
شکستهای اخلاقی
دو سال پیش که سر تسلط دوبارهی طالبان ملت آه و واویلا راه انداخته بودند، یکهو احساس غریبی کرده بودم. من در حد خودم افغانستان و مهاجران افغانستانی را میشناختم. اما نمیتوانستم آنجور که ملت آه و ناله میکردند، مرثیهسرایی کنم. از همه عقب مانده بودم. انگار همه بیشتر از من افغانستان و افغانستانیها را میشناختند. استوریهای دوستان مختلف دور از موضوع برایم یک جوری بود. قشنگ حس عقبماندگی داشتم. نشسته بودم فیلمهای تسلط طالبان را از این طرف و آن طرف جمع کرده بودم. اما مبهوت بودم. از یک طرف از ته دل ناراحت بودم. سال ۱۴۰۰ بود و آغاز قرن جدید و راستش من آن موقع بیشتر از افغانستان برای خود ایران حس نگرانی پیدا کرده بودم. چون فکر میکردم که طالبان فقط بر افغانستان مسلط نشده است.…