تهران، زوریخ، میلان، رم، استانبول، تهران

تهران، زوریخ، میلان، رم، استانبول، تهران

سپهرداد, حاج سیاح
ساکتم. خیلی ساکتم. در حقیقت خفه‌خوان گرفته‌ام. توی عمرم هیچ وقت خالی از موضوع نوشتن نبوده‌ام. حتی این روزها بیشتر از هر موقعی پر از نوشتنم. اما ساکتم. بعد از جنگ خفه‌خوان گرفتم. پ را در زوریخ می‌بینم و م را در میلان. به آینده خوش‌بین‌اند. می‌گویند این جنگ، احتمالا دستگاه حاکمیتی ایران را کمی واقع‌بین می‌کند. من خوش‌بین نیستم. بعد از جنگ اینترنت بیش از هر زمانی در ایران محدود شده است. دوست ندارم اسمش را بگذارم ملی. چون به نظرم ملی کلمه‌ی مثبتی است و به کار بردن آن برای یک اینترنت محدود، خالی از معنا کردن کلمه‌ی باارزش ملی است. من غرور ملی، ارزش‌های ملی و حتی تولید ملی را می‌پرستم. اما اینترنت ملی… تهی کردن واژه‌ها از معنا، یکی از پست‌ترین کارهایی است که حکمرانی بد…
Read More
هفته‌ اول جنگ ایران و اسرائیل: زیر پوست تهران با دیوار

هفته‌ اول جنگ ایران و اسرائیل: زیر پوست تهران با دیوار

سپهرداد
هفته اول جنگ ایران و اسرائیل به روایت آگهی‌های اپلیکیشن دیوار! برای من دیوار همیشه اپلیکیشن جالبی بوده است. جایی که آدم‌ها سعی می‌کنند چیزی ملموس از خودشان را به فروش برسانند. این چیز ملموس گاه خانه و کاشانه و خودرو و سرمایه‌ای بزرگ است و گاه اسباب و لوازمی که دیگر به کارشان نمی‌آیند. گاه اشیایی دست دوم و گاه خدماتی نوین. جذابیت دیوار این است که حاصل مشارکت جمعی است. هر آدمی با هر ویژگی و سطح و طبقه‌ای، فضایی محدود برای تبلیغ کالا و خدمات خودش دارد. چند عکس مربوط و نامربوط. اطلاعاتی کوتاه و توصیفی چند کلمه‌ای و در کنار هم قرار گرفتن این آگهی‌های فروش همواره یک تصویر به آدم می‌دهد. وقتی آگهی‌های شهر اسکو را نگاه می‌کنی یک تصویر خاص از شهر اسکو در…
Read More
از تهران، زیر بمباران اسرائیل

از تهران، زیر بمباران اسرائیل

سپهرداد
روایتی از تهران، زیر بمباران اسرائیل در روزهای اول جنگ ایران و اسرائیل. بابام می‌گفت همیشه بعد از هر مسافرت، ماشین باید آماده‌ی سفر بعدی باشد. اصلی‌ترین جزء این آماده‌ی سفر بعدی بودن، باک بنزین پر بود. این عادت هم در من ایجاد شد. بعد از پایان هر سفر، قبل از بازگشت به خانه باید به پمپ بنزین می‌رفتم و بنزین را پر می‌کردم. یک جور حالت آماده باش نظامی داشت. در تمام این سال‌ها می‌دیدم که بابام همیشه این حالت آماده باش را دارد. مسئله فقط آماده شدن برای سفر بعدی نبود. مسئله این بود که شاید موقعیتی پیش بیاید که تو در یک حالت استیصال بدون فوت هیچ وقتی باید فرار کنی. تصورم ازین حالت استیصال معمولا، وقوع یک حادثه‌ی طبیعی مثل زلزله و یا مرگ یک عزیز…
Read More