دوچرخه‌سوار برلین: در جست‌وجوی مزار عباس معروفی

دوچرخه‌سوار برلین: در جست‌وجوی مزار عباس معروفی

من و پاندا, از روزهای برلین
بعد از چند هفته دوچرخه سوار شدم. آمده بودم مزار عباس معروفی را پیدا کنم اما پیدا نکردم. اصلا از همان اول معلوم بود که پیدا نمی‌کنم.  تند تند اسلایدهای درس رسانه را ساخته بودم فرستاده بودم برای هم‌گروهی‌ام و از خانه زده بودم بیرون. با خودم گفتم با دوچرخه بروم. بعد گفتم نه عرق می‌کنی وقتی رسیدی به قبرستان شاید بچایی. هوای برلین سرد شده است و هواشناسی هم احتمال باران می‌داد. آسمان شهر هم پوشیده از ابرهای خاکستری بود. گفتم بهتر است رفتنه را با قطار بروی و برگشتنی را با دوچرخه برگرد.  قبرستان والفردهوف دقیقا در غرب برلین بود. نزدیک استادیوم المپیک برلین. همان اول کار قطار اشتباهی سوار شدم. دقت نکردم که قطار اس ۱ است یا اس ۲ یا اس ۹ یا هرچه. گوگل‌مپ می‌گفت…
Read More
دویچ‌سمستر کارته علیه دوچرخه: روایتی از خرید دوچرخه در برلین

دویچ‌سمستر کارته علیه دوچرخه: روایتی از خرید دوچرخه در برلین

از روزهای برلین, من و پاندا
دو تا هم‌خانه‌ای دارم. یکی‌شان مراکشی است. ۲۵ سالش است. سه سال پیش آمده آلمان درس خواند. لیسانسش را گرفته و حالا هم مشغول به کار است. اهل دوچرخه نیست. خیلی هم کم‌حرف است. آن یکی ایرلندی است. تازه آمده برلین. یک کار پیدا کرده که سه روز در هفته می‌رود سر کار و سه روز هم دورکاری. هم‌خانه‌ای ایرلندی‌ام، دوچرخه دارد. ازش پرسیدم به نظرت با ۶۰-۷۰ یورو می‌توانم یک دوچرخه گیر بیاورم؟ گفت بعید می‌دانم. من خودم یک دوچرخه‌ی دست‌دوم خریدم ۲۵۰ یورو. در برلین ملت زیاد دوچرخه سوار می‌شوند. قسمت دوچرخه‌روی پیاده‌روهای اطراف خانه همیشه شلوغ‌تر از قسمت عابر است. به نظرم ۲۰۰-۲۵۰ یورو برای یک دوچرخه‌ی دست دوم شهری گران بود. گفت ببین گیرت می‌آید. اما احتمال زیاد باید خودت تعمیرش کنی. شاید ترمزش یا لاستیکش…
Read More
خداحافظی با هری‌ کوآن

خداحافظی با هری‌ کوآن

از روزهای سنگاپور, من و پاندا
یکشنبه صبح به خودم گفته بودم آخرین دوچرخه‌سواری سنگاپورم را هم انجام بدهم و بعد هم هری‌کوآن را شوهر بدهم برود. صبح یکشنبه باران شدیدی باریدن گرفت و تا ۹ صبح بارید. ساعت ۱۰ صبح به بعد آفتاب سنگاپور برای دوچرخه سواری مناسب نیست. رها کردم. دیروز صبح هم بس‌که خسته بودم دیر از خواب بیدار شدم. نشد دیگر هری‌کوآن را سوار شوم. توی carousel (دیوار سنگاپوری‌هاست) آگهی کردم. اولش دیدم گزینه‌ی هوش مصنوعی دارد بهم پیشنهاد می‌دهد. این‌جوری بود که یک فیلم ۳۰ ثانیه‌ای از دوچرخه می‌گرفتم و چند تا جمله در مورد دوچرخه می‌گفتم. بعد خودش عکس و متن آگهی را آماده می‌کرد. هوشمند هم بود. مثلا من در مورد رنگ و مارک دوچرخه هیچی نگفتم. خودش از روی فیلم فهمید. ولی در نهایت متنی که آماده کرده…
Read More
رکاب زدن تا زندان چانگی سنگاپور

