ضرورت ساماندهی مهاجران- مصاحبه با روزنامه‌ی رسالت

مصاحبه‌ی پیمان حقیقت‌طلب با روزنامه‌ی رسالت در مورد موج افغان‌هراسی و تأثیرات منفی آن بر تحصیل کودکان مهاجر و اقداماتی که باید صورت بگیرد.

حضور مهاجرین افغانستانی یکی از مسائل مهم موردبحث در کشور است. در اینکه با به قدرت رسیدن طالبان در کابل شمار مهاجرین و پناهندگان افغانستانی به نحو مشهودی رو به افزایش گذاشته، تردیدی نیست. همزمان جای تردیدی باقی نمانده که برای کاهش مخاطرات شیب صعودی مهاجرت باید به سمت نظارت‌پذیری گام برداشت و مانند هر کشور مهاجرپذیر دیگری برای موضوع مهاجران برنامه و رویکرد میان‌مدت و بلندمدت تدوین کرد.

طی هفته‌های اخیر با دست‌به‌دست شدن شماری از اخبار مرتبط با مهاجران غیرقانونی افغانستانی، ساماندهی آن‌ها به یکی از مباحث داغ شبکه‌های اجتماعی بدل شده است، آن‌طور که محسن پیرهادی، رئیس فراکسیون مدیریت شهری مجلس می‌گوید، «ابراز نگرانی شهروندان در مورد آسیب‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی افزایش مهاجران غیرقانونی افغانستانی به‌حق است و باید محل توجه مسئولان امنیتی و سیاسی قرار گیرد، اما این نگرانی نباید سبب شود جامعه دچار نگاه احساسی و تهییج شود. ضابطه‌مندی حضور اتباع خارجی ضرورتی اجتناب‌ناپذیر در تأمین اصل امنیت ملی است، این امر به معنای مخالفت با حضور افغانستانی‌ها در ایران نیست، بلکه قانونی بودن این حضور، فرد مهاجر را در قبال برخورداری از شرایط زندگی در کشور میزبان ملزم به رعایت قانون آن کشور می‌کند. در کنار این مسئله، بحث آموزش به مهاجران نیز ضروری است و نباید آن‌ها را از این مسئله محروم کرد.» بااین‌حال گروهی با عینک بدبینی به این مسئله نگریسته و حتی تحصیل دانش‌آموزان اتباع خارجی در مدارس ایران را تهدید می‌دانند! موضوعی که پیمان حقیقت‌طلب را به انتقاد واداشته است. او در قامت مدیر پژوهش انجمن دیاران که در حوزه مهاجران و پناهندگی فعال است تأکید می‌کند: «فرد مهاجر با محرومیت از تحصیل و مدرسه، طرد اجتماعی را تجربه می‌کند و دود این مسئله به چشم ما می‌رود. اگرچه فکر می‌کنیم مهاجران در صورت عدم اجازه برای تحصیل، به افغانستان بازمی‌گردند، اما واقعیت این است که در سنین پایین جذب بازار کارشده و میزان ماندگاری‌شان بیشتر می‌شود.»

او در بخش دیگری از اظهاراتش با اشاره به لزوم ساماندهی و تغییر وضعیت کنونی عنوان می‌کند: «مهاجری که به شکل غیرقانونی وارد می‌شود، مناسک ورود را طی نمی‌کند، شما به هر کشوری که وارد می‌شوید، مناسکی را طی می‌کنید و این برای مهاجران شدیدتر است و یک سری انگاره‌ها در پروسه اخذ ویزا شکل می‌گیرد که نشان می‌دهد قانون به‌صورت سفت‌وسخت اجرایی می‌شود. بعدازآن فرد سعی می‌کند به قانون احترام بگذارد.»
مشروح این گفت‌وگو را در ادامه ازنظر می‌گذرانید. 

