اولین شناسنامه و کهن‌الگوی زن ایرانی

اولین شناسنامه بر اساس قانون جدید هم صادر شد. ریحانه دختر ۱۲ ساله‌ای بود که توانست صاحب‌شناسنامه شود. یک سال پیش منتظر این خبر بودم. اما خب، این‌جا ایران است. همه‌چیز کند پیش می‌رود. خیلی کند. راستش زیاد خوشحال نشدم. شاخصی که برای خودم گذاشته‌ام بچه‌ی میم است. هر وقت او شناسنامه‌دار شد یعنی که قانون اجرایی اجرایی شده. منتظرم ببینم کی به بچه‌ی او شناسنامه می‌دهند.

نمی‌دانم چرا یاد مناظره‌ی پارسال خبرگزاری فارس افتادم. به من گفتند تو برو با مخالف‌ها مناظره کن. گیر خبرگزاری فارس و این‌ها را نداشتم. هر جا باشد می‌روم حرف می‌زنم. تریبون تریبون است. حرف شخصی من نبود که بخواهم فاز تعصب و جناح‌بندی سیاسی بگیرم.  اما من آدم بحث و جدل و مناظره نیستم. فقط چون یارم حاج‌آقا بود، دلگرم شدم. آخوندهایی که خارج رفته‌اند و چهار تا زن بی‌حجاب دیده‌اند به نظرم آخوندهای بهتری هستند. حاج‌آقا هم از همان‌ها بود. روسیه و اروپا رفته بود و می‌گفت از روسیه در دنیا کشور امنیتی‌تر وجود ندارد. آن روس‌ها هم به زن‌های با شوهر غیرروس اجازه انتقال تابعیت روسی داده‌اند. این‌ها چی چی می‌گویند دیگر؟

طرف مقابل‌مان هم یک خانم و آقا بودند. در این چند ساله به من ثابت شده که دشمن‌ترین دشمن زن‌ها توی ایران در امور مربوط به برابری خودشان هستند. تو این بازی هم همین بود. من و حاج‌آقا ایستاده بودیم این طرف گود که زن ایرانی حق دارد تابعیت خودش را به بچه‌اش منتقل کند، آن طرف زنی ایستاده بود که نخیر نباید چنین حقی قائل شوید. مناظره‌ی کثیفی بود. هیچ وقت نخواستم دوباره فیلمش را حتی محض ارزیابی ببینم. بس که توی حرف ما پریدند و ما هم توی حرف‌شان پریدیم و کلا فحش بود و فضیحت. ولی هیچ کدام نتوانستیم طرف مقابل‌مان را ساکت کنیم… الان یادش افتادم. دیدم مخالف‌ها باز هم این طرف و آن طرف فحش داده‌اند که بدترین قانون تاریخ ایران اجرایی شد…

بعضی‌ها به عنوان خبر خوب از آن یاد کرده بودند. کامنت‌های پای پست‌های اینستاگرام و توئیتر را که خواندم دیدم آن خوی خودبرتربینی ایرانیان خیلی رگ و ریشه دارد. خیلی‌ها فحش می‌دادند که به بچه‌افغانی‌ها دارید شناسنامه‌ می‌دهید که چی بشود؟ که خون پاک آریایی را دچار اختلاط نسل کنید؟ حالا برود از آن تست بزاق‌ها بدهد که نسلش به کجاها می‌رسد می‌بیند درصدی از تمام اقوام آسیایی (از مغول‌ها تا تاتارها، از اعراب تا ترک‌ها و…) توی سلول‌هایش هست‌ها… ولی خب…

این روزها که دارم نمایش‌نامه‌های بهرام بیضایی را می‌خوانم یکی یکی شخصیت‌ها و داستان‌های شاهنامه هم برایم مرور می‌شود. یکی از نکاتی که توی شاهنامه و اسطوره‌هایش توجهم را برانگیخته حجم ازدواج‌های فراملی بین ایرانیان و غیرایرانیان است. سودابه دختر شاه هاماوران است. به ایران فرستاده می‌شود تا همسر کیکاووس شاه ایران شود. مادر گرسیوز (برادر افراسیاب، شاه توران) از توران به ایران پناهنده می‌شود و او را به خدمت کیکاووس می‌برند و از ازدواج او با کیکاووس سیاوش پدید می‌آید. سیاوش شاهزاده‌ای ایرانی است که به توران پناهنده می‌شود و در آن‌جا با فریگیس (دختر شاه توران) ازدواج می‌کند. رستم دستان به سمنگان می‌رود و با تهمینه دختر شاه سمنگان می‌آمیزد و سهراب پدید می‌آید. در همه‌ی این‌ها طرف ایرانی مرد است و طرف خارجی زن. یعنی در اساطیر ایران ازدواج بین مرد ایرانی با زن غیرایرانی به تواتر اتفاق می‌افتد. اما در مورد زن ایرانی… چیزی که تا الان یافته‌ام فقط گردآفرید بوده. آن هم گردآفرید به عنوان شخصیتی از کتاب سهراب‌کشی بهرام بیضایی. گردآفرید یک دختر ایرانی. آن‌گاه که برای حفظ سپیددژ با سهراب که جنگاور توران بود درآویخت. وسط نبرد دلش سهراب و آمیختن با او را خواست. اما علیه خودش ایستاد. برای نجات سپیددژ به سهراب رکب زد. به او گفت که الان جلوی دیگران من را اسیر کردن خوب نیست. نیمه‌شب بیا. اما او را قال گذاشت و به ایران تاخت و با خودش رستم را آورد و… انگار در اساطیر، زن ایرانی در صورتی که ستایش‌برانگیز است که مرد غیرایرانی را قال بگذارد و برای نجات میهن به سراغ یلان ایرانی برود….

قانون تقریبا درست شده است. هنوز تا برابری کامل فاصله‌ی زیادی هست البته. اما مطمئنا این نگرش که زن ایرانی هم صاحب تن خودش است و می‌تواند برای خودش تصمیم بگیرد که با کی بیامیزد و با کی نیامیزد خیلی جای کار دارد. حداقل با چیزی در کهن‌الگوهای ذهنی سروکله باید زد… سر شوخی البته باز شده است دیگر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *