آقای گوپیناتان، استاد بازنشستهی مدرسهی لی کوآن یو است. تخصصش سیاستگذاری آموزش به خصوص در سنگاپور بوده است. در چند سال اخیر یک اندیشکده متمرکز بر سیاستگذاری آموزش داشت و گزارشهای تحلیلی زیادی در مورد آموزش در سنگاپور کار کرده است. برای تحقیق درس مدیریت دولتی، کتاب «آموزش»ش را این ترم خواندم. کتاب «آموزش» یکی از کتابهای یک سری کتاب است که انتشارات استریتتایمز فکر کنم به مناسبت ۵۰ سالگی استقلال سنگاپور منتشر کرده بود. این سری کتابهای زیادی در مورد ابعاد مختلف حکمرانی و سیاستگذاری در سنگاپور دارد و آموزش هم یکی از آنهاست.

آموزش را به عنوان یکی از ارکان اساسی توسعهی سنگاپور بعد از استقلالش در سال ۱۹۶۵ عنوان کردهاند. داستان اینجوری بوده که بعد از جنگ جهانی دوم و مستقل شدن مستعمرههای انگلیس یکی بعد از دیگری، شور استقلال در مالزی و سنگاپور هم به راه افتاده بوده. همین آقای لی کوآن یو یکی از کسانی بوده که برای استقلال از بریتانیا تلاش بسیاری کرد. مالزی متشکل از چند ایالت بوده. در تمامی این ایالتها مالاییها اکثریت جمعیت را داشتند به غیر از سنگاپور که اکثریت چینی بودند. بعد از استقلال، لی کوآن یو و سنگاپوریها با خوشحالی خودشان را یکی از ایالتهای مالزی جا زدند. دلیلش هم این بود که سنگاپور واقعا فقیر بود و هیچ منبع طبیعیای هم نداشت. بدون حمایت مالزی این کشور نمیتوانست زنده بماند. اما پارلمان مالزی به این شرط سنگاپور را به عنوان یکی از ایالتها پذیرفت که بتواند بر آن سیطرهی سیاسی هم داشته باشد. سیطرهی سیاسی هم به معنای تسلط مالاییهای مسلمان بر چینیتبارهای غیرمسلمان در سنگاپور بود. امری که اختلافات زیادی در سنگاپور به وجود آورد. سرانجام پس از یک دورهی کشت و کشتار و خشونت در سنگاپور بین مردم چینی و مردم مالایی، ناگاهان پارلمان مالزی تصمیم گرفت که رای به اخراج سنگاپور از ایالات متحدهی مالزی بدهد. چون بیم آن را داشتند که درگیریهای بین چینیها و مالاییها به سایر ایالتها هم کشیده شود (حدود ۲۰ درصد از جمعیت کشور مالزی چینیتبارها هستند). بدین ترتیب، لی کوآن یو که فکر میکرد با پیوستن سنگاپور به مالزی، مشکل فقر و بدون منابع طبیعی بودن سنگاپور را حل کرده با مشکلات عدیدهای مواجه شد. زمانی که مالزی سنگاپور را خودمختار اعلام کرد، اختلافات قومی مذهبی در سنگاپور بیداد میکرد. چینیها جرئت نداشتند به محلهی مالاییها بروند و بالعکس. در روز تولد پیامبر تعداد زیادی چینی و مالایی همدیگر را کشته بودند. روز استقلال سنگاپور از مالزی در اوایل برای سنگاپوریها اصلا خوشحالکننده نبود.
لی کوآن یو برای خاموش کردن اختلافات مذهبی و قومیتی چند راهکار را اندیشید. یکی از آنها تمرکز بر آموزش به زبان انگلیسی بود. زبان اول کشور تبدیل شد به زبان انگلیسی. مالزیاییها زبان اول را از انگلیسی به مالایی تغییر دادند. اما حروف الفبایشان انگلیسی باقی ماند. سنگاپوریها هم الفبا و هم زبان آموزش را انگلیسی کردند. بعد از استقلال سنگاپور به فاصلهی چند ماه تمام کتابهای درسی سنگاپور انگلیسی شدند و زبانهای ماندارین (چینی)، مالایی و هندی زبان دوم آموزش در نظر گرفته شدند.
گویپناتان توی کتابش مینویسد که نظام آموزشی سنگاپور طی شش دههی اخیر همواره و پیوسته دو هدف کلی را دنبال کرده است: افزایش وحدت اجتماعی و کمک به رشد اقتصادی سنگاپور. هدف اول به این خاطر که سنگاپور یک کشور چند قومیتی است و از طرفی دیگر بین دو کشور بزرگ اندونزی و مالزی ساندویچ شده است. برای اینکه بتواند در صحنهی روزگار باقی بماند و توسط این دو کشور بزرگ بلعیده نشود نیاز دارد که وحدت اجتماعی خودش را حفظ کند. هدف دوم هم به این خاطر که سنگاپور هیچ منبع طبیعیای برای درآمد ندارد و برای زنده ماندن نیاز به نیروی کار متخصص و کارآمد و مولد دارد.