فکر می‌کنید مخالفت برخی افراد با تحصیل کودکان مهاجر در ایران ناشی از چیست و چقدر با مسئله کمبود امکانات در نظام آموزشی مرتبط است؟
آن‌هایی که با تحصیل کودکان مهاجر در ایران مخالف‌اند، در دسته‌های گوناگونی قرار می‌گیرند. یک عده بحث کمبود امکانات را پیش کشیده و از ناکافی بودن تعداد مدارس و معلمان سخن گفته و معتقدند، حتی امکانات موجود پاسخگوی دانش‌آموزان خودمان هم نیست چه رسد به دانش‌آموزانی که به ایران مهاجرت کرده‌اند. بنابراین نباید بگذاریم کودکان مهاجر در این کشور تحصیل کنند. درحالی‌که این‌ها به جنبه‌های دیگر مهاجرت توجهی ندارند. یک عده هم به موضوع تحصیل مهاجرین نگاه اقامتی دارند که این نگاه بسیار ترسناک است. برمبنای نگرش آن‌ها، اگر مهاجرین در ایران تحصیل کنند، خانواده آن‌ها در ایران ریشه دوانده و به افغانستان برنمی‌گردند و این مسئله باعث افزایش مهاجرت به ایران می‌شود. البته همه این‌ها پاسخ دارد. گروهی هم معمولا به اصطکاک میان بچه‌های ایران و افغانستان در مدارس اشاره دارند که به‌هرحال افغانستانی‌ها به نسبت ایرانی‌ها از یک عقبه متفاوت‌تری برخوردارند. بعضی از آن‌ها در ایران متولد و بزرگ‌شده‌اند و تفاوتشان با ایرانی‌ها خیلی کم است. اما بچه‌هایی که از افغانستان آمده‌اند، کمی متفاوت و پیچیده‌اند و این مسئله از دیگر علل مخالفت با تحصیل مهاجران به شمار می‌رود. استدلال خودم در برابر این‌گونه مخالفت‌ها این است که یک سری از امکانات و ظرفیت‌ها از طرف خود مهاجران افغانستانی وجود دارد که معمولا به کار گرفته نمی‌شود. کمبود منابع و امکانات ما غیرقابل‌انکار است، اما چون کمبود منابع داریم، دلیل نمی‌شود که به کودکان مهاجر اجازه تحصیل ندهیم. چاره این مسئله، راه‌حل‌های بدیل است. می‌توان از ظرفیت مدارس خودگردان استفاده کرد، مدارسی که خود افغانستانی‌ها نیز به تشکیل آن تمایل دارند. اتفاقا تاریخچه نسبتا طولانی هم در این امر دارند و بعضی از آن‌ها حداقل ۳۰ سال است که در حوزه باسواد کردن دانش آموزان مهاجر فعالیت می‌کنند. از طرفی میل به مهاجرت و تثبیت مهاجرین نگاه بلندمدتی می‌طلبد و آن‌هم مبتنی بر توجه به فرصت‌هاست. ایران تمایل دارد فرهنگ خودش را گسترش داده و قدرت نرم داشته باشد، که این فرصت باتوجه به حضور مهاجرین مهیاست. یکی از چالش‌های ما در این حوزه، بحث فرهنگی است، چراکه اغلب مهاجران افغانستانی از روستاها می‌آیند و آن فرهنگ پذیری لازم در مورد جامعه شهری ایران را ندارند و همین مسئله باعث اصطکاک بین آن‌ها و جامعه ایرانی می‌شود. اما وقتی فرزندان مهاجرین در مدارس ایران تحصیل می‌کنند، این فرآیند فرهنگ پذیری به‌تدریج رخ می‌دهد. 

سرمایه‌گذاری در این حوزه صورت نگرفته است؟
بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری همین فرمان مقام معظم رهبری بود که گفتند بچه‌های مهاجر در مدارس تحصیل کنند. در یک دهه اخیر، سالانه به‌طور متوسط بین ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار دانش‌آموز غیر ایرانی در مدارس ایران تحصیل‌کرده‌اند اما برنامه‌ریزی کمی داشتیم. 

