زخم‌های دلمه‌بسته

زخم‌های دلمه‌بسته

سپهرداد
نگاه کردن به اخبار بیست و سی مثل کندن دلمه‌ی یک زخم خونین روی پوست می‌ماند. یک جور خودآزاری است. من درجاتی از خودآزاری را در خودم دارم. اگر دلمه‌ی زخم خوب خشک شده باشد لذت دارد. لبخند می‌زنی به زخمی که خورده‌ای. آدمی با زخم‌هایش زندگی می‌کند. زخم‌ها داستان‌های آدم‌ها هستند. هر چه آدم زخم‌های بیشتری خورده باشد داستان‌های بیشتری برای گفتن دارد؛ و هر چه پر داستان‌‌تر، پرمعناتر. انسان حیوان قصه‌گو است. البته اگر مجالی برای گفتن و دیواری برای شنیدن داشته باشد… اما اگر دلمه‌ی زخم خوب خشک نشده باشد دوباره زخمت خونین می‌شود. دوباره درد می‌پیچد در سطح پوستت. دوباره درگیر درد می‌شوی.اینترنت قطع است. گوگل به خاطره تبدیل شده است. تلگرام و واتس‌اپ و هزار فایل ذخیره شده در آن به محاق رفته‌اند. جهان‌های جدیدی…
Read More
اجرای قانون تابعیت در انتظار آیین نامه اجرائی

اجرای قانون تابعیت در انتظار آیین نامه اجرائی

یادداشت‌های مطبوعاتی
یادداشت منتشرشده در صفحه‌ی جامعه‌ی روزنامه شرق مورخ ۲۵ آبان ۱۳۹۸: پس از سه بار رفت‌و‌برگشت بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان بالاخره اصلاح قانون تعیین تکلیف تابعیت فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی در ۲ مهر ۱۳۹۸ نهایی شد. یک هفته بعد این قانون از مجلس به دولت ابلاغ شد و در ۱۶ مهر ۱۳۹۸ حسن روحانی قانون را جهت اجرا به سه وزارتخانه کشور، رفاه و دادگستری ابلاغ کرد. با گذشت بیش از یک ماه از ابلاغ قانون هنوز خبری از اجرائی‌شدن آن نیست و مادران ایرانی زیادی برای گرفتن شناسنامه برای بچه‌هایشان دچار بلاتکلیفی شده‌اند. آن‌طور که احمد میدری، ‌معاون امور اجتماعی وزارت رفاه می‌گوید در جهت اجرای این قانون جلسه‌ای در سازمان ثبت‌احوال کشور برگزار شد که حقوق‌دانان سازمان درباره شیوه اجرائی…
Read More
صابرها…

صابرها…

چای سبز در پل سرخ, سپهرداد
دو سال پیش من افغانستان بودم. سفرنامه‌اش را نوشته‌ایم. اما هنوز در مرحله‌ی ویرایش است. راستش چون سه نفری که رفته بودیم می‌خواهیم یک سفرنامه منتشر کنیم کار سخت شده است. سه تا آشپزیم و هر کدام‌مان هم یک نوع قاطق بلدیم درست کنیم و تهیه‌ی خوراک واحد دشوار شده است. برای من به شخصه بازنویسی سخت‌ترین کار دنیاست و همین هم مزید بر علت شده. دو سال پیش کابل امن‌تر بود. هنوز طالبان با آمریکا دوست نشده بود. یک هفته‌ای که در کابل بودیم اتفاقی رخ نداده بود. به خاطر همین مردم با احساس امنیت بیشتری بیرون می‌آمدند. ترافیک کابل به گفته‌ی خودشان به خاطر همین بیشتر شده بود.یک روز ظهر از میدان دهمزنگ پیاده رفتم تا پوهنتون کابل. راه زیادی نبود. گوشه‌ی میدان دهمزنگ بیلبورد تبلیغاتی مردی با…
Read More
فریزشدگی طبقاتی

فریزشدگی طبقاتی

سپهرداد, کتاب‌باز
روی آورده‌ام به کتاب‌های صوتی؛ به دلایل مختلف. روزهایی که اطراف خانه و توی سرخه‌حصار دوچرخه سوار می‌شوم آن‌قدر آرام هستم که می‌توانم علاوه بر دوچرخه‌سواری کار دیگری هم انجام بدهم. چه کاری بهتر از کتاب‌های صوتی؟ شب‌ها چشم‌هایم جان دنبال کردن کلمه‌ها بر صفحات کاغذ را ندارند. دو صفحه کتاب که می‌خوانم خوابم می‌برد. چشم‌های ضعیفم را یارای صفحات طولانی نیست.  چه کاری بهتر از کتاب‌های صوتی که کسی برایم بخواند و من گوش بدهم؟ تازه اگر سر حال باشم سرعت خوانش را هم گاه دو برابر می‌کنم که در مدت کوتاه‌تر کتاب بیشتری گوش بدهم! چند وقت پیش کتاب «حیوان قصه‌گو» را می‌خواندم. کتاب جانداری بود در مورد میل فطری بشر به دنبال کردن قصه‌ها. یک جاییش نوشته بود برای بشر هزاران سال قصه یک امر شنیدنی و…
Read More