گوش‌هام کیپ شدند!

گوش‌هام کیپ شدند!

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
از هواپیما که پیاده شدم فهمیدم که کار دست خودم داده‌ام. بعد از یک ماه حضور در آب و هوای خشک ایران، مواجهه‌ی ناگهانی با هوای مرطوب سنگاپور کار دستم داد: گوش‌هایم کیپ شدند. نمی‌توانستم خوب بشنوم. بچه‌ها گفتند بعد از هواپیماسواری طولانی‌مدت این یک چیز معمول است. نگران نباش. بعد از دو روز به تنظیمات کارخانه برمی‌گردی. اما برنگشتم. حتی مهدی بهم قطره‌ی سدیم گلیسیریل داد. گفت این را بریز توی گوشت احتمالا درست می‌شود. حدس می‌زدم چه اتفاقی برایم افتاده است. چرک‌های توی گوشم که در ایران خشک بودند و احتمالا می‌شد با یک پنس از گوش کشیدشان بیرون، در مواجهه با رطوبت بالای سنگاپور حالت رقیق پیدا کرده بودند و سد راه امواج صوتی برای رسیدن به پرده‌ی گوشم شده بودند. بار اولم نبود. آخرین بار این…
Read More
سیاست‌های آموزشی سنگاپور

سیاست‌های آموزشی سنگاپور

از روزهای سنگاپور, کتاب‌باز
آقای گوپیناتان، استاد بازنشسته‌ی مدرسه‌ی لی کوآن یو است. تخصصش سیاستگذاری آموزش به خصوص در سنگاپور بوده است. در چند سال اخیر یک اندیشکده متمرکز بر سیاستگذاری آموزش داشت و گزارش‌های تحلیلی زیادی در مورد آموزش در سنگاپور کار کرده است. برای تحقیق درس مدیریت دولتی، کتاب «آموزش»ش را این ترم خواندم. کتاب «آموزش» یکی از کتاب‌های یک سری کتاب است که انتشارات استریت‌تایمز فکر کنم به مناسبت ۵۰ سالگی استقلال سنگاپور منتشر کرده بود. این سری کتاب‌های زیادی در مورد ابعاد مختلف حکمرانی و سیاستگذاری در سنگاپور دارد و آموزش هم یکی از آن‌هاست. آموزش را به عنوان یکی از ارکان اساسی توسعه‌ی سنگاپور بعد از استقلالش در سال ۱۹۶۵ عنوان کرده‌اند. داستان این‌جوری بوده که بعد از جنگ جهانی دوم و مستقل شدن مستعمره‌های انگلیس یکی بعد از…
Read More
حذف ایران

حذف ایران

از روزهای سنگاپور, حاج سیاح, سپهرداد
وقتی بیدار شدم دیدم ساعت ۱ ظهر است. دقیقا ۱۳ ساعت خوابیده بودم و هنوز هم خوابم می‌آمد. هنوز باران می‌بارید. الان هم که دارم این‌ها را می‌نویسم هنوز باران می‌بارد. از لحظه‌ای که به سنگاپور رسیده‌ام آسمان یک سر، بدون توقف باریده است. شاید بیش از ۳۰ ساعت است که دارد بی‌وقفه باران می‌بارد. آن هم بارانی با قطره‌های درشت. نمی‌دانم هم که تا کی ادامه خواهد داشت. بعد از سفر تایلند یک راست برگشته بودم به ایران. چترم را داده بودم به جلال که بار چمدانم سبک‌تر باشد و بتوانم سوغاتی‌های بیشتری ببرم. حالا جلال آن سر شهر است و من بی‌چتر مانده‌ام و به خاطر باران شدید نمی‌روم بیرون که خریدهایم را بکنم و منتظر آغاز ترم بشوم.  پرواز از استانبول به سنگاپور خسته‌کننده‌تر از آن چیزی…
Read More
علت مرگ: نامعلوم