این به خاطر کافی نبودن امکانات و زیرساخت‌ها در کشور است؟
خیر به خاطر دید موقتی ماست و همچنان تصور می‌کنیم مهاجران به کشور خود برمی‌گردند. اما اگر در سیستم آموزشی ما تحصیل‌کرده و حق انتخابی برای آن‌ها قائل شویم، بهتر است. چنانچه انتخاب خودشان بازگشت به افغانستان باشد، با یک خاطره خوش از ایران خارج می‌شوند و از سوی دیگر چون در مدارس ایران تحصیل‌کرده‌اند، آن فرهنگ و ارزش‌های ایرانی در ذهنشان ماندگار خواهد بود. حتی اگر ایران هم بمانند، بازهم بهتر از این است که یک مهاجر از نقاط دورافتاده افغانستان بدون هیچ سوادی وارد ایران بشود، این دودسته باهم متفاوت‌اند. یکسان دیدن این‌ها باعث شده مهاجر تحصیل‌کرده  و متخصص و مهاجر فاقد تحصیلات را که برای کارهای یدی در ایران حضور دارد با یک چوب‌برانیم. درصورتی‌که آن فرد تحصیل‌کرده می‌تواند برای جامعه ایرانی مفیده فایده باشد. 

فردی که از یک خانواده مهاجر در ایران به دنیا آمده و بزرگ‌شده و در سیستم آموزش ما تحصیل‌کرده همانند یک ایرانی تربیت‌شده است، کما اینکه در مورد نسل دوم و سوم مهاجران افغانستانی فعلی ایران هم می‌بینیم که این‌ها اصلا افغانستان نرفته‌اند و اتفاقا طرفدار استقلال و پرسپولیس هستند و فراتر از آن نسبت به ایران عرق‌دارند. 

آن گروه از مهاجرانی که امکان تحصیل برای آنان در مدارس ایران فراهم نشده درآینده باعث شکل‌گیری آسیب‌های اجتماعی شده و بزهکاری را افزایش می‌دهند؟
محرومیت باعث می‌شود، بزهکاری و آسیب‌های اجتماعی افزایش یابد. مدرسه بستر فرهنگ پذیری است و این‌یک اصل پذیرفته‌شده جهانی است. دانش‌آموزی که وارد سیستم رسمی آموزش‌وپرورش می‌شود، یک سری ارزش‌ها و هنجارهای جامعه در او نهادینه می‌شود. فرد مهاجر با محرومیت از تحصیل، طرد اجتماعی را تجربه می‌کند و دود این مسئله به چشم ما می‌رود. برخلاف آنچه چارچوب بندی می‌شود، مسئله تحصیل در بازگشت یا عدم بازگشت؛ متغیر تأثیرگذاری نیست. شرایط خود افغانستان است که روی این تصمیم تأثیر می‌گذارد. واقعیت این است که مهاجرین بازمانده از تحصیل در سنین پایین جذب بازار کارشده و میزان ماندگاریشان بیشتر می‌شود، اما یک شهروند خوب برای جامعه نخواهند بود، چون از سواد لازم برخوردار نیستند. در بزرگسالی محرومیت‌هایی که به این‌ها القاء شده را متوجه می‌شوند و معمولا حس بغضی در آن‌ها ایجاد می‌شود.

اتفاقا در این سال‌ها تعداد مهاجرین افغانستان در ایران بیشتر شده است!
دقیقا همین‌طور است. در مورد تحمیل فشار بر مهاجرین برای عدم تحصیل در ایران، ۲۰ سال تجربه‌داریم و این مسئله قبل از فرمان مقام معظم رهبری خیلی شدیدتر بود و بعدازآن چندین سال رها شد اما دوباره این بحث در ایران قوت گرفته است. ولی این استدلال اشتباه است، ۲۰ سال است که این سیاست در پیش‌گرفته شده ولی نتیجه نداده، بنابراین معلوم است که عدم تحصیل عامل اثرگذاری در بازگشت به شمار نمی‌رود.

