سفر به جی – ۳

سفر به جی – ۳

حاج سیاح
غروب. به جنب و جوش افتادن کوچه‌های سنگفرش جلفا. ظهر و عصر کوچه‌پس‌کوچه‌ها خلوت بودند. روشن شدن یکی یکی ‏چراغ کافه‌ها و حسی عجیب از یک شهر اروپایی با هوای بهاری یک شهر کویری در دل زمستانی گرم. میدان مرکزی جفا پر بود ‏از توریست‌هایی که 3-4 نفری روی نیمکت یا سکوی وسط میدان نشسته‌ بودند و با هم اختلاط می‌کردند. خانم‌های موطلایی و ‏پسرهای چشم‌آبی خارجی و ما که از کنار کافه‌ها و ماشین‌های پارک شده می‌گذشتیم. ‏ پشت‌نوشته‌ی پاترولی که کنار کلیسای وانک پارک شده من را خنداند:‏‎ YOU CAN GO FAST I CAN GO EVERY WHERE‏. ‏می‌توانست آن وسط یک ‏BUT‏ مغرورانه هم بگذارد. ولی نگذاشته بود و ازین چشم‌پوشی هوشمندانه خوشم آمد. بوی کافه‌ها و ‏شربتخانه‌ای که چشم‌مان را گرفت. رفتیم نشستیم. پنجره‌ی کافه رو به…
Read More
سفر به جی – ۴

سفر به جی – ۴

حاج سیاح
کوه اصفهان صفه است. شبه تیزی که از هر جای اصفهان قابل مشاهده است و تیزی ستیغ‌هایش برایت این سوال را به وجود ‏می‌آورد که چرا صفه؟ مگر صفه به زمین تخت سنگی نمی‌گویند؟ صبح علی‌الطلوع کلید اتاق مسافرخانه‌ی جهان را تحویل دادم. ‏ماشین را توی یکی از گاراژ‌ها پارک کرده بودم. سوارش شدم و رفتم دنبال صحرا و راه افتادیم سمت صفه. پارک جنگلی پای ‏کوه صفه صبح جمعه شلوغ بود. پر بود از خانواده‌هایی که زنبیل و زیرانداز به دست داشتند می‌رفتند تا چمنی جایی گیر بیاورند و ‏یک جمعه‌ی بهاری زمستانی را در پارک جنگلی صفه بگذرانند. برادران و خواهران امر به معروف و نهی از منکر هم حضور ‏داشتند. جو پارک صبح جمعه دختر پسری نبود. مسیر کوه‌نوردی سنگ‌چین شده و مهیا بود. خیلی‌ها به چشم…
Read More