علت مرگ: نامعلوم

سپهرداد
قدیر گفت برای‌تان یک سانس اختصاصی گرفته‌ام. هفته‌ی آخر ماندنم در ایران بود و باید یک فیلم خوب می‌دیدم. دروغ نمی‌گفت. سالن موناکوی سینمای چهارراه نظام‌آباد برای ما غوروق شده بود. برای ما ۶ نفر بچه‌های مرکز ۲۸. کل سالن هم ۱۰ تا صندلی داشت. پرده هم زیاد بزرگ نبود. فقط به این اندازه‌ که در تاریکی سالن تمام توجهت به فیلم باشد و «علت مرگ نامعلوم» خیلی بهتر از آن چیزی بود که انتظارش را داشتم. وسطش نه چرت زدم و نه خسته شدم. بعد از مدت‌ها یادم آورد که من چه‌قدر فیلم‌های جاده‌ای را دوست دارم... و «علت مرگ نامعلوم» خیلی بهتر از آن چیزی بود که انتظارش را داشتم. وسطش نه چرت زدم و نه خسته شدم. بعد از مدت‌ها یادم آورد که من چه‌قدر فیلم‌های جاده‌ای…
Read More
کاشف‌السلطنه (محمدمیرزا کاشف چایکار)

کاشف‌السلطنه (محمدمیرزا کاشف چایکار)

کتاب‌باز
کتاب زندگی‌نامه‌ی کیشور محبوبانی «زیستن در قرن آسیایی» را به ۵۰ صفحه‌ی آخرش رسیدم و کتاب «کاشف‌السلطنه» را تمام کردم. هر دوی‌شان در مورد زندگی دیپلمات‌ها بودند. محبوبانی یک دیپلمات سنگاپوری که مدرسه‌ی لی‌ کوآن یو را تاسیس کرد و کاشف‌السلطنه یک دیپلمات ایرانی که چای را بومی ایران و شهر لاهیجان کرد. نمی‌دانم چرا خوراک کتابی این یک ماهم شد خواندن زندگی‌نامه‌ی دو دیپلمات. اما شده است دیگر. این جور وقت‌ها جملات پل استر را زمزمه می‌کنم: کلمات عوض نمی‌شوند، اما کتاب‌ها همیشه در حال تغییرند. عوالم مختلف پیوسته تغییر می‌کنند، افراد عوض می‌شوند، کتابی را در وقت مناسبی پیدا می‌کنند و آن کتاب جوابگوی چیزی است، نیازی، آرزویی. دلم می‌خواست هم کتاب بخرم هم دفترچه یادداشت. دلم پیاده‌روی در لاهیجان هم می‌خواست. سلانه سلانه برای خودم راه افتادم.…
Read More
دستشویی و مهاجرت

دستشویی و مهاجرت

از روزهای سنگاپور, سپهرداد
داشتم کتاب زندگی‌نامه‌ی کیشور محبوبانی (زیستن در قرن آسیایی) را می‌خواندم. یک جایی از کتابش در مورد روزهای کودکی‌اش از یک اتفاق بسیار مهم صحبت می‌کند: روزی که توالت خانه‌شان دارای فلاش‌تانک می‌شود. قبل از آن روز، توالت‌شان یک مخزن داشت که صبح به صبح یک سری می‌آمدند تخلیه‌اش می‌کردند. صبح‌ها بعد از تخلیه، دستشویی رفتن اکی بود. اما عصرها که خروجی‌های اعضای خانواده توی مخزن جمع می‌شد دستشویی رفتن و بوی مهوع آن دردناک می‌شد. روزی که خانه‌شان دارای فلاش‌تانک شد و امکان تخلیه‌ی لحظه‌ای برای توالت خانه‌شان فراهم شد، برای خانواده‌ی فقیر کیشور محبوبانی یک پیشرفت بسیار مهم محسوب می‌شد. یاد خودم افتادم. همیشه ته ذهنم فکر می‌کردم که سخت‌ترین بخش مهاجرت عادت به دستشویی جدید خواهد بود. شاید برای خیلی‌ها چیزهای دیگر سخت باشد. مثلا وقتی می‌رفتم…
Read More
شایسته‌سالاری سنگاپوری‌ها

شایسته‌سالاری سنگاپوری‌ها

سپهرداد, از روزهای سنگاپور
یکی از چیزهایی که سنگاپوری‌ها به خصوص حکومت‌شان به آن خیلی می‌بالند شایسته‌سالاری است (ترجمه‌ی مریتوکراسی می‌شود شایسته‌سالاری دیگر؟). این‌که اگر کسی عرضه‌اش را داشته باشد حتما بالا می‌رود و ما توی کارهای‌مان به آدم‌های باعرضه نیاز داریم و این‌که آدم‌های باعرضه را در حاشیه نگه نمی‌داریم. کیشور محبوبانی توی کتاب زندگی‌نامه‌اش (زیستن در قرن آسیایی) هم داستان موفقیت حکومت سنگاپور در حرکت از یک کشور جهان سومی به کشور جهان اولی را در سه حرف تعریف می‌کند: MPH. M یعنی Meritocracy (شایسته‌سالاری)، P یعنی Pragmatism (عملگرایی) و H یعنی Honesty (صداقت) و مبارزه با فساد و دروغگویی در حاکمیت. من ویژگی شایسته‌سالاری را همان روزهای اول ترم تجربه کردم. امسال بیستمین سالگرد تاسیس مدرسه‌ی لی کوآن یو بود. به همین مناسبت جشن بزرگی در هتل شانگری‌لا برگزار کرده بودند.…
Read More
موزه ملی سنگاپور

