جاده، تاریخ، مهاجرت و روابط لعنتی انسانی

جاده، تاریخ، مهاجرت و روابط لعنتی انسانی

کتاب‌باز
«بایگانی کودکان گمشده» یک رمان جاده‌ای با روایت‌های تو در تو و زاویه‌دیدهای گوناگون است که از داستان‌ها، رمان‌ها و آهنگ‌های پرشماری برای غنی‌تر کردن روایت بهره می‌گیرد، یک رمان به شدت تکنیکال که در عین حال بسیار ساده و روان است؛ آن قدر ساده و روان که انگار داری در هر صفحه از کتاب یکی از جستارهای ساده و بی‌شیله پیله ولی پرمغز والریا لوییزلی را می‌خوانی. دنیای اطراف ما پر از موضوعات و اخبار تلخ و تکان‌دهنده است. اتفاقات پرشماری که روزانه اخبارشان بارها و بارها ما را به فکر فرو می‌برند. ولی ذات خبر، گذر است. اخبار تلخ و تکان‌دهنده گفته می‌شوند و به فراموشی سپرده می‌شوند. این اخبار بارها و بارها تکرار می‌شوند. اخبار و اتفاقاتی که می‌توانند دستمایه‌ی داستان‌ها و فیلم‌ها قرار بگیرند و فرصتی…
Read More
نگاهی به «چای سبز در پل سرخ»- آشنایان غریب؛ از «افغانی‌بودن» تا «ایرانی گک شدن»

نگاهی به «چای سبز در پل سرخ»- آشنایان غریب؛ از «افغانی‌بودن» تا «ایرانی گک شدن»

چای سبز در پل سرخ
یادداشت آقای رضا عطایی بر کتاب چای سبز در پل سرخ. مناسب است به عنوان مقدمه یادداشت حاضر که موضوع آن تحلیل و بررسی یک سفرنامه به افغانستان (کتاب چای سبز در پل سرخ) می‌باشد با پرداختن به نکته‌ای آغاز کنم که “خلط شدن” آن به وفور مشاهده شده است. چای سبز در پل سرخ تفکیک دو موضوع به هم چسبیده موضوع “مهاجران افغان در ایران” با موضوع “مطالعات افغانستان” یا “افغانستان‌شناسی”، علی‌رغم پیوندهای فراوانی که دارند دو حوزه  مستقل از هم محسوب می‌شوند. هستند کارشناسان ایرانی که حوزه مطالعاتی و تخصصی‌شان “کشور افغانستان” می‌باشد. خوب هم در این زمینه کار کرده‌اند. اما هیچ شناخت و تبحری در حوزه “مهاجران افغان در ایران” ندارند. از برای مثال شاید هیچ شناختی از این مسائل نداشته باشند که؛ وضعیت اقامت و تردد مهاجران افغان…
Read More
روزگار تلخ افراد بی‌شناسنامه در ایران

روزگار تلخ افراد بی‌شناسنامه در ایران

چندرسانه‌ای, دیاران, مصاحبه‌ها
بی‌ شناسنامه‌ ها در ایران کی هستند؟ روایت صدرا محقق از بی‌شناسنامگی در ایران در گفت‌وگو با پیمان حقیقت‌طلب، قمر تکاوران و چند فرد بی‌شناسنامه‌. آدم‌های بدون‌شناسنامه در ایران چه کسانی‌اند و مشکلات‌شان چیست؟ و اصلا داشتن یا نداشتن شناسنامه چه اهمیتی دارد؟ کاراکتر اصلی سریال یاغی که این روزها در حال پخش از فیلیمو است یک پسر نوجوان بی‌شناسنامه است که به همین خاطر مشکلات عجیب و بزرگی برایش پیش می‌آید. رسانه‌ها درباره این معضل اجتماعی تاکنون بارها مطلب نوشته‌اند اما حالا این سریال پربیننده باعث شده است افراد بیشتری از جامعه با این مساله و مشکلات این افراد آشنا شوند. من هم در این قسمت از پنشتا به همین بهانه سعی کردم در این گزارش سراغ این مساله که ده‌ها هزار نفر در ایران گرفتارش هستند بروم و…
Read More
تلاشی کردن پیکر افغانستان