بعد از استقرار حکومت طالبان در افغانستان، مهاجرانی که وارد ایران شده‌اند، با مهاجران گذشته متفاوت‌اند، خیلی از این‌ها پزشک، مهندس و استاد دانشگاه هستند، که الان در حال دست‌فروشی‌اند، درصورتی‌که می‌شود به یک نحوی از ظرفیت این‌ها استفاده کرد، این‌طور نیست؟ 
بله بعد از استقرار طالبان، تعداد زیادی از دانشگاهیان تحصیل‌کرده به ایران آمدند و طبیعتا ما ظرفیت‌هایی برای جذب نخبگان افغانستانی داریم. به‌عنوان‌مثال مهاجرانی که تحصیلات بالایی دارند و کارآفرین و نخبه علمی به شمار می‌روند در سامانه نخبگان و کارآفرینان بین‌المللی زیرنظر معاونت علمی ریاست جمهوری ثبت‌نام کرده و می‌توانند اقامت ویژه بگیرند و یک سری تسهیلات ازجمله در زمینه اشتغال به آن‌ها ارائه می‌شود. اما مسئله این است که این سامانه آن‌چنان کند عمل کرده که بعد از دو سال هنوز تعداد قابل‌توجهی نتوانسته‌اند از مواهب آن بهره‌مند شوند. بنابراین برای نخبگان خارجی حضور در ایران، موقت است. ما خیلی کند عمل کرده و اغلب نمی‌توانیم از ظرفیت آن‌ها استفاده کنیم.

سوای نخبگان افغانستان، به‌طورکلی برای نیروهای مهاجر در این کشور هزینه شده و به دلیل اینکه پس از پایان تحصیلات امکانی برای حضور آنان در مشاغل مناسب فراهم نیست، کشور را ترک می‌کنند، آیا این سیاست غلطی نیست؟
این موضوع ناشی از قوانین اشتغال اتباع خارجی در ایران است که هیچ‌وقت هم به‌روز نشده است. براین اساس به یک تبعه غیرایرانی تنها در صورتی مجوز اشتغال می‌دهیم که یک ایرانی در آن کار مشغول به فعالیت نباشد. این درحالی است که در برخی بخش‌ها با کمبود نیروی کار مواجهیم، شغل‌هایی که اتفاقا ایرانی‌ها از حضور در آن استقبال نمی‌کنند اما بازهم حاضر نیستیم مهاجرین را به کار بگیریم. وقتی چنین ظرفیت خوبی وجود دارد، چرا نباید استفاده کرد؟ این قانونِ محدود‌کننده باعث شده اغلب مهاجرین علیرغم صرف هزینه‌ از سوی ایران، به دیگر کشورهای جهان کوچ کنند. این کم‌کاری کشور ما بوده و اتفاقا خیلی از آن‌ها دوست دارند در ایران بمانند. معمولا هم این استدلال ارائه می‌شود که نرخ اشتغال ایرانی‌ها پایین است اما در این بخش هم کم‌کاری صورت گرفته، چراکه اقتصاد یک مقوله استاتیک نیست. پویاست. ضمن آنکه عمده مهاجران افغانستانی در حوزه کارهای خدماتی و نگهبانی اشتغال دارند و این رده‌های شغلی با شرایط و ویژگی‌های نیروی جویای کار ایران تناسبی ندارد. در حال حاضر نیروی‌کار کافی برای کارفرمایان و صنعت‌گران فراهم نیست، حضور مهاجرین فرصتی را برای بهره‌گیری از آنان در مشاغل یدی فراهم می‌کند. در حال حاضر نیروی کار ایرانی به‌اندازه کافی فراهم نیست و اگر مهاجرین وارد این مشاغل شوند، چرخ تولید خواهد چرخید. 

خیلی‌ها عنوان می‌کنند نگاه تهدیدمحور جمعی از کارشناسان به حضور مهاجران افغانستانی، به این برمی‌گردد که سیاست ایران در قبال مهاجرین مبهم است. آیا این‌طور است؟
اگر بخواهم منصف باشم، یک سری تغییرات ایجادشده و مسئله حکمرانی مهاجرت نسبت به دهه هفتاد پیشرفت کرده است. مثلا در دهه هفتاد اگر یک فرد افغانستانی نخبه طراز اول هم بود، در جامعه ایرانی پذیرش نداشت. ولی اکنون یک ظرفیت قانونی با ایجاد سامانه‌ای به‌منظور اقامت ویژه باهدف استفاده از ظرفیت نخبگان این کشور ایجادشده اما بحث بر سر کندی سیستم است و اینکه چابک نیست. 

