بزرگ‌ترین شکست شاید همان هرگز شکست نخوردن باشد!

یک فیلمی از برلین هست در جولای ۱۹۴۵ و بعد از جنگ جهانی دوم که تا به حال ۶۸ میلیون بار در یوتیوب بازدید شده است. فیلم از روزهایی است که تقریبا از برلین چیزی باقی نمانده و خاکش را هم دشمنان آلمان، بین خودشان تکه پاره کرده‌اند. هنوز شوروی تصمیم به تشکیل آلمان شرقی و ساخت دیوار نگرفته البته. کیفیت فیلم بازسازی شده و خیلی واضح شده. حالا که برلین را تقریبا می‌شناسم و خیلی از خیابان‌هایش را راه رفته‌ام، دیدن فیلم برایم یک حال و هوای دیگری دارد. 

این‌که خیلی از خیابان‌ها و بناهای باشکوه این روزهای برلین بعد از جنگ جهانی دوم به چه وضعیتی درآمده بودند خیلی جالب بود. برلین در سال‌های آغازین قرن نوزدهم حدود ۲۰۰ هزار جمعیت داشت. در اواسطش ۴۰۰ هزار نفر و در اوایل قرن بیستم جمعیتش به ۳.۵ میلیون نفر رسیده بود. به نظرم برلین در حال حاضر در سال ۲۰۲۵ در اوج زیبایی خودش است و جمعیت فعلی‌اش تازه دوباره رسیده به ۳.۵ میلیون نفر.

بعد از جنگ جهانی دوم ۸۰ درصد ساختمان‌های شهر نابود شده بودند و جمعیت شهر به زیر ۱ میلیون نفر رسیده بود. برلین شکست خورده بود. آلمان شکست خورده بود و شکست اصولا تحقیرآمیز است. این‌که تو سال‌ها جانانه جنگیده باشی و نهایتا دشمنانت بیایند خاک شهرت را بین خودشان تقسیم کنند (نه فقط کشور، بلکه شهر برلین) خیلی تحقیرآمیز است. بنز و ب ام و در زمان جنگ جهانی هواپیما می‌ساختند. فوق العاده هم بود هواپیماهای‌شان. اما بعد از جنگ هرگز اجازه‌ی ساخت هواپیما را پیدا نکردند و میدان را واگذار کردند به فاتحان‌شان: ایرباس فرانسوی و بویینگ امریکایی. این خیلی تحقیرامیز است.

اما آلمانی‌ها این شکست را پذیرفتند. تحقیر شدن را پذیرفتند و سرشان را انداختند پایین و دوباره از نو شروع کردند و حالا هم رهبر اروپااند دوباره. فرانسه در جنگ جهانی به کمک آمریکا و شوروی و بریتانیا شکست‌شان داد. اما حالا آلمان، البته بدون جنگ و فقط با کار و تلاش   دوباره آقای اروپاست. با این‌که آلمان در دو قرن گذشته همواره قدرت اقتصادی سیاسی جهان بوده و اصولا آبشخور فکری غرب از آلمان است، اما دشمنانش برای تحقیرش زبان آلمانی را به سازمان ملل راه ندادند و آن را به رسمیت نشناختند. هنوز هم این زبان در وب‌سایت‌های سازمان ملل حضور ندارد. اما این هم باعث نشد که آن‌ها منزوی شوند و دست از کار و تلاش بردارند. زبان آلمانی را زنده و پویا نگه داشتند.

وقتی فیلم را داشتم می‌دیدم بزرگ‌ترین سوال برایم همین بود: شکست خوردن یک کشور این شکلی است؟ حتما باید یک کشور این‌جوری نابود شود تا بگوید شکست خورده‌ام؟

بعد ناخودآگاه یاد افغانستان افتادم و  دیدم حتی ممکن است، این شکلی نابود شدن هم شکست در نظر گرفته نشود.

یک  گفته‌ی مشهوری هست که افغانستان، باتلاق ابرقدرت‌هاست و این کشور هرگز تسلیم هیچ ابرقدرتی نشده است. بریتانیای کبیر دو قرن پیش آن‌جا زمین‌گیر شد. شوروی سابق هم بعد از ۸-۹ سال جنگ این کشور را رها کرد و بعد هم خودش سقوط کرد. آمریکا به کمک تمام کشورهای هم‌پیمانش هم ۲۰ سالی تلاش کردند که دموکراسی را به این کشور بیاورند و نهایتا دستاوردشان طالبان و طالبانیسم بود. افغانستان هرگز شکست نخورد. اما این شکست نخوردن چه بهایی برای این کشور داشت؟

حکایت این سال‌های ایران هم به نظرم همین است. به نظرم چیزی که از بیرون دارد به نظر می‌رسد این است که اگر تهران هم مثل برلین ۸۰ درصدش ویران شود و جز خاک چیزی ازش باقی نماند، باز هم نمی‌پذیرد که شکست خورده است. همان راهی را می‌رود که افغانستان در دو قرن اخیر رفته: کشوری که شکست نخورده است. اما… شکست نخوردن خودش بزرگ‌ترین نوع شکست نیست؟!

دیدگاهتان را بنویسید