تلاشی کردن پیکر افغانستان

چای سبز در پل سرخ, کتاب‌باز
یادداشت پردیس جلالی بر کتاب «چای سبز در پل سرخ» در سایت نقد و بررسی کتاب وینش. رویای سفر به افغانستان، احتمالاً پررنگ‌ترین رویای سال‌های آخر نوجوانی من بوده است. همین است که هر چه رنگ و بویی از این سفر داشته باشد، به شدت جذبم می‌کند. چرایش مهم نیست. مهم، کتاب تازه‌درآمده‌ی فعالان «انجمن دیاران» است. انجمنی که به گفته‌ی خودشان، در سال 1396 «با دغدغه‌ی اصلاح نگرش‌های اشتباه به مهاجران، مطالعه و پژوهش در مورد موضوع مهاجرت و مهاجران و تلاش برای بهبود قوانین عجیب و غریبی که زندگی مهاجران در ایران را سخت کرده بود، شروع به کار کرد». البته که این دغدغه‌مندی در کتاب چای سبز در پل سرخ سید پیمان حقیقت طلب، محسن شهرابی فراهانی و حسین شیرازی، نویسندگان کتاب، به سادگی قابل تشخیص است. سه موضوع…
Read More
مصاحبه با رادیو کارزار: زخم‌های افغانستان

مصاحبه با رادیو کارزار: زخم‌های افغانستان

چندرسانه‌ای, دیاران
سومین شماره رادیو کارزار، به زخم‌های افغانستان پرداخته است. در سال ۱۴۰۰ تسلط دوباره‌ی طالبان بر کشور همسایه و قصه مقاومت‌های دره پنجشیر میان ایرانیان همدلی کم‌سابقه‌ای را با مردم این سرزمین برانگیخت و چند کارزار پرطرفدار هم در این زمینه راه افتاد. ایرانیان سال‌هاست میزبان مهاجران افغان هستند و این باعث شده حس نزدیک‌تری نسبت به دردهای این مردمان داشته باشند. از طرفی وضعیت نه چندان به سامان کشورمان خصوصا از نظر اقتصادی باعث شده بسیاری منتقد حضور نامحدود مهاجران باشند و تجربیات ناخوشایندی از هم‌زبانان افغان دارند. پیچیدگی این موضوع چندبعدی و میزبانی از کارزارهای متعدد با موضوع افغانستان باعث شد به این فکر کنیم که در این شماره از پادکست پلتفرم کارزار، پای قصه‌های پر از درد مردمان سرزمین همسایه بنشینیم. در بخشی از این پادکست با…
Read More
اصلاح قانون اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی: از تصویب تا مشکلات اجرایی و راهکارهای پیشنهادی

اصلاح قانون اعطای تابعیت به فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی: از تصویب تا مشکلات اجرایی و راهکارهای پیشنهادی

دیاران, کتاب‌های من
در چهل سال گذشته موج های مهاجرتی اتباع افغانستانی و عراقی، ایران را به یکی از کشورهای مهاجرپذیر جهان تبدیل کرده است. یکی از اتفاقاتی که با حضور اولین موج مهاجران در کشور ایران بسیار متواتر به وقوع پیوست و ادامه پیدا کرد، ازدواج زنان ایرانی با مردان غیرایرانی بود. این ازدواج ها به خصوص در مناطق حاشیۀ شهرهای مختلف بسیار رواج پیدا کرد.این ازدواج ها به دلیل قوانین اقامت و تابعیت ایران باعث بسیاری از مشکلات برای جمعیت نسبتاً بالایی از ساکنان کشور شده است. بزرگ ترین معضلات به وجود آمده به ترتیب اهمیت عبارتند از:۱. عدم ثبت دقیق این ازدواج ها،۲. بی شناسنامگی فرزندان حاصل از این ازدواج ها،۳. بی هویتی و بزرگ شدن فرزندان در تبعیض،۴. محرومیت فرزندان از تحصیل، درمان، پوشش های حمایتی دولت و سایر…
Read More
یادداشت‌هایی از سفر به افغانستان با هدف بهبود زیست مهاجران/ اهمیت تاریخی افغانستان پیش از طالبان

یادداشت‌هایی از سفر به افغانستان با هدف بهبود زیست مهاجران/ اهمیت تاریخی افغانستان پیش از طالبان

چای سبز در پل سرخ
معرفی کتاب «چای سبز در پل سرخ» در سایت خبرگزاری کتاب ایران. تابستان سال ۱۴۰۰ به یک باره دولت افغانستان سقوط کرد و طالبان بار دیگر قدرت را در این کشور به دست گرفت. با توجه به این رخداد مجموعه روایت‌های سفر به افغانستان که افغانستان قبل از طالبان را به تصویر می‌کشد اهمیتی تاریخی هم پیدا کرده‌اند. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «چای سبز در پل سرخ» نوشته سیدپیمان حقیقت‌طلب، محسن شهرابی فراهانی و حسین شیرازی از سوی نشر میراث اهل قلم با همکاری نشر آمو (ناشر تخصصی ادبیات داستانی و شعر افغاستان در ایران) منتشر شد. این کتاب شامل پنجاه و چهار روایت از افغانستان به علاوه‌ی دو پیوست مروری بر سفرنامه‌های پیشین به افغانستان به زبان فارسی و مجموعه عکس‌های منتخب سفر است. در مجموع کتاب «چای سبز در پل…
Read More
سال ۲۰۲۱

