تقویت روابط با کشورهای جهان و سازمانهای بین المللی هم دیده شده است.
باید هزینه زیست مهاجر مجاز و غیرمجاز متفاوت باشد
همان طور که اشاره کردم، مهاجرت یک پدیده بین المللی شده است. باید با مبدا، مقصد، مهاجر و سازمانهای بین المللی مدیریت شوند.هدف از این قانون، ایجاد تفاوت میان اتباع قانونی و غیرقانونی است.
ما منابع محدودی داریم و متاسفانه به دلیل فقدان ساماندهی دقیق، اتباع غیرمجاز هم از این منابع استفاده میکنند. هدف از این طرح این است که با استفاده از دولت الکترونیک و سامانههایی که برای اطلاعات وجود دارد، اتباع قانونی از امکاناتی برخودار باشند که اتباع غیرقانونی برخوردار نیستند. یعنی هزینه زیست تبعه خارجی مجاز و غیرمجاز متفاوت باشد.
اکنون یکی از بزرگترین مشکلات ما این است که هیچ مزیتی برای قانونی کردن حضور تبعه خارجی در ایران وجود ندارد. به خاطر همین بسیاری از آنها به صورت غیرمجاز زندگی میکنند.
وقتی ما منابع کافی نداریم، اساسا سیاست بازگشت یا اخراج چه مشکلی دارد؟ راهکارهای مدیریتی که در این زمینه موثر هستند، کدامها هستند؟
حقیقتطلب: وقتی صحبت از اخراج یا بازگشت میکنیم، خیلی تحت تاثیر بازنمایی رسانهای از کشورهای اروپایی هستیم. برای مثال، کشور انگلیس میگوید امروز ۲۰۰ نفر از اتباع افغانستانی را اخراج و به کشورشان بازگرداندم. وقتی این کشورها از بازگشت صحبت میکنند، واقعا بازگشت و اخراج است و دیگر مهاجر به آن کشور بازنمیگردد در حالیکه ژئوپلتیک ایران و افغانستان بسیار متفاوت با سایر کشورهای جهان است.
مهاجران اخراجی در فاصله کوتاهی، به ایران بازمیگردند
افغانستان کشور دور از کشور ما نیست و وقتی از اخراج دسته جمعی صحبت میکنیم، اینطور نیست که آنها برای همیشه بازگردند. آنها دوباره در فاصله زمانی بسیار نزدیکی از اخراج، به کشور ما بازمیگردند. زیرا یک چرخه منحوسی از ورود غیرقانونی شکل گرفته است و سازوکارش دارای منافع اقتصادی است.
مهاجر افغانستانی دو راه برای ورود به ایران دارد: یا به کنسولگری ایران در هرات و یا به کابل برود و درخواست ویزا بدهد که حداقل ۱۰۰۰ دلار باید هزینه کند.
این را هم بگویم که افغانستان یک کشور بسیار عقب مانده است که حتی خودش هم نمیداند جمعیتش چند نفر است. وقتی حاکمیت کشوری نمیداند جمعیتش چند نفر است، این انتظار که ما خودمان بدانیم این افراد چند نفرند و در کجا هستند، سخت است. حداقل این است که ما باید هزینه دو برابری برای در نظر بگیریم. چند سالی است این تصور هست که اگر افغانستانیها را به کشورشان بازگردانیم، خود دولت افغانستان طبق وظیفه یک سری اقدامات را انجام میدهد.این پیش فرض اشتباه بوده و تا کنون صورت نگرفته است. زیرا دولت مرکزی قوی در این کشور وجود نداشته است. چشماندازی هم از طالبان فعلی وجود ندارد که بتواند دولت قوی را شکل دهد که حداقل بداند چند نفر تبعه افغانستان دارد! هنوز در شهری مانند کابل بسیاری از خانهها پلاک ندارند، چه برسد به کد پستی.
