شباهت جوراب نازک ساق بلند با کرک کوکایین چیه؟

شباهت جوراب نازک ساق بلند با کرک کوکایین چیه؟

کتاب‌باز
"محتمل‌ترین نتیجه‌ی مطالعه‌ی این کتاب این خواهد بود که سوال‌های زیادی از خودتان بکنید. البته بسیاری از سوال‌ها پاسخ روشنی نخواهد داشت. اما برخی پاسخ‌ها جالب و شگفت‌آور خواهد بود..." ص240 این آخرین جملات استیون لویت و استیون دابنر در کتاب اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی است. ادعایی که کاملا درست است و محال است وقتی کتاب را زمین می‌گذارید چند تا ایده‌ی عجیب و غریب و جالب‌انگیزناک مثل ایده‌های لویت و دابنر به ذهن‌تان خطور نکند.  ???????????????????????????????????? اقتصاد ناهنجاری‌های پنهان اجتماعی در باب کاربرد اقتصاد در حوزه‌های رفتار شخصی و مسائل اجتماعی فرهنگی است. جمله‌ای وجود دارد که می‌گوید برای نوشتن یک کتاب جدید باید یک کتاب قدیمی بخوانید. استیون لویت در نوشتن این کتاب همین کار را کرده. خودش می‌گوید که: "آدام اسمیت بنیانگذار اقتصاد کلاسیک در ابتدا و…
Read More
توپوفیلی با سینا دادخواه

توپوفیلی با سینا دادخواه

کتاب‌باز
1- "زیباتر" این‌جوری‌ها شروع می‌شود: هومن درس معادلات دیفرانسیلش را با نمره‌ی 8 افتاده و آدرس استادش را گیر آورده و دارد می‌رود خانه‌ی استاد تا نمره بگیرد و درس را پاس کند. استاد هم خانم دکتر کیانمهر. می‌رود آن‌جا و بلبل‌زبانی می‌کند و آسمان ریسمان می‌بافد تا 2نمره بگیرد. اما آن‌جا، در خانه‌ی دکتر کیانمهر با دخترش، گلسا، مواجه می‌شود و یک دل نه صد عاشقش می‌شود. همان‌جا تنور را می‌چسباند و هم نمره‌ی دیفرانسیل را می‌گیرد و هم با شیرین‌زبانی‌اش مخ گلسا را برای یک رابطه‌ی عاشقانه می‌زند...  شروع مجاب‌کننده‌ای است. مگر نه؟ ریتم کتاب به شدت تند است. همان صفحه‌ی اول یقه‌ی تو را می‌گیرد و تا آخرین صفحه هم ولت نمی‌کند.  کتاب سه تا فصل کلی دارد: سوارکار، تیرانداز و شناگر. یادآور حدیثی از پیامبر اسلام…
Read More
عزیز خان

عزیز خان

سپهرداد, کتاب‌باز
"عزیزالله‌خان میرشکار مال آبکوه[قریه‌ی آب‌رو در شمال غربی شهرضا و جنوب غربی مبارکه] است. عشق به کوه و کویر هر دو. در کوه بودن و رو به کویر داشتن.  زمستان، روزهای گرم کویر، بهار و پاییز و تابستان پرسه در کوه، زمستان در انتظار گذشتن برف، در انتظار پرسه. دارای دو خصلت بلند (کوه) و باز (کویر و دشت) آدم بلندپرواز، مثل پلنگ، آدم یاغی، دزد، لوطی‌صفت، سنگدل، بی‌باک، با معرفت. "باد می‌گرفت" [مانند حیوانات از طریق شامه و جریان باد، بوی موجودات را در نزدیک حس کردن] و بوی شکار را حس می کرد.  وقتی دوربین می‌کشید و از دور روی صخره، پرتگاه یا در سایه‌ی تخته‌سنگی در بلندی، نزدیک قله‌ی پازن، بز کوهی یا شکاری دیگر را می‌دید که لمیده (در گرمای وسط روز که حیوان در سایه…
Read More
در ستایش زوربای یونانی

در ستایش زوربای یونانی

سپهرداد, کتاب‌باز
«وقتی در دبستان در کلاس اول بودم، در قسمت دوم کتاب الفبای ما به عنوان قرائت یک قصه‌ی پریان بود: طفل خردسالی در چاه افتاده بود. آنجا شهر شگفت انگیزی یافته بود با باغ‌های پرگل و ریاحین و دریاچه‌ای از عسل و تلی از شیربرنج، با بازیچه‌های رنگارنگ. من به تدریج که جمله‌ها را هجی می‌کردم با هر هجایی بیشتر در عمق قصه فرو می‌رفتم.باری، یک روز ظهر به هنگام بازگشتن از مدرسه، دوان دوان به خانه آمدم، به سمت لبه‌ی چاه حیاط که زیر داربست مو بود شتافتم و مجذوب و مسحور به تماشای سطح صاف و سیاه آب پرداختم. چندان نگذشت که به نظرم آمد آن شهر شگفت انگیز را با خانه‌ها و کوچه‌ها و بچه‌هایش و با داربستی از مو که پربار از انگور بود می‌بینم. دیگر…
Read More
عشق و پرستش یا ترمودینامیک انسان

عشق و پرستش یا ترمودینامیک انسان

کتاب‌باز
۱-خواندن "عشق و پرستش" را دکتر مداح پیشنهاد کرد. توی یکی از جلسات آخر درس فیزیک1. گمانم وقتی که داشت موتورهای حرارتی و قانون دوم ترمودینامیک به بیان کلوین-پلانک را با اسلایدهایش درس می‌­داد. آخر جلسه بود که گفت کتاب"عشق و پرستش" اثر مهندس بازرگان را پیشنهاد می­‌کنم بخوانید. نام دیگر کتاب را نگفت. اگر نام دیگر کتاب را می‌­گفت حتمن خیلی زودتر به سراغ این کتاب می­‌رفتم. شاید هم گفته بوده و من نشنیده‌ام..."ترمودینامیک انسان" نام جذابی برای یک کتاب است. 2- همیشه فیزیک یا ریاضی یا شیمی که می­‌خوانده‌­ام یکی از دغدغه­‌های فکری­‌ام بوده. این­که برای قانون‌­ها و فرمول­‌ها معنایی بجویم. معنایی خارج از چهارچوبی که در آن قرار گرفته‌­اند. مثلن همیشه فکر کرده­‌ام که حد و مشتق و انتگرال در زندگی روزانه و در روابط انسانی هم…
Read More
کتاب‌هایی که نخواهم خواند

کتاب‌هایی که نخواهم خواند

سپهرداد, کتاب‌باز
من کتاب جدید پل استر را نخواهم خواند. کتاب«سفر در اتاق کتابت» را می گویم. نخواهم خواند. نخواهم خواند، نخواهم. «اتاق دربسته» را هم نخوانده ام. تصمیم گرفته ام آن را هم نخوانم. چون این دو کتاب ، بسیار برام خیال انگیز شده اند. نگاهم را به اتاق مزخرف و فسقلی ام عوض کرده اند. تا پیش از شنیدن چاپ «سفر در اتاق کتابت» اصلن به اتاقم به عنوان سوژه ی یک نوشتار طولانی نگاه نکرده بودم. همیشه فکر می کردم اتاقی که حداقل یک سوم شبانه روزم را در آن می گذرانم(ولو در خواب) فقط در دو کلمه قابل خلاصه است: ساده و شلوغ. اما وقتی تو ستون معرفی کتاب "همشهری جوان" خلاصه ی سه خطی «سفر در اتاق کتابت» را خواندم و فهمیدم که کل 143ش در یک…
Read More