گوپیناتان با توجه به این نکات سیاستگذاری آموزشی سنگاپور را به چهار دورهی کلی تقسیم میکند:
۱. دورهی زنده ماندن (۱۹۶۵ تا ۱۹۷۸): دورهای که تمرکز رهبران سنگاپور بر گسترش آموزش ابتدایی به زبان انگلیسی بین تمامی خانوادههای سنگاپور قرار گرفته بود. زنده ماندن هم اشاره به موقعیت شکنندهی سنگاپور پس از استقلال از بریتانیا و کنار گذاشته شدن توسط فدراسیون مالزی دارد.
۲. دورهی بهرهوری نظام آموزشی (۱۹۷۹ تا ۱۹۹۷): در دورهی قبلی آموزش ابتدایی به زبان انگلیسی برای تمام کودکان سنگاپوری فراهم شد. همزمان گشایشهایی در اقتصاد سنگاپور رخ داد. به خاطر باز بودن این کشور به سرمایههای خارجی این کشور شروع به رشد کرد. بسیاری از چینیتبارهایی که نسبت به زبان انگلیسی مقاومت داشتند با مشاهدهی رشد اقتصادی به خاطر تعامل با جهان انگلیسی کمکم مقاومتشان را گذاشتند کنار و زبان انگلیسی در سنگاپور تثبیت شد. در حقیقت تبدیل انگلیسی به زبان اول یکی از موتورهای محرک سنگاپور برای توسعه بود. در این دورهی سیاستگذاری کم کم کیفیت آموزش اهمیت پیدا کرد. طرحهای مثل GEP برای دانشآموزان تیزهوش هم در این دوره آغاز شد. سنگاپور در راه صنعتی شدن افتاده بود و حالا نیاز به نیروی کار ماهر هم داشت و علاوه بر کمیت، کیفیت آموزش هم برایشان مهم شده بود. از اواخیر این دوره بود که مدارس سنگاپور شروع کردند به خصوصی شدن.
اگر در دورهی بهرهوری، هدف نظام آموزشی تربیت نیروی کار برای صنعتی کردن سنگاپور بود، در دورههای سوم و چهارم سیاستگذاری آموزشی تمرکز بر آماده کردن کودکان برای شهروند جامعهی جهانی شدن بود.
دورهی سوم دورهی توانایی-محور شدن بود و از ۱۹۹۸ تا ۲۰۱۱ به طول انجامید. دورهی چهارم دورهی دانشآموز محوری و ارزشمحوری بود که از بعد از ۲۰۱۱ در سنگاپور پیگیری شده است. در این دورههای سیاستگذاری سیاست بر این متمرکز شد که دانشآموزان را برای زندگی در قرن ۲۱ آماده کنند و مهارتهایی چون تفکر خلاقانه و انتقادی، کار با تکنولوژی را یاد بگیرند و بتوانند در محیطهای متکثر و متنوع یاد بگیرند، یاد بدهند، همکاری کنند و مدیریت. در دورهی اخیر سیاستگذاری آموزشی هم یادگیری مادامالعمر جزء سیاستهای اصلی نظام آموزشی سنگاپور شده است.
در سنگاپور تبیین برنامهها و سیاستهای آموزشی همواره در سخنرانیهای سالانهی روز استقلال سنگاپور جایگاه ویژهای داشته است. برنامههایی همچون thinking school, learning nation و teach less, learn more که در دورههای سوم و چهارم سیاستگذاری آموزشی در سنگاپور معرفی شدند همواره ابتدا توسط نخستوزیر در مراسم روز استقلال تبیین شدهاند و بعد از این تبیین به صورت وسیع در سنگاپور اجرا شده است.
کتاب گوپیناتان در حقیقت به شرح جزئیات هر کدام از این مراحل سیاستگذاری آموزشی میپردازد. چالشهای هر مرحله را بیان میکند و به این میپردازد که سنگاپور چگونه توانسته در نظام آموزشی موفق شود. دانشآموزان سنگاپوری امروزه روز در اکثر آزمونهای بینالمللی همواره جایگاه اول را دارند و سایر کشورهای پیشرفته مانند فنلاند و سوئد و دانمارک و.. همواره در رتبههای پایینتر از سنگاپور قرار میگیرند. تمرکز اصلی کتاب بر تغییرات سیاستی نظام آموزشی سنگاپور است. جزئیات سیستم آموزشی سنگاپور خیلی کم و فقط برای روشن شدن سیاستها و نحوهی اجرای سیاستها تببین میشود. مثلا در دورهای که تمرکز اقتصادی سنگاپور بر توسعهی اقتصادی قرار گرفته بود، دانشاموزان پسر در دبیرستانهای سنگاپور حق نداشتند رشتههای علوم انسانی را دنبال کنند و فقط باید رشتههای فنی حرفهای و مهندسی را دنبال میکردند. این نحوهی اجرای سیاستهای آموزشی بیرحمانه به نظر میرسد. حتی در وضعیت فعلی هم مدارس سنگاپور بسیار سختگیرند و یک کودک سنگاپوری ساعتهای طولانی مشغول درس خواندن و تمرین حل کردن است تا بتواند بالاترین خروجی جهان در کسب مهارتهای ریاضی و نوشتن و خواندن و استدلال کردن را به دست بیاورد. حقیقت هم همین است: نابرده رنج گنج میسر نشود!