سررشته باندهای انتقال مهاجران افغانستانی، کارفرمایان ایرانی هستند
البته این را هم بگویم که خیلی از افغانستانیها به صورت قانونی وارد شده اند، اما نمیدانم چرا سفارت، این نکته را نمیگوید؟ برای مثال ویزای توریستی ۹۰ روزه میدهد. یعنی قانونی میآیند، ولی بعد از آن حضورشان در ایران غیرقانونی میشود. راه حل دیگر این است که به نیمروز میروند و در آنجا پولی میدهند و یک سری قاچاقبر آنها را به پاکستان میبرند.
از نگاه اینها مهاجر دیگر انسان نیست، بلکه کالاست. گویی ۲۰ ، ۳۰ کالا قاچاق میشود. از پاکستان هم به ایران میآیند و دوباره در ایران دست به دست میشوند یعنی «پژوهایی» که در زاهدان هستند تا جاهایی به کرمان یا یزد میبرند و بعد جاهای دیگر و جالب این است که سررشتههای اصلی این کار، کارفرمایان ایرانی هستند.
وقتی چنین چرخهای وجود دارد و ما اخراج میکنیم، زیرا نه دولت قوی در افغانستان وجود دارد و نه اقتصاد قوی، گرسنگی بیداد میکند. بنابراین گزینهای که پیش رویش میماند دوباره پناه آوردن به ورود غیرقانونی است. بنابراین اخراج دسته جمعی دیگر جواب نمیدهد.
اقدامات ما درباره ساماندهی مهاجران از خیلی کشورها ضعیفتر است، حتی پاکستان اعلام کرد یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفر را اخراج میکند.
اینکه پاکستان یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفر را اخراج میکند، شعار است
پاکستان هم اوضاعش بهتر از کشور ما نیست. پاکستان در یک سال اخیر حدود ۲۴ حمله انتحاری داشته است و اینکه یک میلیون و ۷۰۰ هزار نفر اخراج میکند، شعار است. حتی نواحی مرزی افغانستان یعنی پشتونستان اصلا تحت نظارت دولت مرکزی نیست. یعنی اینگونه که برای ما بازنمایی میشود نیست و نمیتواند الگو باشد اما ترکیه میتواند.
هرچند به نظرم در مورد ترکیه هم دارد اغراق میشود اما کارهایی هم در مورد سوریهای کرده است. اما شبیهترین کشور از نظر مهاجران به نظرم آمریکا و مکزیک است. یعنی داستان ورود غیرقانونی مهاجران مکزیکی به آمریکا یک سابقه ۸۰ یا ۹۰ ساله دارد. هنوز هم آمریکا ۱۰ میلیون نفر مهاجر غیرقانونی دارد. یعنی قدرتمندترین ارتش دنیا را دارد و از سال ۲۰۰۰ میلادی به بعد نگهداری و مراقبت از مرزها را به طور ویژه به سه سازمان عمیقا اطلاعاتی داده است اما همچنان مهاجرت غیرقانونی رخ میدهد، در حالی که ۱۱۰۰ کیلومتر دیوار مرزی هم با مکزیک دارد.
روش موفق آمریکا با اتباع مهاجر مکزیک
اما آمریکا برخی کارها کرده که به نظرم میتواند برای سیاستگذار ما الگو باشد. اولا اینکه مهاجرت خود اتباع مکزیکی در قرن ۲۱ سیر نزولی داشته که آن را نتیجه برخی اقدامات آمریکا میدانم. برخوردهایی که ما از آنها صحبت میکنیم، آنها هم در دورههایی داشتند.