رکاب زدن تا زندان چانگی سنگاپور

از روزهای سنگاپور, من و پاندا
جمعه صبح با صدای باران بر شیروانی سقف بیدار شدم. ساعت ۵:۳۰ صبح بود و آسمان تاریک. باران شدیدی آغاز شده بود. این باران شدید تا ساعت ۱۱ بی‌وقفه ادامه پیدا کرد. عصرش خواندن که میزان بارش باران در شمال سنگاپور رکورد سال ۱۹۷۸ این کشور را جابه‌جا کرده و یکی از شدیدترین بارش‌های چند دهه‌ی اخیر بوده. می‌خواستم دوچرخه‌سواری این هفته را به رفتن به زندان چانگی بگذرانم. پنج‌شنبه آخرین آزمون این ترمم را دادم و فقط مانده بود پروژه‌ی یکی از درس‌ها که نگرانش نبودم زیاد. اما باران بی‌قفه و شلاقی بارید. روز اعدام مسعود رحیمی مهرزاد بود. او را در یک روز بارانی در زندان چانگی سنگاپور اعدام کردند. توی گروه ایرانی‌های سنگاپور از وزارت امور خارجه خواسته بودند که کاری کند. وزیر امور خارجه هم از…
Read More
از امامزاده حاجی محمد صالح سنگاپور تا مسیر راه‌آهن

از امامزاده حاجی محمد صالح سنگاپور تا مسیر راه‌آهن

از روزهای سنگاپور, من و پاندا
یکی بهم گفت می‌دانستی سنگاپور امامزاده هم دارد؟ باورم نشد. گفتم یعنی این ایرانی‌بازی‌ها تا این‌جا هم کشیده شده؟ جست و جو کردم دیدم آره واقعا! بعد دیدم امامزاده‌هه چسبیده به بندر سنگاپور است. گفتم بروم یک تیر دو نشان کنم. هم ببینم امامزاده‌ی سنگاپور چه شکلی است و هم این‌که بندر سنگاپور را ببینم. سنگاپور نه زمین دارد و نه منابع طبیعی. بزرگ‌ترین سرمایه‌ی سنگاپور همین بندرش است. رکاب زدم و از داون تاون سنگاپور (مرکز بیش از ۲۰۰۰ شرکت مالی جهان) رد شدم و به محله‌ی چینی‌ها رسیدم و پایین‌تر از محله‌ی چینی‌ها لب بندر سنگاپور گنبد مسجد حاجی محمد صالح را دیدم. یک گنبد سیاه داشت و مسجد بر بالای یک تپه واقع شده بود. اتوبان دو طبقه‌ای که از کنار مسجد رد می‌شد دوچرخه‌ممنوع بود. قبل…
Read More
نیازی به قدیس‌سازی نیست

نیازی به قدیس‌سازی نیست

از روزهای سنگاپور, من و پاندا
دو هفته پیش دوچرخه‌ام را برداشتم رفتم قبرستان ماندای. قبرستان البته کلمه‌ی درستی نیست. دقیقش می‌شود مرده‌سوزخانه‌ی ماندای. یک جایی متعلق به چینی‌تبارهای سنگاپور است که مرده‌شان را می‌سوزانند، بعد خاکستر مرده را برمی‌دارند می‌گذارند توی کمد و روی کمد هم اسم و مشخصات و عکس مرده‌شان را می‌چسبانند و والسلام. هر هفته یکشنبه هم سری به مرده‌شان می‌زنند. برایش اسباب‌بازی مینیاتوری چیزهایی که دوست داشته می‌گذارند و عود می‌سوزانند و یک سبد میوه هم خیرات می‌کنند. سالن‌های مرده‌سوزی‌شان هم خیلی تر و تمیز بود. راستش دنبال سنگ قبر آقای لی کوآن یو بودم. می‌خواستم بهش ادای احترام کنم. مثلا بروم روی سنگ قبرش حمد و سوره بخوانم و بگویم که دمت گرم. لی کوآن یو، رهبر سنگاپور بود. عرض پنجاه سال سنگاپور را از یک کشور توسعه‌نیافته‌ی عقب‌مانده تبدیل…
Read More
در جست و جوی مزار آقای لی کوآن یو

در جست و جوی مزار آقای لی کوآن یو

از روزهای سنگاپور, من و پاندا
یکی از مکان‌هایی که روی نقشه‌ی گوگل مپ گوشی‌ام ذخیره کرده بودم تا حتما بروم کوره‌ی مرده‌سوزی ماندای بود. فرصت نشده بود که خیلی بادقت در مورد زندگی آقای لی کوآن یو بخوانم. فقط خوانده بودم که مراسم کفن و دفنش در Mandai Crematorium برگزار شده و خیلی هم باشکوه بوده. پیش خودم فکر کرده بودم که حتما بنای یادبودی در این قبرستان پیدا می‌کنم. حدود ۷۰ درصد از ورودی‌های امسال دانشگاه لی کوآن یو بورسیه هستند. بورسیه شامل هزینه‌ی تحصیل و کمک‌هزینه‌ی زندگی (هر دو) است. نگاه که کردم دیدم میزان بورسیه یکی است برای همه‌ی بچه‌ها. ولی بنیادهای مختلفی بورس را متقبل شده‌اند. مثلا برای یکی از هم‌خانه‌ای‌هایم بنیاد لی کا شینگ (که یکی از ساختمان‌های مدرسه‌ی لی کوآن یو هم به نامش است) بورس را متقبل شده.…
Read More
با دوچرخه تا فروشگاه ایکیا