سال ۲۰۲۱

من و پاندا
به گواه استراوا در سال ۲۰۲۱، حدود چهارهزاروچهارصد کیلومتر رکاب زدم.حس می‌کنم کمی بیشتر بوده.بعضی روزها به خاطر پارازیت‌های شدید حضرات جی پی اس موبایلم از کار می‌افتاد نمی‌توانستم کیلومترهای رفته را ثبت کنم.در این دو سال کرونایی بیش از این که ماشین سوار شوم، دوچرخه سوار شدم.بسیار هم راضی هستم.حسرتم فقط این است که چرا زودتر مثلا از بیست سالگی پا به رکاب نشدم.این رکاب‌ زدن‌ها عموما در سه ناحیه‌ی جغرافیایی رخ دادند:رفت‌و‌آمدهای روزانه در شهر تهران، از شرق به غرب و شمال تا جنوب و حوالی تهران.جاده‌های اطراف لاهیجان و سیاهکل.تپه‌های سرخه‌حصار و جاده‌ی ده ترکمن.در بهار جاده‌ها و مسیرهای دوچرخه‌سواری زیادی در اطراف لاهیجان و سیاهکل را رکاب زدم.همه جوره هم دارد.از مسیرهای تپه‌ای جنوب لاهیجان تا اطاقور و املش تا مسیر کوهستانی دیلمان تا مسیر کفی…
Read More
بوطیقای مهاجرت به ایران

بوطیقای مهاجرت به ایران

کتاب‌باز
وطن‌دار که به افغانستانی معنای «هم‌وطن» می‌دهد، روایت ۲۸ افغانستانی از مهاجرت به ایران و تجربه‌ی زندگی در ایران است. همه‌ی این ۲۸ افغانستانی شاعر و نویسنده‌اند. اکثریت آنان هنوز در ایران سکونت دارند و چند نفرشان نیز یا به افغانستان بازگشته‌اند یا به سوئد و استرالیا مهاجرت کرده‌اند. این ۲۸ روایت همانند قطعات یک پازل‌اند که در کنار هم قرار دادن‌شان تصویری از حضور ۴۰ ساله‌ی مهاجران افغانستانی در ایران ارائه می‌کند. البته که این تصویر نمایانگر تجربه‌ی قشر خاصی از مهاجران افغانستانی (شاعران، نویسندگان و تحصیل‌کردگان) است و به هیچ وجه نمی‌توان آن را تصویری همه جانبه از تجربه‌ی حضور چند میلیون مهاجر نامید. مهاجرت از بزرگ‌ترین اتفاقات بشری است. خیلی از تاریخ‌ها از مهاجرت شروع می‌شوند. مبدأ اکثر کتاب‌های تاریخ ایران، مهاجرت قوم آریایی به فلات ایران…
Read More
خون‌بازی

خون‌بازی

سپهرداد
روز خونینی بود.صبح‌ها و عصرها توی مترو چرت می‌زنم. گاهی کامل می‌خوابم. دلیل اصلی‌اش این است که حوصله‌ی دیدن چهره‌ی مات و یخ‌زده‌ی آدم‌ها توی مترو را ندارم. حوصله‌ی دیدن این چهره‌ها توی ترافیک را هم ندارم. اصلا حوصله‌ی دیدن چهره‌ی آدم‌های فلک‌زده‌ی تهران به هنگام رفت‌وآمدهای‌شان را ندارم. حوصله‌ی دیدن خودم در آینه را هم. صبح علی‌الطلوع بود و چرت می‌زدم. یک لحظه چشم‌هایم را باز کردم که ببینم کجاییم. به ایستگاه امام خمینی رسیده بودیم. درها باز شدند و نصف افراد توی مترو پیاده شدند و چند نفری هم سوار شدند. هنوز در باز بود که یکهو مردی که گوشه‌ی کنار در چمباتمه زده بود، با کله رفت توی فاصله‌ی بین سکو و قطار. نمی‌دانم چرت زده بود و یکهو تعادلش از بین رفته بود یا سکته کرده…
Read More