صبح بیدار شدم افتادم دنبال کارهای آنملدونگ اتاقم. آنملدونگ یعنی اینکه رسما به حضور شهرداری و مقامات ایالت و شهر برسانی که ساکن فلان خانه شدهای. دیشب همینجوری الکی درخواست وقت دادم. سایت دانشگاه نوشته بود که صف درخواست وقتش طولانی است. اما شانس من امروز و فقط امروز جای خالی داشتند. دیگر جای خالی نداشتند تا سه هفتهی دیگر. سریع دریافتم و نوبت را گرفتم.
از محمد پرسیدم که فرآیند چجوری است؟ گفت حتما فرم درخواستت را پرینت بگیر ببر. گفتم آخر الان که آخر شب است و قرار ملاقاتم با شعبهی شهرداری برلین هم ۹ صبح است. مغازهها تازه ۹ صبح باز میکنند. گفت یک کاریش بکن. سیستم آلمان هنوز کاغذی است و بروی فایل نشان بدهی یارو پرتت میکند بیرون.
گشتم و توی گوگل مپ یک مغازهی کپی پرینت پیدا کردم که ۸ صبح باز بودند. کپیرلادن یک مغازهی زنجیرهای کپی و پرینت در برلین است. شعبههایش جاهای مختلف شهرند. اینکه مغازهی کپی و پرینت زنجیرهای باشد قشنگ نشان میدهد که چهقدر سیستم آلمان دستی و به دور از تکنولوژی است. برعکس سنگاپور که اصلا کاغذ معنایی ندارد و تقریبا کاغذ را از مناسبات اداریشان حذف کردهاند.
سر راهم گنجهی مهربانی سر کوچه را سک زدم. علاوه بر کتابهای همیشگی یک نفر یک فلاسک چای هم گذاشته بود تویش. توی این محلهای که ساکنش هستم (پرنزلاوربرگ) ملت چیزهایی را که کار میکند و دیگر نیاز ندارند آشغالی نمیاندازند. میگذارند توی گنجهی سر کوچه. گنجههه هم در دیوار خانهای کار شده که پشتش پرچم هفترنگ همجنسبازها مثل پرچم سفارتخانههای بغلدستیاش بر یک میلهی بلند در اهتزاز است! فلاسک چای چشمم را گرفت. گفتم برگشتنی حتما برش دارم. چون فلاسک چای نیاوردهام و برای چای نوشیدن در مضیقهام.اما وقتی برگشتم دیگر خبری از فلاسک نبود. دنیا خیلی جای رقابتیای شده است واقعا.

کپیرلادنی که ۲۰ دقیقه پیاده تا خانهام فاصله داشت هنوز کرکرهی مغازه را بالا نکشیده بود که گفتم این را برایم پرینت بگیر. یک ده دقیقه طول کشید تا کامپیوتر مغازه برای خواندن فلش من بالا بیاید. ویندوز ۷ داشت. یک ۵ دقیقه هم طول داد تا فلشم را اسکن کند و بعد فرم درخواست آنملدونگ را برایم پرینت گرفت. بعدش زدم بیرون رفتم سوار تراموا شدم و بعد هم خط یو۹ تا به شعبهای از شهرداری برلین که برای ثبت اتاقم بهم تخصیص داده شده بود برسم.
یک چیز جالب در مورد فرم آنملدونگ این بود که دانشگاه بهمان گفته بود در قسمت دین چیزی ننویسید و خالی بگذارید؟ برای تشویقمان به بیدینی و لاییک بودن؟ نه. به خاطر فرار از مالیات. مسلمانها را مطمئن نیستم. ولی مسیحیها را به صراحت اعلام کرده بودند که اگر توی فرم آنملدونگ دینشان را بنویسند شهرداری برای تامین هزینههای کلیساهای نزدیک محل زندگیشان برای آنها مالیات در نظر میگیرد. سیستم جالبی برای تامین هزینههای کلیسا و حتی مسجد و مراکز مذهبی بود. هر کس دین و مذهب دارد، مالیات مربوطه میرود به حساب دین مرتبط!

رفتم توی شعبهی شهرداری. صف بود. نشستم تا شمارهام را بخوانند. یادم رفته بود خودکار بیاورم. فرمی که پرینت گرفته بودم نیاز به امضا داشت. دیدم نگهبانی که آنجا ایستاده خودکار دستش است و کاری هم ندارد. نزدیکش شدم و گوتن تگ (روز به خیر)ی پراندم. بعد دیدم آلمانیام در آن حد نیست که درخواستم را بگویم. به انگلیسی گفتم میشود خودکارت را یک لحظه بدهی فرمم را امضا کنم؟ گفت داس ایست ماین (به آلمانی: این برای منه). جا خوردم. دوباره نگاهش کردم. یکهو داد زد: داس ایست ماین (این برای منه). خواستم بگویم خب بابا، عمهی منم میدونه این خودکار برای توئه. گدا. خودکار برای خودت. ببر تو خاک با خودت چالش کن اصلا. چیزی نگفتم و برگشتم. قیافهی نگهبانه هم خیلی عربطور بود. ولی خب آلمانی بود دیگر.

همان لحظه شمارهام را اعلام کردند و رفتم توی اتاقک بررسی پرونده. پاسپورت و فرم و نامهی تایید اقامتم توسط صاحبخانه را به آقای مامور دولت نشان دادم. به آلمانی چند تا سوال ازم پرسید که کی آمدی و اینها. سختم بود به آلمانی جواب بدهم. انگلیسی جواب دادم. بعد یک سوال هم به انگلیسی پرسیدم که آیا مدارک ثبتنام دانشگاهم را میخواهید؟ او هم به آلمانی جواب داد ناین. کلا سیستمش اینجوری بود که حتما آلمانی حرف بزند. با اینکه کامل انگلیسی میفهمید. ولی زیاد گیر نداد. یعنی خب مدارکم هم کامل بود.
یک ربع همان چیزهایی را که من توی فرم پرینت گرفته بودم وارد کامپیوترکرد. کور شوم اگر دروغ بگویم. دقیقا برمیداشت از روی کاغذ پرینتشده، اطلاعات را وارد سیستمش میکرد. کاری که خودم بدون پرینت گرفتن و با اتصال آنلاین میتوانستم برایش انجام بدهم. بعد پاسپورتم را گرفت و ازش کپی گرفت و آخرسر گفت فرتیش (یعنی تمام). گفتم دانکه شون و خوشحال و شاد و خندان زدم بیرون.
تازه دیشب بود که سیمکارت آلمانم فعال شد. آن هم سه روز طول کشید. اینجوری بود که سیمکارت را خریدم. گذاشتم توی موبایلم. پیام داد که سیمکارت مشکل دارد به یکی از مراکز مراجعه کن یا تماس بگیر. من حال رفتن به مراکز را نداشتم. ایمیل و نامهنگاری کردم. جوابم را دادند و یک مصاحبهی ویدئویی ترتیب دادند که وسطش ۷-۸ بار قطع شد اینترنتشان و بالاخره بعد از یک ربع گفتوگو و احراز هویت گفتند ۲۴ ساعت دیگر سیمکارتت فعال میشود. قشنگ ۵ روز طول کشید تا به یک سیمکارت برسم. به سرزمین بوروکراسی خوش آمدم!