بعد به سراغ دادن ویزاهای کاری به مهاجران مکزیک رفتند. البته یک پیشزمینه خیلی مهمی داشت که دولت میتوانست کارگران مکزیکی وارد کند اما حقوقش به دولت مکزیک داده میشد، به شرط اینکه سیاست بازگشت را در مورد مهاجرانش اجرا میکرد. در حالی که معضل ما با کارگران مهاجر افغانستانی این است که به ایران برای کار میآیند اما ریشه پیدا میکنند. نوع مهاجرتشان چرخهای است اما در قالب قانون نیست. اگر در قالب قانون بیاید، تفاوت رفتاری بسیاری پیدا خواهد کرد.
وقتی در مورد مهاجران افغانستانی صحبت میکنیم، در مورد روابط اقتصادی ایران و افغانستان هم صحبت میکنیم. افغانستان استعدادهای بسیاری برای سرمایهگذاری دارد و اتفاقا روابط میتواند برای هر دو کشور مفید باشد. برای مثال، افغانستان معادن دست نخورده بسیاری دارد. از طرفی ایران هم ظرفیت دانشگاهی بزرگی دارد؛ فقط این وسط هیچ واسطهگری صورت نمیگیرد.
نیروی کار هم در افغانستان بسیار است و میتوان از این طریق، اشتغالزایی زیادی برای افغانستانیها و ایرانیان انجام داد. اثر طولانیمدت این اقدام، توسعه افغانستان است که توسعه ایران نیز هست. در حالی که ما این امر را در نظر نمیگیریم. مدام از اخراج صحبت میکنیم و فکر میکنیم اخراجها در خلا میرود؛ در حالی که کاملا به خودمان بازمیگردد.
بنابراین اصلا اخراج گسترده را پیشنهاد نمیدهم، چون در عمل آنچه اتفاق میافتد، تقویت شبکه افغانیکِشی خواهد بود و دوباره پس از چند ماه مساله را با حجمی گستردهتر تجربه میکنیم. به طور حتم ثبت داده، نخستین اقدام است. این هم نیست که دولت این کار را نمیکند اما ثبت داده ما در انتهای مسیر قرار دارد به جای اینکه در ابتدای مسیر باشد.
بخشی از تقاضای بازار کار ایران نیروی کار سطح پایین میخواهد، نه تحصیلکرده. یک عرضهای هم از افغانستان وجود دارد و یک واسطهگری هست که آن را شبکه افغانیکشی انجام میدهد، در حالی که آن را باید دولت انجام دهد. این هم اقدامی است که نیاز به صبر دارد.
با توجه به نکاتی که دوستان گفتند، راهحل مورد نظر شما برای ساماندهی مهاجران افغانستانی چیست؟
کاظمی: میخواهم به نکتهای که در ابتدای بحث به آن اشاره کردم، برگردم. یعنی بحث شناسایی مهاجران افغانستانی که در کشور ما حضور دارند. آقای حقیقتطلب اشاره کردند کشور ما با آمریکا درخصوص مهاجرت، شباهتهایی دارد اما به نظرم این رهاشدگی در آمریکا نیست. یعنی غیرقانونیها به معنای ناشناختهها نیستند و ملاحظاتی که در آن کشور وجود دارد در ایران نیست.
برای مثال در آمریکا میلیونها نفر لاتین زبان حضور دارند که حضورشان در انتخابات میتواند سرنوشتساز باشد. یعنی یکی از دلایلی که دموکراتها با این برگ برنده بازی میکنند، جلب رای میلیونها نفر لاتین زبان است؛ بنابراین شناسایی دقیقی از آنها وجود دارد.
نکته دیگر اینکه قانونگذاری برای اتباع یک امر مشخص است. سوالی که در مورد قانونگذاری برای من مطرح است اینکه، مجلس شورای اسلامی تا چه اندازه به نظرات مردم اهمیت میدهد؟ ملاحظات در زمینه سیاسی، توسعه و صدها بُعد دیگر وجود دارد اما پژوهشهایی در ۱۰ سال اخیر در مناطق مختلف صورت گرفته که بیشتر آنها آسیبمحورند.