موزه ملی سنگاپور

از روزهای سنگاپور, حاج سیاح
بازدید از موزه ملی سنگاپور. با خودم قرار گذاشته‌ام هر کشوری که رفتم حتما بروم موزه‌ی ملی‌اش را ببینم. موزه‌های ملی وجه نمادین بالایی دارند. می‌توانی بفهمی که چه چیزهایی برای آن کشور مهم است و چه چیزهایی مهم نیست. می‌توانی بفهمی که لحظات غرورآمیز تاریخ‌شان کجاها بوده. موزه‌ها یک جور حکم داستان کوتاه را دارند. توی داستان کوتاه نویسنده‌ها تلاش می‌کنند تا عظیم‌ترین و وسیع‌ترین احساسات و وقایع را در دل چند واقعه‌ی ساده و منتخب قرار بدهند. موزه‌ها هم همین حکم را دارند. موزه ملی سنگاپور و موزه ملی مالزی موزه‌های سنگاپور گران‌اند. موزه ملی سنگاپور ۲۰ دلار است. یک درسی این‌جا ارائه می‌شود به نام اخلاق حکمرانی. خیلی درس جذابی است. جزء درس‌های انتخابی است. من بر نداشتمش. یک درس دیگر را برداشتم. کاشف این درس را…
Read More
پارواتی: ایزدبانوی عشق و ویرانی

پارواتی: ایزدبانوی عشق و ویرانی

سپهرداد
خیلی چیزها هستند که بعدا یقه‌ات را می‌گیرند. لحظه‌ای که باهاشان مواجه می‌شوی خیلی عادی می‌گذرد: در یک روز آفتابی، در یک سالن ملال‌انگیز، وقتی که بی‌هدف‌ترین آدم روی زمینی. انگار درونت حفره‌ای وجود دارد که آن چیزها در یک لحظه‌ی خاص، تلپ می‌افتند توی حفره‌ی درونت. اما این قدر آن حفره بزرگ و پرنشدنی است و یا این قدر افتادن آن چیز در حفره‌ی درونت بی‌سروصدا اتفاق می‌افتد که تو در آن لحظه متوجهش نمی‌شوی. یک وقت‌هایی هم ممکن است دیدن آن چیز حفره‌ای جدید در درونت ایجاد کند. باز هم بدی یا خوبی‌اش این است که در آن لحظه متوجه نمی‌شوی. گاهی اوقات فکر می‌کنم این جور مواجهات مثل تصادف موتورسیکلت‌سوارها می‌ماند. در یک لحظه‌ی خاص برخورد کوچک یک ماشین، تعادل‌شان را به هم می‌زند، روی زمین می‌افتند.…
Read More
رکاب زدن تا زندان چانگی سنگاپور

رکاب زدن تا زندان چانگی سنگاپور

از روزهای سنگاپور, من و پاندا
جمعه صبح با صدای باران بر شیروانی سقف بیدار شدم. ساعت ۵:۳۰ صبح بود و آسمان تاریک. باران شدیدی آغاز شده بود. این باران شدید تا ساعت ۱۱ بی‌وقفه ادامه پیدا کرد. عصرش خواندن که میزان بارش باران در شمال سنگاپور رکورد سال ۱۹۷۸ این کشور را جابه‌جا کرده و یکی از شدیدترین بارش‌های چند دهه‌ی اخیر بوده. می‌خواستم دوچرخه‌سواری این هفته را به رفتن به زندان چانگی بگذرانم. پنج‌شنبه آخرین آزمون این ترمم را دادم و فقط مانده بود پروژه‌ی یکی از درس‌ها که نگرانش نبودم زیاد. اما باران بی‌قفه و شلاقی بارید. روز اعدام مسعود رحیمی مهرزاد بود. او را در یک روز بارانی در زندان چانگی سنگاپور اعدام کردند. توی گروه ایرانی‌های سنگاپور از وزارت امور خارجه خواسته بودند که کاری کند. وزیر امور خارجه هم از…
Read More