سفر به جی -۱

سفر به جی -۱

حاج سیاح
کوله‌ام را بستم و تنها راه افتادم. اولین بارم بود که مسیری کمی دور به شهری غریب را تنها می‌رفتم. ‏ و باید هم تنها می‌رفتم. ‏ ‏5 صبح راه افتادم. ماشینم را پشت‌نویسی کرده‌ام. پشت شیشه‌ عقب نوشته‌ام: هر چیز که در پی آنی آنی... وقتی راه می‌افتادم به ‏جمله‌ی پشت ماشین فکر می‌کردم و توی جاده از خودم می‌پرسیدم بقیه هم می‌فهمند این جمله را؟!‏ ‏ 6:30 صبح قم بودم. هنوز آفتاب نزده بود. صحرا منتظرم بود و شوق رفتن داشتم و به تنهایی فکر نمی‌کردم. یک ربعی کنار ‏عوارضی قم چرت زدم و بعد چای خوردم و دوباره راه افتادم. فیکس 120 تا می‌رفتم. سرگرمی‌ام این بود که جوری 120تا بروم ‏که بوق بوق سرعت غیرمجاز بلند نشود. مثل بازی‌های سنجش اعصاب برنامه‌های تلویزیونی دهه‌ی 70 که…
Read More