یعنی سیاست ایران در قبال مهاجرین افغانستانی مشخص است؟
ببینید اشاره کردم که یک سری پیشرفت‌ها در این مسیر حاصل‌شده، اما به آن نقطه مطلوبی که باید نرسیده است. حکمران مهاجرتی ما از اتخاذ یک سری تصمیمات بزرگ طفره رفته، به این دلیل که همیشه به مهاجرین افغانستانی دید موقتی داشته است. 

آن تصمیمات بزرگ چیست؟
باید میان مهاجران افغانستانی در دسته‌های گوناگون تمایز قائل شد. ما هنوز به این نرسیده‌ایم که مهاجران در ایران یک دست نیستند. منظورم گونه‌های قومیتی نیست، بلکه تعداد سال‌های حضور در ایران، میزان تحصیلات و کارآفرینی آنان و اثر مثبتشان بر روی اقتصاد و تازه‌وارد بودن یا نبودنشان است. این‌ها معیارهای مهمی هستند و متأسفانه هنوز هم بین یک مهاجر افغانستانی که تازه از افغانستان آمده و سوادی هم ندارد با مهاجری که در ایران تحصیل‌کرده و می‌تواند  پا به‌پای نیروی متخصص ایرانی کار کند، فرق قائل نیستیم و این نقطه‌ضعف ماست. 

حتی برخی از مهاجرین ۳۰- ۴۰ سال است که در اینجا زندگی می‌کنند و برخی از آن‌ها افغانستان را ندیده‌اند. 
بله، ایران به دنیا آمده‌اند، عمرشان را اینجا گذرانده‌اند و محل تولدشان اینجاست و هیچ تصویری از افغانستان ندارند، به آنجا سفر هم نکرده‌اند، نه زبانشان را بلدند و نه حتی فرهنگشان را می‌دانند. تعداد این‌گونه مهاجران در کشور ما قابل‌توجه است و اتفاقا برخلاف سایر مسائل در این‌یک فقره ضعف قانون نداریم. یعنی قانون تابعیت ما، هم تابعیت اکتسابی و هم تابعیت ذاتی را تعریف کرده است.

پس مشکل کار کجاست؟
قوانین اجرایی نمی‌شود و هنوز در دستگاه‌های اجرایی آن تفکر دهه هفتاد مبنی بر بازگشت مهاجران به افغانستان حاکم است. البته اگر منصفانه نگاه کنیم، بازگشت آن‌ها به‌ویژه پناه‌جویان بهینه‌ترین پاسخ برای مهاجرت‌های اجباری است و مطالعات علمی هم تایید می‌کند، به این دلیل که معمولا پناه‌جو به‌صورت ناگهانی مهاجرت می‌کند و خودش را آماده جامعه مقصد نمی‌کند و درنتیجه هزینه‌هایش برای جامعه مقصد خیلی بالاتر است. ولی مسئله مهم این است که زمان طلایی بازگشت یک مهاجر و پناه‌جو به کشورش همان ۵ سال اول حضور در جامعه مقصد است و پس‌ازآن ریشه می‌دواند و با جامعه منطبق شده و هنجارها را یاد می‌گیرد. تلاش دولت‌ها نیز معطوف بر این است که مهاجر در همان ۵ سال اول داوطلبانه به کشورش برگردد. ولی اگر این اتفاق نیفتاد، زمینه‌های پذیرش او را فراهم می‌کنند تا از جامعه طرد نشده و جامعه موازی در جامعه مقصد تشکیل ندهد. 

این را هم باید در نظر گرفت که مهاجران خیلی راحت وارد ایران می‌شوند، و ورود غیرقانونی و عدم سختگیری بر روی مرزها برای کشور ما عوارضی دارد، نگاه شما به این مسئله چیست و باید چه اقدامی صورت بگیرد؟
این استدلال درستی هست و به گروهی از مخالفان که دراین‌باره نگران‌اند، حق می‌دهم. به‌ویژه در دو سال اخیر که ورود افغانستانی‌ها به ایران راحت‌تر شده و این مسئله به قاچاق مهاجر هم ارتباط دارد. ورود غیرقانونی مهاجرین سابقه‌ای طولانی دارد و بیش از بیست سال است که کسب‌وکاری در این زمینه شکل‌گرفته است. مطابق پژوهش‌های ما بسیاری از مهاجرین افغانستانی حتی پول اولیه قاچاق را هم ندارند و تازه پس از ورود به ایران، به شکل قسطی پرداخت می‌کنند که این نشان می‌دهد سیستم قاچاق مهاجر چقدر قوی عمل می‌کند. بنابراین ورود غیرقانونی و عدم مبارزه آن‌چنانی با این سیستم پاشنه آشیل ماست. باید نیروهای مرزبانی قوی‌تر عمل کنند و با پدیده افغان کشی به‌صورت جدی مقابله شود. هرچه ورود غیرقانونی کاهش یابد، نگرانی‌ها کمتر می‌شود. 

منظورتان از مسائل و نگرانی‌ها، آسیب‌های اجتماعی ماجراست؟
نه‌فقط آسیب‌های اجتماعی، بلکه طیف گسترده‌ای از آسیب‌ها را به دنبال دارد. بحث مهاجرت و حضور شمار قابل‌توجهی از مهاجران تبعه یک کشور بر شاخص‌های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و امنیتی کشور میزبان در درازمدت و حتی میان‌مدت اثرگذار است. طبیعتا مهاجری که به شکل غیرقانونی وارد می‌شود، مناسک ورود را طی نمی‌کند، شما به هر کشوری که وارد می‌شوید، مناسکی را طی می‌کنید و این برای مهاجران شدیدتر است و یک سری انگاره‌ها در پروسه اخذ ویزا شکل می‌گیرد که نشان می‌دهد قانون به‌صورت سفت‌وسخت اجرایی می‌شود. بعدازآن فرد سعی می‌کند به قانون احترام بگذارد. وقتی مهاجر از طریق افغان کش‌ها به کشور وارد می‌شود، مناسک ورود را طی نکرده و این مسئله دارای اثرات و پیامدهای منفی است. 

برخی از کارشناسان معتقدند، اتباع خارجی نباید به‌صورت غیرقانونی در کشور حضورداشته باشند و باید همه آن‌ها شناسایی یا اخراج شوند، یا مجاز به کار و حضور در کشور باشند، شما با این تحلیل موافقید؟
به شکل کامل با این تحلیل موافق نیستم. در مورد ورود غیرقانونی قبول دارم که باید نظارت و کنترلی صورت بگیرد. برخی از مهاجرین غیرقانونی، به‌واسطه هویت ‌نامشخصشان در عملیات‌های تروریستی و بزهکاری‌هایی نظیر سرقت به‌کار گرفته می‌شوند. بااین‌حال با اخراج همه‌جانبه مخالفم چون اصلا ممکن نیست. اخراج همه‌جانبه مسئله را لاینحل می‌کند. هرچند کار سختی نیست، اما مسئله این است که بعد از بازگشت دو میلیون نفر به افغانستان چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا این کشور ظرفیت پذیرش این دو میلیون نفر را دارد؟ آن استدلالی که خیلی ضعیف است و عامل اصلی مهاجرت به ایران است، نبود کار در این کشور است که باعث می‌شود آن‌ها با توسل به افغان کش‌ها به ایران برگردند. براین اساس نمی‌توان مسئله را به شکل ناگهانی حل کرد. باید گام‌به‌گام پیش رفت. گام اول همان مبارزه با ورود غیرقانونی است و گام دوم این است که مشخصات و اطلاعات مهاجران در دستگاه‌های متولی ثبت شود، بعدازآن می‌توان به‌صورت تدریجی بحث اخراج را دنبال کرد. البته در این زمینه به‌شدت کودکان را مستثنی می‌دانم، این‌ها باید در اینجا حضورداشته و تحصیل کنند. مگر اینکه والدینشان داوطلبانه فرزند خود را از ایران ببرند. 