پرسش اساسی این است که تا چه حد این آسیبها مورد توجه قرار گرفته و قانونی که قرار است به عنوان برآیند نهاد قانونگذار به جامعه اعلام و اجرا شود، چقدر با واقعیتهایی که مردم آن را لمس میکنند، نزدیک است؟
کمبود برق و منابع ما تقریبا با مصرف افغانستانیهای مهاجر برابر است
در کشور ما بسیاری میگویند مهاجران افغانستانی مصرفکنندگان بخش عمده از خدمات هستند. بخشی از این استدلالها در صفهای نانوایی شکل میگیرد. البته این دور از واقعیت هم نیست. برای مثال جمعیت استان تهران تقریبا ۱۵ میلیون نفری است و معاون استاندار اعلام میکند ما ۲.۵ میلیون نفر جمعیت افغانستانی داریم که نسبت یک به ۶ است. اکنون شما حساب کنید ما در کشوری هستیم که تابستانها با قطعی برق مواجهایم. بسیاری حساب میکنند کمبود برق در تابستان برابر با حضور اتباع افغانستانی در ایران است. عدهای میگویند اخراج افغانستانیها به صورت گسترده انسانی نیست اما چرا نباید آن طرف قضیه نگریسته شود؟
مگر ایران جزو ۱۰ کشور برتر اقتصادی است که یکی از ۵ کشور مهاجرپذیر باشد؟
مساله مهم دیگر اینکه، مشخص نبودن تعداد مهاجران برای نهادهای بینالمللی نیز مشکل ایجاد کرده؛ برای مثال آنها هم نمیدانند ایران در این مدت چه تعداد پناهجو در خود جای داده است. با توجه به اینکه نهادهای بینالمللی ایران را یکی از ۵ یا ۱۰ کشور پناهندهپذیر پذیرفتهاند، سؤالم این است که کشور ما برای اینکه تصمیمگیری کند به تعداد بالایی از مهاجران افغانستانی تابعیت یا هر امکانات دیگری بدهد و اخراجشان نکند، آیا جزو ۱۰ کشور برتر اقتصادی است که بتواند از پس مشکلات آنها برآید؟
اینکه آلمان توانست پناهجویان سوری را بپذیرد برای این بود که ظرفیتها و امکاناتش فراهم و تکمیل بود. میدانست چه مقدار بودجه برای آنها اختصاص دهد، در حالی که در کشور ما این امر در نظر گرفته نشده است. ما چقدر در بخش اقتصادی و سایر بخشها به کارگر نیاز داریم؟ حداقل کار این است که یک شناسایی و آمایش صورت بگیرد و اگر قرار است حاکمیت کاری کند، مسئولان بگویند چه کار میخواهند انجام دهند؟
با توجه به مواردی که گفته شد، آیا برای ساماندهی افغانستانیها منابعی را هم در نظر گرفتهایم؟
جهانبخش: از اول انقلاب ما افغانستانیهای مهاجر را بردهایم و دوباره این افراد بازگشتهاند. افغانستان دو مشکل بسیار بزرگ دارد. از یک سو، امکان زیست در این کشور نیست و دولت مستقلی ندارد. ما حتی مرزهای مشترکمان با این کشور را یک طرفه مدیریت میکنیم و آنها جلوگیری از عبور اتباعشان به ایران ندارند. دوم اینکه تبعه افغانستانی که اندکی در ایران زندگی کرده باشد، دیگر در افغانستان حاضر به زندگی نیست.
تبعه قانونی که در کشور حضور دارد، باید مالیات بدهد
نکته دیگر اینکه ما که تبعه ایران هستیم، یک پیوند فرهنگی و اقتصادی با کشور داریم. من ایرانی بابت خدماتی که دولت میدهد، مالیات پرداخت میکنم. مهمترین خلا در این حوزه مالیات است. تبعه قانونی که در این کشور حضور دارد، باید مالیات بدهد و این نخستین اصل در قانون است. این مالیاتها هم به دولت برای خدماترسانی بهتر کمک میکند و اینکه تبعه خارجی نسبت به ایرانیان مالیات بیشتری بدهد، زیرا در همه دنیا این موضوع هست و این تفاوتی بین تبعه هر کشور با تبعه خارجی است. در ایران نیز به طور قطع باید این اتفاق بیفتد.
مساله دیگر، بحث کلونیهاست که هم آسیبهای اجتماعی متعددی دارد و هم در رسانهها مطرح است. وجود این کلونیها به دلیل عدم ساماندهی است. در دنیا محل سکونت تبعه خارجی دست خودش نیست، بلکه دست دولت است. دولت تعیین میکند کجا جانمایی شود اما در کشور ما به دلیل عدم ساماندهی با وجود ممنوع کردن ۱۶ استان، اما هنوز تبعه خارجی در آنجاها وجود دارد.
در آمریکا این اختلاف بین زیست مجاز و غیرمجاز بسیار زیاد است. اگر زیست مجاز داشته باشید، نان هزار تومان و اگر غیرمجاز باشد نان چندین هزار تومان است. ما کلی هزینه کردهایم و دولت هوشمند ایجاد کردهایم و قرار نیست همه اتباع افغانستانی را بپذیریم. اتباع افغانستانی را به تعدادی که نیاز داریم، قانونی میکنیم و به آنها خدمات میدهیم زیرا آنها هم به ما خدمات میدهند؛ یعنی خدمات دوجانبه. هر جا احساس کنیم تبعهای برای ما خدماتی ندارد، پس نباید به او خدماتی هم بدهیم.
به دلیل قوانین سخت مالکیت، زمینه سرمایهگذاری خارجیها را نداریم
آخرین نکته اینکه بخشی از اقتصاد خُرد ما پیوند ناگسستنی با اتباع خارجی پیدا کرده است. یعنی میتوان از خدمات آنها هم استفاده کرد. سرمایهای که از منابع ما تولید میشود، اما در ایران نمیتواند بماند و به کشورهای دیگر میرود؛ این خیلی بدتر است. چون زمینه سرمایهگذاری به دلیل قوانین سخت مالکیت نداریم.
اساس دریافت اقامت در بسیاری از کشورهای دنیا مبتنی بر خرید خانه است؛ زیرا خرید خانه دو مولفه مهم دارد؛ نخست آنکه باید هزینه قابل توجهی برای خرید خانه پرداخت کنید و دوم اینکه آن خانه را نمیتوان جابهجا کرد. پس سرمایه آنجا باقی میماند.
نتیجه این وضعیت این است که فرد به ماندگاری در کشور عادت میکند و به قوانین و عرف و هنجارهای این کشور باید پایبند باشد، زیرا اگر پایبند نباشد، بزرگترین سرمایه خود را از دست میدهد. پس ما باید این موارد را هم ببینیم. کشورهای پیشرفته دنیا بدون مهاجران پیشرفت نکردهاند. در آمریکا از ترامپ تا ایلان ماسک مهاجرند. محبوبترین رئیسجمهوری اخیر آمریکا هم اوباما بوده است اما ببینید چطور از یک مهاجر کار میکشند و ساختارشان چگونه است؟
اجازه خرید ملک باعث نمیشود مثل اسرائیلیها برای ما مشکل ایجاد شود؟
اصلا اسرائیلیها در فلسطین خانه نخریدند. در امارات ۹۲ درصد نیروی کار اتباع خارجی است؛ در قطر ۹۷ درصد هستند اما مدیریت مناسب هم دارند. ما از اول انقلاب تا الان دهها میلیون بار تبعه افغانستانی را از ایران خارج کردهایم. به همین تعداد وعده غذایی و خدمات دادهایم. به اندازه دهها میلیون نفر اتوبوس گرفتیم و بردیم تا مشهد و چقدر مامور برای جابهجایی آنها لازم است. البته بسیاری از اینها چند بار اخراج شدهاند.
شما هم جمعبندی خود را بفرمایید.
حقیقتطلب: نکته مهم، نبود شفافیت است. برای مثال اینکه جمعیت افغانستانیها خیلی مصرفکنندهاند، در رسانهها بسیار مطرح میشود اما از آن طرف از میزان تولیدشان، داده و اطلاعاتی وجود ندارد.
گفته میشود مهاجران افغانی مالیات نمیپردازند اما هزینه تمدید مدرک هم برای خانوادهها بسیار زیاد است. اینکه به این پولها میشود عنوان مالیات اطلاق کرد یا نه و اینکه این پولها به حساب چه کسی میرود، بحث دیگری است.
بیشترین سود حضور مهاجران غیرقانونی را کارفرما میبرد
نبود شفافیت در مورد مهاجران غیرقانونی بیشتر است؛ زیرا بیشترین سود حضور آنها را کارفرما میبرد. خیلی وقتها اصلا کارفرما میتواند حقوق سه تا چهار ماه را نپردازد به این بهانه که بعد داده میشود و کارفرما به پلیس زنگ میزند و او را به عنوان تبعه غیرقانونی رد مرز میکند. چنین اتفاقاتی بسیار رخ میدهد. به نظرم تولید ناخالص آن دسته از مهاجران کاری قابل توجه است؛ زیرا به اقتصاد ما کمک میکنند و این نکته بدی نیست. اقتصاد امری پویاست و اگر در بخشی نیروی کاری بهتر کار میکند و بازدهی بیشتری دارد، نباید به تابعیت او فکر کرد.
اگر بخواهم جمعبندی کنم، باید به لزوم توجه به دستههای مختلف مهاجران اشاره کنم و اینکه همه آنها را به یک چوب نرانیم. مهاجران کاری را به رسمیت بشناسیم و تلاش کنیم شیوه ورودشان به داخل تحت شبکههای دولت و نظارت دولت باشد. در مورد پناهجویانی که در دو سال اخیر وارد ایران شدند، زمان طلایی بازگشت آنها پنج سال نخست ورودشان است، پس باید به آن توجه کنیم.
حاکمیت باید برخی تصمیمهای اساسی در مورد مهاجران افغانستانی بگیرد که تصمیمهای بسیار سختی هم هست. که البته باید باید ۲۰ تا ۳۰ سال پیش گرفته میشد. ما ۲۰ تا ۳۰ سال در این زمینه عقب افتادهایم اما همین امروز باید به دلیل پیچیدهبودن اوضاع شروع کرد و تا جای ممکن گروههای مختلف همکاری کنند.
سکوت باعث ابهامشده؛ دولت با تصمیم سخت شفافسازی دادهها را اعلام کند
با سکوت موجود، در جامعه توهمهایی در حال شکلگیری است. حس میکنم زمان آن رسیده تا جرات به خرج داده شود و اگر کمکاری صورت گرفته، اقرار شود و اگر برنامهای هست، حتما با صدای بلند اعلام شود. تصمیم سخت را شفافسازی میدانم تا دادهها اعلام و دستهبندیهای مهاجران در نظر گرفته شود.
تحصیل کودکان مهاجر دارد در کنار سایر مسایل قرار میگیرد و دانشآموزان بدون مدرک اصلا ثبتنام نشدند. چون آمایش سرزمینی انجام نشده، اوضاع بسیار سخت شده اما تحصیل یک خیر مطلق است؛ هم برای جامعه ایران و هم برای جامعه افغانستان. این را به عنوان یک هزینه سربار در نظر نگیریم. بیسواد ماندن این کودکان سبب میشود آینده افغانستان ادامه همین روزها باشد و اوضاع اصلا بهتر نشود و حتی خود ایران هم از این وضعیت متضرر شود.