با دوچرخه تا فروشگاه ایکیا

از روزهای سنگاپور, من و پاندا
بچه‌ها خیلی از فروشگاه ایکیا تعریف می‌کردند. عصری دوچرخه‌ام را برداشتم رفتم ایکیای الکساندر و برگشتم. بیشتر می‌خواستم دوچرخه‌سواری در شهر داشته باشم راستش. هنوز با خیابان‌ها و کوچه‌های سنگاپور اخت نشده‌ام. یک هلدر موبایل خریده‌ام. گوگل مپ را باز می‌کنم و طبق نقشه پیش می‌روم. هیچ کدام از خیابان‌ها و کوچه‌های سنگاپور مستقیم نیستند. شهر کوه هم ندارد و سر پیدا کردن شمال جغرافیایی گیج می‌شوم. توی تهران کوه توچال یعنی شمال، توی لاهیجان هم شیطان‌کوه یعنی جنوب. خیلی راحت بود. توی سنگاپور هر وقت گوگل گیج می‌شود که زیاد هم گیج می‌شود، من هم گیج می‌شوم. مثلا امروز حدود ۳ کیلومتر اضافه رکاب زدم چون یک جا چپ و راست را اشتباه رفتم. بعد سر چهارراه‌ها اذیت می‌شوم. باید مثل عابر پیاده صبر کنم تا چراغ سبز شود.…
Read More
چرا رفتی دوچرخه خریدی؟ روایتی از خرید دوچرخه در سنگاپور

چرا رفتی دوچرخه خریدی؟ روایتی از خرید دوچرخه در سنگاپور

از روزهای سنگاپور, من و پاندا
روایتی از خرید دوچرخه در سنگاپور رفتم دوچرخه خریدم. باید می‌رفتم گوشی و لپ‌تاپ می‌خریدم. اما رفتم دوچرخه خریدم. فائز خیلی معصومانه ازم پرسید: چرا رفتی دوچرخه خریدی؟ راست می‌گفت. کار عاقلانه‌ای نکردم. هزینه‌ی مترو و اتوبوس توی سنگاپور به نسبت سایر چیزها خیلی ارزان است. مسیری که با دوچرخه احتمالا نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه طول می‌کشد با مترو حدود ۲۵ دقیقه طول می‌کشد و هزینه‌اش فقط ۱ دلار خواهد بود. اگر بخواهی همان مسیر را با تاکسی بروی حدود ۱۰ دلار آب می‌خورد. توی سنگاپور ملت برای امور روزمره از دوچرخه استفاده نمی‌کنند. به قدری مترو و اتوبوس‌های سنگاپور خوبند که اصلا عقلانی نیست تو بخواهی به خودت زحمت بدهی و برای امور روزمره از دوچرخه استفاده کنی. چه‌جوری خوبند؟ بگذار از در خروجی خوابگاه‌مان شروع کنم. وقتی…
Read More
The end of an era

The end of an era

سپهرداد, من و پاندا
یاقوت را هم دادم رفت. عصری که در انباری را باز کردم یکهو از جای خالی‌اش تعجب کردم. یادم آمد که دیروز امین آمد، با هم رفتیم یک دور سرخه‌حصار رکاب زدیم. بعد که برگشتیم خودم یاقوت را نشاندم روی صندلی عقب ماشینش و رفتند. برای امین کلی نکته‌ی بهداشتی در مورد نگه‌داری دوچرخه و این‌ها بلغور کردم. دوچرخه شهری‌های هلندی با یاقوت و کوهستان‌های ایرانی فرق دارند. درست است که امین خودش توی هلند ۷ سال دوچرخه‌سوار بود. اما خب، آن دوچرخه‌ها با این‌ها فرق دارند. بهش یاد دادم چه‌طور لاستیک جلو و عقب را باز کند و ببندد. یاد دادم که چطور زنجیر را روغن بزند. در مورد زمان تعویض لاستیک و لنت‌ها توضیح دادم و گفتم این دوچرخه حالا حالاها کار می‌کند. نگران نباش. دو هفته پیش…
Read More