به هر ترتیب افزایش شمار مهاجرین افغانستانی در ایران یک سری نگرانی‌هایی را در میان افکار عمومی ایجاد کرده، چقدر این نگرانی‌ها را به‌جا می‌دانید؟
در مورد مهاجران غیرقانونی این نگرانی‌ها را به‌جا می‌دانم اما طرز واکنش‌ها را به‌هیچ‌عنوان به‌جا نمی‌دانم. برخوردهای خشونت‌آمیز و اخراج همه‌جانبه راه‌حل مواجهه با این مسئله نیست. چون قبلا این راه آزموده شده و نتیجه نگرفته‌ایم. در مورد خطرات امنیتی نیز، این مسئله فقط مربوط به ایران نیست بلکه مسئله‌ای بین‌المللی است. پاکستان با مقامات طالبان اصطکاک پیداکرده و تنها ابزار قدرتی هم که به‌کاربرده همین اخراج همه‌جانبه است، اما ایران از مهاجرین به‌عنوان ابزار قدرتش علیه طالبان استفاده نکرده است. این را سیاست درستی می‌دانم. اخراج نمی‌تواند ابزار قدرت علیه کشوری باشد که خودش با مسائل متعددی روبه‌روست. 

کمااینکه برای این نگرانی‌ها می‌توان برنامه‌ریزی داشت و ساماندهی را در دستور کار قرارداد.
بله درست می‌گویید. ازجمله اقداماتی که از سوی سازمان ملی مهاجرت پیگیری شده، صدور کارت هوشمند است. که از این طریق اطلاعات تمامی مهاجرین ثبت می‌شود و بعدازآن به‌تدریج مهاجرین غیرقانونی اخراج خواهند شد. اگر کمی صبور باشیم خیلی از نگرانی‌ها با ضابطه‌مندی برطرف می‌شود و داشتن سیم‌کارت و کارت‌بانکی می‌تواند بسیاری از مشکلات را رفع کرده و حضور مهاجرین در کشور را شفاف کند. این‌ها اقدامات درستی است و باید به‌شدت موردحمایت قرار بگیرد. 

بد نیست در پایان به این پرسش پاسخ دهید که چرا رسانه‌های ما که شکل‌دهنده افکار عمومی هستند نتوانسته‌اند تصویر درستی از مردم افغانستان و ویژگی‌های آن‌ها ارائه دهند؟
بخشی از این مسئله به کم‌کاری رسانه‌ها برمی‌گردد و بخش دیگری هم نتیجه کم‌کاری خود سیستم است. اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد حدود ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر افغانستانی در ایران حضور داشتند و جمعیت ایران در آن موقع بیشتر از ۵۰ میلیون نفر نبوده است و جمعیت معناداری از ایران یعنی در حدود ۱۰ درصد را مهاجرین تشکیل می‌دادند، هر کشور دیگری بود، در نظام دانشگاهی خود رشته‌ای را در حوزه مطالعات مهاجرت در نظر می‌گرفت. اما پس از چهل سال که جمعیت مهاجران افغانستانی در ایران همیشه بالای دو میلیون نفر بوده است، هنوز رشته‌ای به این منظور شکل نگرفته، این موضوع نشان می‌دهد وزارت علوم به‌عنوان متولی امر که باید در این زمینه تحقیق و پژوهش انجام می‌داد و شناخت ایجاد می‌کرد، دست روی دست گذاشته و به‌تبع آن سایر وزارتخانه‌ها و دستگاه‌ها نیز شناختشان پایین است. اگر اقداماتی هم صورت گرفته فردمحور و کوتاه‌مدت بوده است. از طرف دیگر افغانستان کشور پیچیده‌ای است و تقریبا تمام قدرت‌های جهانی در آن دخالت می‌کنند. علاوه بر این‌ها، رفت‌وآمد بین ایران و افغانستان دشوار است. آن‌ها به ایران می‌آیند ولی ایرانی‌ها به افغانستان نمی‌روند و این دوجانبه نبودن رفت‌وآمدها ریشه خیلی از مشکلات و نگرش‌های منفی است. شاید اگر رفت‌وآمد بین این دو کشور تسهیل می‌شد و تورهای مسافرتی برگزار می‌شد، نگرش‌ها متفاوت بود. 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *