افغانستانی یعنی دیگری

افغانستانی یعنی دیگری

یادداشت‌های مطبوعاتی
یادداشت منتشرشده در سایت دیاران در ۱۰ فروردین ۱۴۰۱. احسان علیخانی در سری جدید برنامه‌ی عصر جدید در سال ۱۴۰‍۱ بار دیگر به مهاجران افغانستانی حاضر در ایران توجه ویژه نشان داد. این بار علیرضا محمدی، کمدینی بود که به عنوان یک استعداد ویژه در میان مهاجران افغانستانی حاضر در ایران به روی صحنه‌ی برنامه‌ی عصر جدید آمد.استندآپ کمدی او پیرامون مشکلات و محرومیت‌های مهاجران افغانستانی در ایران و برخوردهای جامعه‌ی ایران با مهاجران بود. علیرضا محمدی اجرای خود را با تمرکز بر چشم‌های بادامی چهره‌اش (عنصر خاص قوم هزاره در افغانستان) شروع کرد. عنصری از هویتش که تا وقتی غیرافغانستانی به شمار بیاید برای مردم ایران جذاب و بامزه و یادآور سریال‌ها و حاکمان شرق آسیا به شمار می‌آید و وقتی می‌فهمند او افغانستانی است کلیشه‌های صدا و سیما را تکرار…
Read More
افغانی‌بگیر در اوج

افغانی‌بگیر در اوج

یادداشت‌های مطبوعاتی
یادداشت پیمان حقیقت‌طلب در روز یک‌شنبه ۵ دی ۱۴۰۰، شماره ۴۱۷۹ روزنامه‌ی شرق در مورد دستگیری و رد مرز مهاجران افغانستانی. «افغانی‌بگیر» تجربه‌ی مشترک خیلی از مهاجران افغانستانی در ایران است. پدیده‌ای که از اوایل دهه‌ی ۷۰ شروع شده و تا به امروز ادامه دارد. پلیس و نیروهای انتظامی به آن می‌گویند: «جمع‌آوری مهاجران غیرقانونی»، اما خود مهاجران افغانستانی به آن می‌گویند: «بگیر بگیر»، «هواخوری اجباری»، «افغانی‌بگیر» و... بصیراحمد حسین‌زاده، روزنامه‌نگار افغانستانی در خاطرات سال ۱۳۷۳ خود می‌نویسد: «این روزها با مهاجرین افغانی در مشهد به شدت برخورد می‌شود. آقای مفیدی استاندار خراسان جدا از دولت مرکزی عمل می‌کند. در تهران و سایر شهرها فقط افراد فاقد مدرک را دستگیر می‌کنند، ولی در مشهد هر افغانی که به دست مأموران افتاد، اگر مدرک نداشت که همان‌جا بلافاصله دستگیر می‌شود و اگر…
Read More
۵۵ سال در انتظار یک شناسنامه

۵۵ سال در انتظار یک شناسنامه

یادداشت‌های مطبوعاتی
یادداشت پیمان حقیقت‌طلب در روز سه‌شنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۰، شماره ۴۱۶۳ روزنامه شرق پیرامون اجرای کند قانون تابعیت فرزندان مادر ایرانی. شاه‌عصمت‌الله می‌گوید همه‌ی مدارکم تکمیل است. برای بچه‌هایم همان اول کار گواهی تولد از ثبت‌احوال گرفتم. فردای روز عروسی با همسر ایرانی‌ام قبل از هر کاری رفتم و درخواست ثبت ازدواج کردم. دو سال طول کشید تا ازدواجم ثبت شود. متولد ایران هستم و هیچ روزی از حضورم در ایران غیرقانونی نبوده. همیشه مدرک اقامتی داشته‌ام. حالا یک سال و نیم است که برای بچه‌هایم طبق قانون جدید درخواست شناسنامه داده‌ام. اما هیچ خبری نیست. دخترم ۷ ساله شده و باید مدرسه برود. اگر با پاسپورت افغانستانی در مدرسه ثبت‌نام شود بعدا باید کلی دوندگی کنم که بگویم دخترم شناسنامه گرفته و ایرانی است. می‌گوید پسر فامیل‌مان این‌طوری شد. بر…
Read More
کو شناسنامه؟!

کو شناسنامه؟!

