ترکمنصحرا -۷ (اینچهبرون)
مرز یعنی راننده تریلیهایی که سیگار را کج بر لب میگذارند و کاپشن بر دوش از شاهنشین خانههایشان پیاده میشوند و هوای صبحگاهی را با طعم گس سیگارهایشان میبلعند. مرز یعنی انتظار. انتظار تریلیها با بارهای مختلفشان در صف ترخیص. انتظار آدمها برای باز شدن مرز. مرز یعنی مرد و زنی که یشرکش با پژویی کرایه تا مرز آمدهاند و حالا باید صبر کنند تا مرزداران اجازهی عبور بدهند. مرز یعنی ردیف ماشینهایی که به انتظار کسانی یا مسافرانی از سفر بازگشته نشستهاند. مرز یعنی دیدن بهترین تریلیهای جادهها در صف انتظار. مرز یعنی جادهی گنبد- اینچهبرون. دیگر خبری از جنگلهای انبوه نبود. خبری هم از گندمزارها نبود. جاده از دل ترکمنصحرا میگذشت. دشت اندر دشت. با پوشش گیاهی و علفها و بوتهها. و هوایی که هر از گاهی بوی…