پایان ماه عسل

پایان ماه عسل

از روزهای سنگاپور
عصر یکشنبه است. امروز دقیقا ۷ روز شد که از خانه‌مان خداحافظی کردم و راه افتادیم به سمت فرودگاه امام. آخرین دیدارهایم با آدم‌ها در ذهنم حالا پررنگ‌تر شده. مثلا آن‌جا که ص موقع حرکت کردنم با دوچرخه و دور شدنم ازم عکس گرفت و من برایش بای بای کردم. می‌فهمیدم که دلش می‌خواهد دوباره برگردم و بمانم. ولی دیگر باید می‌رفتم. بهش هم گفتم که دیگر نیستم. دوست داشتم با من بیاید. اما نتوانست یا نخواست یا هر چه،‌ نشد. عکسم را هم برایم نفرستاد. شاید یک روز برایم بفرستد. شاید هیچ وقت نفهمم که چه اتفاقی افتاد. مثل آقای ن که بعد از ۱۰ سال جدایی هنوز هم نمی‌دانست علتش چه بوده. آن هم آقای ن که در شفاف کردن همه چیز متخصص است. نشد که دوباره بروم…
Read More
چرا رفتی دوچرخه خریدی؟ روایتی از خرید دوچرخه در سنگاپور

چرا رفتی دوچرخه خریدی؟ روایتی از خرید دوچرخه در سنگاپور

از روزهای سنگاپور, من و پاندا
روایتی از خرید دوچرخه در سنگاپور رفتم دوچرخه خریدم. باید می‌رفتم گوشی و لپ‌تاپ می‌خریدم. اما رفتم دوچرخه خریدم. فائز خیلی معصومانه ازم پرسید: چرا رفتی دوچرخه خریدی؟ راست می‌گفت. کار عاقلانه‌ای نکردم. هزینه‌ی مترو و اتوبوس توی سنگاپور به نسبت سایر چیزها خیلی ارزان است. مسیری که با دوچرخه احتمالا نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه طول می‌کشد با مترو حدود ۲۵ دقیقه طول می‌کشد و هزینه‌اش فقط ۱ دلار خواهد بود. اگر بخواهی همان مسیر را با تاکسی بروی حدود ۱۰ دلار آب می‌خورد. توی سنگاپور ملت برای امور روزمره از دوچرخه استفاده نمی‌کنند. به قدری مترو و اتوبوس‌های سنگاپور خوبند که اصلا عقلانی نیست تو بخواهی به خودت زحمت بدهی و برای امور روزمره از دوچرخه استفاده کنی. چه‌جوری خوبند؟ بگذار از در خروجی خوابگاه‌مان شروع کنم. وقتی…
Read More
خرخوانی موقوف

خرخوانی موقوف

از روزهای سنگاپور
چهارشنبه ساعت ۹ صبح امتحان درس اقتصاد بود. حدود یک ماه و نیم پیش به ما دسترسی به یک سایت داده بودند که اقتصاد را به صورت آنلاین می‌توانستیم از آن پیگیری کنیم. برای من دسترسی به این سایت والذاریات بود. از یک طرف دسترسی به سایت با آی پی ایران امکان‌پذیر نبود و باید فیلترشکن استفاده می‌کردم. از طرف دیگر سایت سنگینی هم بود و سرعت اینترنت با فیلترشکن خیلی پایین بود برای دنبال کردن درس‌ها. کلاس درس نبود در حقیقت. چون هیچ کدام از هم‌کلاسی‌ها را نمی‌دیدیم. یک جور خواندن کتاب اقتصاد منکیو به صورت تعاملی بود. اولش آقای منکیو طی یک ویدئو هر فصل را معرفی می‌کرد. بعد متن‌های هر فصل بود به همراه ویدئوها و موشن‌گرافی‌ها و ... آخرش هم انجام تکالیف و نمره گرفتن و…
Read More
ارائه در مورد تحصیل کودکان مهاجر در ایران در دومین جایزه‌ی ملی سیاست‌گذاری ایران

ارائه در مورد تحصیل کودکان مهاجر در ایران در دومین جایزه‌ی ملی سیاست‌گذاری ایران

ارائه‌ها, چندرسانه‌ای, دیاران
بهمن ماه سال ۱۴۰۲ در دومین جایزه‌ی ملی سیاستگذاری ایران آخرین یافته‌هایم در مورد وضعیت تحصیل کودکان مهاجر در ایران، چالش‌ها و راه‌حل‌ها را در پنل تعلیم و تربیت دومین جایزه‌ی ملی سیاستگذاری ایران ارائه دادم. داوران این پنل عبارت بودند از آقای محسن حاجی‌میرزایی (وزیر اسبق آموزش و پرورش)، محمود امانی طهرانی (دبیر کل شورای عالی آموزش و پروش) و مجتبی همتی‌فر (رییس سازمان ملی تعلیم و تربیت کودک). ارائه‌ی من در این مرحله از مسابقه توانست در پنل تعلیم و تربیت به عنوان پروژه‌ی برتر شناخته شود و به مرحله‌ی پایانی مسابقه‌ی جایزه‌ی ملی سیاستگذاری در ایران راه پیدا کند. فیلم این ارائه را می‌توانید مشاهده کنید:
Read More
کامپونگ گلم و توا پایو

کامپونگ گلم و توا پایو

از روزهای سنگاپور
روز آخر جشن شکوفه‌ها، یک مسابقه‌ی شگفت‌انگیز بود. شب قبلش یک فرم برای‌مان فرستادند که مسئولیت هر اتفاقی که بیفتد گردن خودمان است. شبیه فرم رضایت اولیاء بود وقتی که بچه بودیم و مدرسه می‌خواست ما را ببرد موزه‌ی حیات وحش دارآباد اردوی علمی. ابتدایی که بودیم هر سال ما را به عنوان اردو می‌بردند موزه‌ی حیات وحش دارآباد. در مورد کد لباس هم نوشته بودند که باید همه‌مان تی‌شرت‌های ان یو س را که روز اول به‌مان دادند می‌پوشیدیم و یک لباس راحت برای پیاده‌روی‌های طولانی. صبح تند و تیز صبحانه خوردم. بعد سریع از باغ‌های بوتانیک گذشتم و خودم را به مدرسه‌ی لی کوآن یو رساندم. للا من را دید و گفت سلام piman. زبان‌شان نمی‌چرخد بگویند پیمان. اسم فامیلی‌ام را که اصلا و ابدا. گویا روز اول…
Read More
طبال‌ها

طبال‌ها

از روزهای سنگاپور
همه‌مان توی کلاس جمع شده بودیم. وقت بررسی پرونده‌ها بود. آفیسرهای آموزش دانشکده ۴ نفری نشسته بودند، شماره صدا می‌کردند. بچه‌ها اصل مدارک‌ تحصیلی گذشته‌شان را می‌بردند نشان‌شان می‌دادند و تایید می‌گرفتند برمی‌گشتند. می‌دانستم که هدف اصلی‌شان نشاندن بچه‌ها کنار هم است تا حرف بزنند و یخ رابطه‌ها آب شود. وینسنت پسر شیلیایی هم‌کلاسی‌مان پرحرف است. انگلیسی‌اش هم به وضوح خوب است. پشت سر هم داستان تعریف می‌کند. می‌گوید من پذیرش برکلی داشتم. اما سوزانا قدیر بهم گفت که ما این‌جا به تو فول‌اسکولارشیپ می‌دهیم. من هم به خاطر یک مشت دلار، برکلی را فروختم. خیلی باهیجان و جالب و با تعداد کلمات بالا داستان را تعریف می‌کرد. من نمی‌توانستم مثل او روان و با این تعداد از کلمات پیچیده انگلیسی تعریف کنم داستان را. تحت تاثیر قرار گرفتم. می‌دانستم…
Read More
سرعت زندگی در سنگاپور

سرعت زندگی در سنگاپور

از روزهای سنگاپور
چیزی که تو این دو روز خیلی توجهم را جلب کرده سرعت بالا تو سنگاپور است. اولش پله‌برقی‌های توی متروها توجهم را جلب کردند. واقعا دور تند حرکت می‌کنند. جوری تند حرکت می‌کنند که من برای سوار پله‌برقی شدن باید دقت کنم. به خصوص دیروز با چمدان یک خرده برایم ترسناک شده بود. چون سر یک پله‌برقی یک لحظه غفلت باعث شد چرخ عقب روی پله درست قرار نگیرد. سرعت پله برقی چنان بالا بود من و چمدان با هم کج شدیم نزدیک بود بیفتیم. امروز که بدون بار و بندیل بودم هم باز سرعت پله‌برقی‌ها به نظرم بالا آمد. یک عادت عجیبی هم دارند که توی پله‌برقی همه سمت چپ می‌ایستند و سمت راست برای سبقت باز است. خود پله‌برقی دارد مثل موشک حرکت می‌کند یک سری هم هستند…
Read More
اینک سنگاپور

اینک سنگاپور

از روزهای سنگاپور
شب اول ماندنم در سنگاپور است. منظره‌ی پشت پنجره‌ی اتاقم را دوست دارم. یعنی انتظار داشتم که به همین زیبایی باشد. رو به زمین بدمینتون مجتمع خوابگاهی است. عصر که رسیدم دو سه تا دختر داشتند توی زمین بدمینتون بازی می‌کردند. باید بدمینتون را یاد بگیرم. میز تحریر اتاقم قدیمی است. شبیه عکس‌ها نیست که نو و مدرن بودند. ولی میز خوبی است. باید یک کیبورد جدا بگیرم. چون جای دستش بالاتر از حد استاندارد است و اگر بخواهم زیاد بنویسم دست‌درد خواهم گرفت. عوضش برای دیدن خوب است. خوابگاهم یک ساختمان دو طبقه است که چهار اتاق دارد و یک آشپزخانه‌ی مشترک و یک میز ناهارخوری و مبل و تلویزیون و هر طبقه هم یک حمام و دستشویی. دو تا از هم‌خانه‌ای‌هایم را دیده‌ام. اسم یکی‌شان شاه‌نور است. اهل…
Read More
از این تابستان…

از این تابستان…

سپهرداد
اولش فکر کردم که دخترک فروشنده توی پاچه‌ام کرده عینک را. به خودم فحش می‌دادم که چرا نرفتیم از آن پسرک که آن همه وقت گذاشت برای تعریف تفاوت عینک‌ها بخریم. عینک جدید برایم سردرد به ارمغان آورده بود. فکر می‌کردم که فاصله‌ی کانونی رعایت نشده و این‌ها. وقتی رفتم کلینیک دانشگاه تهران که گزارش پزشکی با مهر بین‌الملل بگیرم ازشان دیدم اپتومتری‌شان خلوت است. سریع رفتم پیش دخترک اپتومتریست و گفتم ببین این عینک من را چک کن که فاصله‌ی کانونی و شماره‌اش درست است یا نه. چک کرد و گفت همه‌ چیز میزان است. بعد چشمم را معاینه کرد و گفت مشکل از نسخه‌ات است. الان نیم‌نمره از شماره‌ی چشمت کم شده. یک لحظه مات و مبهوت نگاهش کردم و بعد به ناگهان به خودم گفتم شت. سال‌ها…
Read More
مهاجران سنگ محک نظام اداری هر کشورند

مهاجران سنگ محک نظام اداری هر کشورند

سپهرداد
ارائه‌ام در مورد تحصیل کودکان مهاجر در ایران در خانه‌ی اندیشمندان علوم انسانی، آخرین ارائه‌ی عمومی من در ایران تا اطلاع ثانوی بود. این را پیش از جلسه هم می‌دانستم. دوست داشتم دوستانم هم بیایند. اما انتظاری نداشتم. خب، این مباحث را چندین و چند بار ارائه کرده‌ام و حرف‌هایم تکراری است. کسی هم از دوستانم نیامد راستش. خود بچه‌های دیاران هم کسی نیامد. اما جلسه‌ی خوبی بود. آدم‌های توی جلسه جدید بودند و متنوع. یکی استاد دانشگاه بود، یکی مهندس فارغ‌التحصیل سال‌های دور دانشکده فنی بود که ایام بازنشستگی خودش را سرگرم کودکان مهاجر در اطراف تهران کرده بود، چند تا دانشجو هم بودند که پایان‌نامه‌شان را حول این موضوع تعیین کرده بودند. نادر موسوی هم که دیگر سخنران نشست بود و دیدنش همیشه به من انرژی می‌دهد. دبیر…
Read More