یادداشت‌های مطبوعاتی
بررسی قانون اعطای تابعیت به مادرایرانی‌ها در یک‌سالگی این قانون. منتشر شده در روزنامه شرق مورخ اول مهر ماه ۱۴۰۰. دوم مهر ماه سال ۱۳۹۸ بود که مدینه خبر تأیید نهایی اصلاح قانون تابعیت فرزندان مادر ایرانی را شنید. خبری که ماه‌ها بود پیگیرش بود. اولین کاری که کرد این بود که متن نهایی قانون را پیدا کند. می‌خواست ببیند بالاخره می‌تواند با این قانون شناسنامه‌دار شود یا نه. ۲۳ سالش بود و هنوز به شناسنامه نرسیده بود. یک خواهر بزرگ‌ترش قبل از سال ۱۳۸۵ شناسنامه گرفته بود. اما او... اوایل دهه‌ی ۸۰ همان وقت‌ها که او کودک بود، پدر افغانستانی‌اش یک روز از خانه بیرون زده بود و دیگر پیدایش نشده بود. کشته بودندش؟ رد مرز کرده بودندش به افغانستان؟ فرار کرده بود؟ هیچ وقت معلوم نشد. درد و…
Read More
رویای پوسیده‌ی بازگشت

رویای پوسیده‌ی بازگشت

یادداشت‌های مطبوعاتی
یادداشت منتشر شده در دو‌شنبه ۱۵‌شهریور ۱۴۰۰، شماره ۴۰۸۹ روزنامه شرق. حالا دیگر در شرف بازنشستگی‌اند. کارمندان ادارات اتباع و مهاجرین خارجی و پلیس‌های نیروی انتظامی و نیروهای سایر دستگاه‌های مرتبط با امور مهاجرین در ایران که از اوایل دهه‌ی ۱۳۷۰ مشغول به کار شده بودند حالا دیگر آخرین روزهای خدمت‌شان را می‌گذرانند. نیروهایی که از همان روزهای اول خدمت‌شان یک رویای بزرگ را پروراندند و برایش سال‌ها زحمت کشیدند: رویای بازگشت افغانستانی‌ها به کشورشان. از سال ۱۳۷۲ که طرح «بازگشت آوارگان افغانی به موطنشان» در شورای امنیت ملی به تصویب رسید، اقدامات مختلفی برای مجبور کردن مهاجران افغانستانی به بازگشت به کشورشان صورت گرفته است. از افغانی‌بگیرهای نیروی انتظامی در دهه‌ی ۷۰ تا انواع و اقسام محدودیت‌های زیست شهروندی برای مهاجران. محال است پای درد و دل‌های نسل‌ دومی‌ها و…
Read More
پرچم‌دار خون‌شریکیِ ایران و افغانستان

پرچم‌دار خون‌شریکیِ ایران و افغانستان

دیاران, یادداشت‌های مطبوعاتی
محمدسرور رجایی ۱. می‌خواستیم فیلم اکسدوس را توی دانشگاه تهران اکران کنیم. من فیلم را توی یک اکران خصوصی توی دانشگاه علامه طباطبایی دیده بودم. یادم نیست خود بهمن کیارستمی دعوتم کرده بود یا نه. فیلم در مورد مهاجران غیرقانونی و بدون مدرک افغانستانی در یکی از اردوگاه‌های بازگشت مهاجران بود. جایی که مشخصات‌شان ثبت می‌شد و داستان مهاجرت هر کدام‌شان از پشت شیشه روایت می‌شد. روایت جدیدی بود از یکی از مخوف‌ترین جاهای ایران: اردوگاه‌های اخراج مهاجران افغانستانی در ایران  که هیچ وقت سوژه‌ی رسانه‌ها و فیلم‌ها و داستان‌ها نبودند. همان‌جا چشمم را گرفت فیلم. چند هفته بعدش فیلم توی جشنواره‌ی سینما حقیقت بهترین مستند شد. یکی دو تا کارگردان افغانستانی به شدت فیلم را نواختند. انگ زدند که فیلم دروغ است و رفتار وزارت کشوری‌ها با مهاجران به این درجه از احترام…
Read More
مصیبت‌های بند شاهانه

مصیبت‌های بند شاهانه

یادداشت‌های مطبوعاتی
نگاهي به مساله تابعيت زنان افغانستاني با همسران ايراني در یادداشتی در روزنامه اعتماد مورخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰. می‌گویند به خاطر محمدرضا شاه بوده. بند ۶ ماده ۹۷۶ قانون مدنی موسوم است به بند شاهانه. قانون تابعیت کشورها یا بر اساس خاک است یا بر اساس خون یا ترکیبی از خاک و خون. اما بند ۶ ماده ۹۷۶ تقریباً هیچ کدام نیست. یک امتیاز ویژه است به مردان ایرانی: هر زن خارجی به محض ازدواج با یک مرد ایرانی به صورت خودکار ایرانی می‌شود. می‌گویند بند ۶ ماه ۹۷۶ در متن اولیه‌ی قانون تابعیت ایران مصوب سال ۱۳۱۳ وجود نداشت. می‌گویند وقتی محمدرضا شاه در سال ۱۳۱۷ با ملکه فوزیه ازدواج کرد، اصل ۳۷ متمم قانون اساسی ایران زیر سوال رفته بود. اصلی که می‌گفت مادر ولیعهد ایران الزاماً بایستی…
Read More
پزشکان مهاجر هم پزشک هستند!

پزشکان مهاجر هم پزشک هستند!

یادداشت‌های مطبوعاتی
یادداشت منتشر شده در روزنامه اعتماد روز ۱۰ اسفند ۱۳۹۹. یکی از ویژگی‌های حضور مهاجران در هر جامعه‌ای، بازنمایی مسائل نهفته و آشکار آن جامعه به شکلی برجسته‌تر است. مهاجران در هر جامعه‌ای هم‌زمان هم دیگری هستند و هم جزئی از آن جامعه. به سبب خاستگاهی که از آن برآمده‌اند (مهاجرت از کشوری دیگر) دیگری و غریبه محسوب می‌شوند. از طرفی دیگر به سبب زیستن در جامعه‌ی مقصد به مدت چند سال و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات مردم جامعه‌ی مقصد جزئی از آن هم محسوب می‌شوند. جمع بودن این دو خاصیت متناقض باعث می‌شود که بازنمایی مسائل جامعه در مورد آنان همانند تصاویر در یک آینه‌ی مقعر برجسته‌تر و بزرگ‌تر باشد. اخیراً در دانش‌نامه و مدرک تحصیلی دانشجویان مهاجر رشته‌ی پزشکی در دانشگاه‌های علوم پزشکی ایران جمله‌ی…
Read More
دوچرخه آدم را خسته نمی‌کند

دوچرخه آدم را خسته نمی‌کند

یادداشت‌های مطبوعاتی
یادداشت به مناسبت انتشار بیست سالگی نشریه‌ی دوچرخه. من از شماره‌ی ۱۱ همراهت بودم. دقیقاً یادم نیست تا چه شماره‌ای واو به واو کلماتت را می‌خواندم. شاید شماره‌ی ۳۶۸ یا شاید شماره‌ی ۳۹۸ یا... دقیقاً یادم نیست. خب مثل نوجوانی است؛ دقیقاً نمی‌دانی کی تمام می‌شود. یک‌روز به خودت می‌آیی و می‌بینی دیگر کسی به تو نمی‌گوید نوجوان. همه به تو می‌گویند جوان. راستش من از جوان هم گذشته‌ام. این یکی را هم نفهمیدم که کی تمام شد... سر همین همیشه حس می‌کنم هیچ دوره‌ای تمام نمی‌شود.این‌روزها بیش از هردوره‌ای در زندگی‌ام، دوچرخه سوار می‌شوم. حتی از روزهای نوجوانی و دوچرخه‌ی بنفشم هم بیش‌تر. اسم دوچرخه‌ام پانداست. می‌دانی شباهت تو و پاندا چیست؟ وقتی تو را می‌خواندم واو به واو کلمات روی تنت را می‌بلعیدم. باورت نمی‌شود. کلی دفترچه دارم…
Read More
رویای قطار برای افغانستان

رویای قطار برای افغانستان

یادداشت‌های مطبوعاتی
یادداشت منتشرشده در روزنامه ایران سه‌شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۹، شماره ۷۵۱۷. ۱. موزه‌ی ملی افغانستان در منطقه‌ی دارالامان شهر کابل قرار دارد. موزه‌ای دو طبقه که گنجینه‌ای از گذشته‌های باستانی کشور افغانستان را به نمایش گذاشته است. این موزه محوطه‌ی بسیار بزرگی دارد. در گوشه‌ای از فضای باز این موزه، چند لکوموتیو و واگن آهن زنگ‌زده و مچاله شده بر روی ریل آهن به نمایش گذاشته شده است. لکوموتیوهای بخار که زنگار نقطه‌ای از آن را سالم نگذشته است. این‌ها بقایای تنها خط راه‌آهن مورد استفاده‌ی پایتخت‌نشینان کشور افغانستان است. در دهه‌ی ۱۹۲۰ شاه‌امان‌الله‌خان، پادشاه افغانستان خط آهنی به طول ۷ کیلومتر از شهر کابل تا منطقه‌ی کاخ دارالامان راه‌اندازی کرد. این خط آهن شباهت بسیاری به نخستین خط آهن ایران داشت که تهران را به شاه‌عبدالعظیم شهرری وصل می‌کرد. اما…
Read More